رونگاشتی از واقعیت

گردآوری و برگردان: علیرضا بهارلو

این مطلب در بخش  طراحی/ هنر جدید تندیس شماره ۳۱۱ منتشر شده است.

طراحی، بر اساس سنت، هنری تقلیدی۱ محسوب می‌شود. به عبارتی، هنرمندان این حوزه به آفرینش تصاویری روی می‌آورند که بر پایه‌ی واقعیات قرار دارند. این نوع تقلید، به لحاظ طبیعی، دامنه‌ی گسترده‌ای را، از رونگاری صرفِ کل صحنه تا خلق هم‌گذاری‌ها و گردآوری‌های اصیلِ ذرات و قطعاتی از امور واقعی، شامل می‌گردد. دکارت در کتاب «تاملات در فلسفه‌ی اولی»، به این ماهیت قابل‌توجهِ نقاشی (که طراحی را نیز شامل می‌شود) اشاره کرده است. آن‌طور که او به مسئله نگاه کرده، شاید رویاها نیز مانند نقاشی، از خرده‌ذرات چیزهای واقعی در یک جا گرد هم آورده شده باشند. دست‌کم طبق استدلال او در این کتاب (پیش از پرداختن به شک‌گرایی‌های بزرگ‌تر)، رنگ‌های به‌کاررفته واقعی هستند.

اما گذشته از مباحث مابعدالطبیعه و معرفت‌شناسی، با بازگشت به زیبایی‌شناسی، محرز به نظر می‌آید که تقلید امور واقع سبب سلب صلاحیت یک اثر طراحی از هنر پنداشته شدن آن نمی‌شود. در حقیقت، هنرمندان گاه به دلیل برخورداری از توانایی تقلیدِ دقیقِ واقعیت، تحسین می‌شوند. جالب آنکه اگر این گونه واقع‌گرایی اغلب مورد تمجید قرار دارد، ممکن است نقطه‌ای هم وجود داشته باشد که آنجا یک اثر طراحی چنان واقعی جلوه کند که دیگر نتوان آن را هنر قلمداد کرد.

از نظر برخی افراد، عدم برخورداری از توان لازم برای به تصویر کشیدن یک شیء، حیوان یا هر چیز دیگر، موجب رد صلاحیت آن چیز برای ورود به حیطه‌ی هنر است؛ زیرا به عنوان مثال، طراحیِ نامطلوبی داشته و به اصل آن پدیده بی‌شباهت بوده است. اما اگر طراحی همان چیز به اصل خود نزدیک‌تر باشد، آن‌گاه احتمال هنر پنداشتنش بیشتر خواهد بود. با این حال، باز هم یک موضوع جای بحث است: آن هم اینکه اگر فتوکپی (اسکن یا پرینت) یک تصویر را به جای طراحی آن چیز به کار ببریم، دیگر با یک اثر هنری یا اساسا هنر، سروکار نخواهیم داشت، بلکه صرفا با کپی یا نسخه‌برداری مواجهیم و در این میان جای هنر، خالی است.

بدیهی است که بخشی از استدلال موجود برای تصور اینکه عمل و محصول فتوکپی یا اسکن، هنر قلمداد نشود این است که این کار صرفا نوعی تکثیر و بازتولید مکانیکی است. اما همه چیز زمانی جالب‌تر و جذاب‌تر می‌شود که بدانیم یک تصویر فتورئالیستی، نه با ابزار مربوط به نسخه‌برداری و تکثیر تکنولوژیک، بلکه توسط دست انسان خلق شده است.

واضح است که خلق چنین سطحی از واقع‌گراییِ تقلیدی، مستلزم مهارت‌های فنی و استعداد فراوان است. به عنوان نمونه، ساموئل سیلوا۲، هنرمند پرتغالی مقیم بریتانیا، با استفاده از خودکارهای «بیک» و ایجاد رنگ‌های فتورئالیستی، مهارت‌های چشمگیری را در این عرصه به نمایش می‌گذارد. البته تقلید از روی عکس و خلق چنین دقت و ظرافتی نیز به مهارت‌های تکنیکی بالا نیاز دارد. اما با این حال، واضح است که تکنیک و مهارت، به تنهایی عوامل هنرساز شمرده نمی‌شوند؛ چراکه یک دستگاه فتوکپی یا رایانه‌ای که به یک اسکنر و پرینتر رنگی متصل است می‌تواند حتی نتایج بهتری به دست دهد.

اما شاید باز هم این گفته که مهارت فنی ــ به صرف اینکه یک ماشین یا دستگاه، فرایند و بازدهیِ بهتری ارائه می‌دهد ــ نمی‌تواند هنرساز باشد، محل اعتراض واقع شود. محض قیاس، اینکه موتور وسپا در مسابقه‌ی دو و میدانی می‌تواند یک دونده را شکست دهد، دلیل و اثباتی بر این واقعیت نیست که آن دونده ورزشکار نباشد. به همین ترتیب، این واقعیت که دستگاهی می‌تواند آثار بهتری نسبت به هنرمندانی چون سیلوا یا پل کادِن۳، هایپررئالیست اسکاتلندی، به وجود آورد، به این معنا نخواهد بود که هر دوی آنها هنرمند نیستند.

بنابراین، مسئله آنجا نیست که ماشین یا دستگاه، تقلید بهتری نسبت به عمل و آثار سیلوا یا کادن یا هر هنرمند دیگری در این زمینه انجام می‌دهد. بلکه نکته این است که ظاهرا نقطه‌ای هست که در آن، دقت و درستیِ تقلید، برای مشایعت در امر هنر و هنروری متوقف می‌گردد و تا اندازه‌ای نیز از اعتبار آن می‌کاهد. در حالی که نامحتمل به نظر می‌آید که یک نقطه‌ی مهمِ دقیق بتواند مشخص گردد، یقینا چنین وانمود می‌شود که این خودِ مسئله است. اینکه چرا موضوع چنین است، می‌تواند با رجوع به این دلیل که چرا یک کپی مکانیکی، هنر تلقی نمی‌شود، معلوم گردد: در یک اثر کپی‌شده (با چشم‌پوشی از کاستی‌های مربوط به تکثیر)، چیزی وجود ندارد که در اصلِ آن نباشد. به معنای دقیق کلمه، هر‌چه رونگاشت اصل، بیشتر مطابق اصل باشد، فضای کمتری برای چیستی و هنر مفروض شدن آن وجود دارد و به همین ترتیب، برای بحث و استدلال بر سر آنکه افراد نام‌برده ــ سیلوا، کادن و … ــ هنرمند هستند یا خیر، مستلزم آن است که نشان دهیم آنها کاری بیش از کپی‌کردن صرف را انجام می‌دهند. یعنی آنها باید چیزی که به لحاظ زیبایی‌شناسی دارای اهمیت است به آثارشان بیفزایند؛ چیزی که در اصلِ کار وجود ندارد. این مسئله به نحوی دیگر، در حوزه‌ی عکاسی نیز مطرح بوده و قابل قیاس است؛ یعنی جایی که عکاس در کنار ثبت واقعیت عینی، دیدگاه خود را هم به‌عنوان عنصری مکمل، به کار می‌افزاید و تنها به عمل تکثیر اکتفا نمی‌کند.

به همین منوال، کسی که به خلق تصاویر فتورئالیستی روی می‌آورد هم می‌تواند آن «عنصر الحاقی» یا «افزوده‌ی زیباشناسانه»۴ را به طریقی مشابهِ عمل عکاسان، در کار خود وارد نماید.

اما شاید یک پاسخِ نسبتا واضح در این خصوص، به این صورت مطرح گردد که شخصی که دست به آفرینشِ «بازآفرینی فتورئالیستیِ» یک عکس می‌زند، لزوما آن عنصرِ اضافی یا الحاقی را به کار خود نمی‌افزاید. اما برخی هنرمندان درباره‌ی این ادعا، بیان می‌کنند که آنها درگیر «فتورئالیسم» نیستند و در عوض با چیزی سر و کار دارند که از سوی آنان، «هایپررئالیسم» نامیده می‌شود.

نقاشی‌ها و مجسمه‌های هایپررئالیستی، نه تفاسیر صریح و اکیدِ عکس هستند و نه تصاویر دقیق و عینیِ صحنه یا سوژه‌ای خاص. این نوع آثار، در عوض، عناصر تصویریِ الحاقی و غالبا ظریفی را به کار می‌گیرند تا پنداشتی از واقعیت را به وجود آورند؛ چیزی که در حقیقت وجود ندارد یا از نگاه انسان دور مانده است. علاوه بر این، چنین آثاری ممکن است عناصری عاطفی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی را نیز به‌عنوان گستره‌ای از تصورِ دیداریِ نقاشی‌شده شامل گردند ــ یعنی بدعت و انحرافی جداافتاده از مکتبی قدیمی‌تر و بسیار عینی‌تر به نام فتورئالیسم.

کیت کینگ

«کینگ، هایپررئالیستی برجسته و صاحب‌نام است که اثر هنری‌اش به‌واسطه‌ی باریک‌بینی در جزئیات، و دقت و وضوحی که به‌واسطه‌ی تمرکزِ بافتاری و مانندسازی به دست آمده نمودار می‌شود. آثار او به‌مثابه‌ی نقیضی در برابر انگاشت و برداشت او حضور پیدا می‌کنند ــ که خود به ذات، انتزاعی‌ترند. از همگراییِ همین رفتارهای مجزاست که زیبایی و قدرت هنر و نیز قابلیت بیان، تجلی می‌یابد.»

گِیبریئل تنِسون۵

۱۲

۱۳

کیت گینگ۶، هنرمند جوانی است که در زمینه‌ی هاپیررئالیسم فعالیت می‌کند. هنرمندانی که با چنین رسانه‌ای در تماس‌اند، سازمایه‌های مختلفی را به کار می‌گیرند: عده‌ای با مدادرنگی کار می‌کنند، و برخی هم با گرافیت و زغال. اما کیت و همسرش، مداد و کاغذ را برای دستیابی به اهداف و نتایج دلخواه ترجیح می‌دهند. آنها مهارت‌های هنری خود را در هم‌ می‌آمیزند تا پیکره‌ای از نقاشی‌های هایپررئالیستی را با تاکید بر نور، بافت و گستره‌ای از عواطف ــ آن هم صرفا درون یک «چشم» ــ به نمایش بگذارند. کینگ درباره‌ی فعالیت خود و آنچه از نظر او دیگران نیاز به دانستن دارند می‌گوید: به یاد داشته باشید که من کاملا خودآموخته هستم و سبک طراحی‌ام صرفا برآمده از دیدگاه شخصی‌ام است. هر هنرمندی روش متفاوتی را در پیش می‌گیرد و از مصالح متفاوتی نیز استفاده می‌کند. آنچه برای من جواب می‌دهد لزوما چیزی نیست که برای دیگران هم موثر واقع شود. بهترین کاری که می‌توانید انجام دهید این است که تکنیک‌ها و لوازم مختلفی را بیازمایید و بهترین گزینه را به دست آورید. فراموش نکنید که در فرایند خلاقه و رشد هنری، آزمون و خطا مهم‌ترین بخش کار است. اگر دلسرد شده‌اید بدانید که چیزی درست نبوده است؛ پس تغییرش دهید و روش جدیدی را امتحان کنید. هرچه بیشتر تمرین کنید و تکنیک‌های متفاوت‌تری را محک بزنید، به سبک و بیان هنری‌تان و آنچه به کارتان خواهد آمد بیشتر نزدیک خواهید شد.

کینگ درباره‌ی زندگی شخصی‌اش می‌گوید: در ۲۹ نوامبر ۱۹۸۷، از والدینی هنرمند متولد شدم و تحت تاثیر خلاقیت قابل‌ توجه آنها پرورش یافتم. همواره شاهد تاثیرگذاری هنر بر زندگی آنها بوده و هنر را طی سال‌ها به طور طبیعی کنار خود محفوظ داشته‌ام. در حال حاضر در اُنتاریو، یعنی جایی که در آن بزرگ شدم، زندگی و روزها را به صورت تمام‌وقت، با نقاشی‌کردن کنار همسرم، اُدا، سپری می‌کنم.

نقاشی‌های من، با تمرکز بر هایپررئالیسم، بازتابی است از ارتباطات بصریِ آنی و ناپایداری که پیرامون ما وجود دارند؛ یعنی تسخیر لحظاتی گذرا که حالات عاطفی‌مان را از نگاه و نظری شگفت و منحصر، و زیر سایه‌ی حسی شدت‌یافته از واقعیت، تحت تاثیر قرار می‌دهد.

پیکره‌ی فعلی آثار من، به‌شدت بر نور و سایه متمرکز شده است، و اینکه چطور عامل نور می‌تواند رابطه‌ی میان بیننده و سوژه را تغییر دهد. هدف کار، سوق‌دادن مخاطب به سمت پیوستگی با یک لحظه‌ی گذراست که در میان احساسات، تسخیر شده، و با نظارت بر نور و سایه، برقرار و محقق گشته.

هدف من صرفا این نیست که تصویری را با دقت و وسواس زیاد به ثبت برسانم؛ بلکه در عوض قصد دارم نیرویی حیات‌بخش را به تفاسیر تغییریافته‌ی دنیای پیرامون القا کنم. تلاش من بر آن است که آثارم، حس و دریافت عمیقِ عواطفی را موجب شوند که نه فقط تحت تاثیر عینیت عمیقِ حاصل از جزئیاتِ فراوان باشند، بلکه می‌خواهم در عین حال با توصیف و تصویری خالص و پرشور از هنر معاصر نیز در هم ‌آمیزند.

بشخصه فردی گوشه‌گیر هستم و برای ایجاد ارتباط با دیگران کار دشواری را پیش روی خود می‌بینم. نقاشی‌کردن در چنین حالت و روشی از واقعیتِ ساختگی، شیوه‌ی ارتباطیِ من با موضوعات است ــ در حالی که در همان ‌لحظه، پیامی قدرتمند را به سمت بیننده ارسال می‌کنم.

آنچه کیت کینگ خلق می‌کند، هنری است باشکوه که میزان جزئیاتِ به‌کاررفته و زمانی که صرف ترسیم‌شان شده به‌راستی باورنکردنی و ظاهرا غیرقابل محاسبه به نظر می‌رسد. او در ویدئوهایی که از مراحل کاری‌اش منتشر ساخته، لحظاتی از کار خود و تکنیک‌هایی را که برایش کاربرد دارند به نمایش گذاشته. جزئیات و ظرایفِ کاریِ او در این ویدئوها بهتر مشاهده می‌شوند. دیدن آنچه در پشت‌صحنه‌ی این آثار هایپررئالیستی روی می‌دهد ــ در کنار مشاهده‌ی خود آنها ــ می‌تواند بسیار جذاب باشد. شاید با این کار بتوان به میزان نبوغ و استعداد، و وقت و انرژی‌ای که صرف هر یک از آنها شده پی برد. در واقع آن‌طور که گفته شد، انگیزه و هدف هنرمند هایپررئالیست، به دست آوردن سطحی عکاسانه از واقع‌گرایی در سوژه‌های مد نظر است؛ چنان سطحی که مخاطبان را به این واقعیت وا دارد که آنها به یک اثر طراحی نگاه می‌کنند و نه یک عکس.

کینگ در گفت‌وگوهایی که تاکنون داشته اظهار کرده است که این مجموعه نقاشی‌ها را با همکاری همسرش، کوری اُدا، انجام می‌دهد. پرتره‌های این دو هنرمند، قدرتی حقیقی را در خود نهفته دارند و حالات و بیان موضوعات گزیده‌ی ایشان چیزی است که در روح بیننده رسوخ می‌کند. طراحی‌های سیاه‌وسفیدِ بسیار دقیق و پرجزئیات این هنرمند کانادایی (که دستی در خالکوبی هم دارد) در نهایتِ زیبایی به اجرا گذاشته می‌شوند. تصویرپردازی‌ای که او خلق می‌کند، به اعتقاد برخی منتقدان، ریشه در ظلمت دارند و نمادهایی از مرگ ــ مانند جمجمه‌هایی که مکرر ظاهر می‌شوند ــ در کنار سطح معیّنی از واقع‌گرایی که به دست می‌آید، در نوع خود فوق‌العاده و خیره‌کننده است.

پینوشت:

۱٫imitative art 2.Samuel Silva 3.Paul Cadden 4.aesthetic extra 5.Gabriel Tenneson 6. Kit King

منابع:

www.kitkingart.com

www.fromupnorth.com

www.illusion.scene360.com

www.artattacksonline.com

www.blog.talkingphilosophy.com