حافظ روحانی، تندیس: جنگ جهانی اول تازه به پایان رسیده بود که جوانی ۱۷ ساله از خانهی پدری در بندر لههاور به پاریس و آکادمی ژولین رفت تا هنر بخواند. او به زودی با هنرمندان بهنامی چون خوان گریس (گری)، آندره ماسون و فرنان لژه دوست شد و بعد از شش ماه آکادمی را به خاطر نفرتآور بودن ترک کرد تا خودش، شخصاً فارغ از نگاه محدود آکادمی به سراغ هنر برود. به این ترتیب بود که ژان دوبوفه، فرزند یک تاجر ثروتمند به شمایل هنر خام یا بدوی تبدیل شد.
سالها بعد از روزی که دوبوفه آکادمی هنر را ترک کرد، راجر کاردینال، استاد دانشگاه کنت، کتاب «هنر در حاشیه» را به سال ۱۹۷۲ منتشر کرد. او نخستین کسی بود که به شکل جدی به سراغ این جریان در هنر رفت و واژهی «هنر در حاشیه» را به جای واژهی «هنر خام» یا «هنر خشن»، واژهی ابداعی دوبوفه، پیشنهاد داد. با اینحال کوشش کاردینال از تعبیر دوبوفه وسیعتر بود. واژهی ابداعی دوبوفه، «هنر خام»، به آن گروه از آثار هنری اطلاق میشد که خارج از جریان اصلی هنر خلق شده بودند و مشخصاً شامل آثار هنری کودکان یا آثار هنری خلق شده توسط بیماران بیمارستانهای روانی میشد. ولی اصطلاحی که کاردینال پیشنهاد داد، «هنر در حاشیه» به شکلی جامع میکوشید تا همهی انواع هنرهایی را شامل شود که خارج از نهادهای هنری – گالریها، آکادمیهای هنری یا موزهها – خلق میشدند. کوشش کاردینال این بود که بتواند به همهی هنرمندانی بپردازد که هیچگاه به مدرسهی هنر نرفته بودند و به اصطلاح خودآموخته بودند، در عینحال او کوشیده بود تا همهی آن دسته هنرمندانی را که هنر بدوی خلق میکردند را هم در دایرهی شمول نظریهاش قرار داده و توضیح دهد. به شکل معمول ویژگیهای «هنر در حاشیه» شامل خلق جهانهایی فانتزی، فکرهای غیرمعمول یا غیرقابل پیشبینی و وضعیت ذهنهای رواننژند میشود.
موقعیت و اعتبار فراوان ژان دوبوفه که هم هنرمندی موفق بود و هم شم اقتصادی داشت از یک سو و مطالعات راجر کاردینال باعث شد که از دههی ۱۹۷۰ توجهها به جریان «هنر در حاشیه» جلب شود. به این ترتیب بود که بسیاری از هنرمندان بدوی یا خودآموخته اقدام به تأسیس نهادهای هنریِ مخصوص خودشان کردند. از سال ۱۹۹۳ جشنوارهی سالانهی هنرهای در حاشیه در شهر نیویورک پا گرفت. جدا از این لااقل دو مجلهی تخصصی به زبان انگلیسی دربارهی این جریان هنری منتشر میشود که میکوشد هنرمندان خودآموخته را پیدا و معرفی کند.
این روزها «هنر در حاشیه» را به چند زیرشاخه تقسیم میکنند که «هنر خام» یا «هنر خشن» ژان دوبوفه یکی از زیرشاخههای اصلی محسوب میشود که به آثار هنری بیماران بیمارستانهای روانی اطلاق میشود، یعنی افرادی که به واسطهی بیماریشان به شکلی از جامعه طرد شدهاند.
هنر فولکلور یکی دیگر از زیرشاخههای مهم «هنر در حاشیه» محسوب میشود. این تعبیر هر چند در ابتدا به آثار هنری خلق شده توسط کولیها یا اقوام بدوی اروپایی اطلاق میشد ولی الان به شکل وسیع به همهی آثار هنری فولکلوریک در همهی فرهنگها و بین همهی ملتها و قومیتها هم اطلاق میشود.
هنر ذهنی شاخهی دیگری از «هنر در حاشیه» محسوب میشود. اینگونهی هنری به آن دسته از آثار هنری اطلاق میشود که هنرمند بر اساس اعتقادات مذهبیاش آثار هنری خلق کند. «خیالیسازی» که یک جریان هنری پردامنه و قدیمی در ایران است ذیل این زیرشاخه تعریف میشود که در ایران صرفاً به واسطهی نقاشی قهوهخانهاش شناخته میشود و سایر انواع «خیالیسازی» چندان مورد توجه قرار نگرفتهاند. هنر منفرد یا هنر حاشیهای نیز یک زیرشاخهی دیگر «هنر در حاشیه» محسوب میشود که به هنرمندانی اطلاق میشود که شدیداً با جریانات جاری هنر در تعارضند. هنر بدوی از زیرشاخههای مهم «هنر در حاشیه» محسوب میشود؛ این زیرشاخهی هنری به آن دسته از آثار هنری که بیشتر بر اساس غریزه خلق شدهاند اطلاق میشود. خلاقیت نو نام یکی دیگر از زیرشاخههای «هنر در حاشیه» است که به آن دسته از هنرمندان اطلاق میشود که در حدفاصل بین هنر حاشیهای و جریان اصلی قرار دارند. به این ترتیب این هنرمندان ممکن است که به شکلی فعال در نگارخانهها و صحنهی هنر حضور یابند، ولی آثارشان واجد ویژگیهای منحصر به فردی است که آنها را از جریان بدنهی هنر مستقل میکند. آخرین شاخهی «هنر در حاشیه» به آثار هنریای میپردازد که در محل زندگی هنرمندان خلق میشود و شامل تغییر دادن ظاهر و محیط زندگی هنرمندان است. به عنوان مثال «برجهای واتس» یکی از مهمترین آثار هنری این زیرشاخه محسوب میشود. این مجموعهی بسیار بزرگ در طول ۳۳ سال، از ۱۹۲۱ تا ۱۹۵۴ به دست سیمون رودیا خلق شدند. او یک کارگر ایتالیاییالاصل بود که این برجها و سازهها را در منطقهی واتس ایالت کالیفرنیای آمریکا ساخت.
این جریان در هنر ایران هم سابقهای طولانی دارد. چنانچه ذکر شد، امروزه یکی از جریانات مهم هنری در اوائل قرن ۱۴ هجری شمسی در دوران حکومت رضاشاه را که «خیالیسازی» خوانده میشود ذیل این جریان هنری تعریف میکنند. چند سال پیش، نمایشگاهی از آثار این هنرمندان که بسیاریشان گمنامند در موزهی هنرهای معاصر تهران به نمایش درآمد. بعدتر نام هنرمندی چون زندهیاد مکرمه قنبری بر سر زبانها افتاد و این بانوی اهل مازنداران خیلی زود به واسطهی نقاشیهایش به شهرت جهانی رسید، چنانچه حتی خانهاش در دهی نزدیک بابل به عنوان میراث فرهنگی ثبت شده.
انجمن هنرمندان خودآموخته نیز چند سالی هست فعال شده. در فهرست هنرمندان این انجمن نامهای معروف کم نیستند: لوریس چکناواریان، آهنگساز و رهبر ارکستر، علی رهبری، موسیقیدان و رهبر ارکستر و سیدعلی صالحی، شاعر از اعضای بهنام این انجمن هستند. انجمن هنرمندان خودآموختهی ایران چند سالی هست که به شکل منظم اقدام به برگزاری نمایشگاه میکند و آثار اعضا را در معرض تماشای عموم میگذارد.
در فهرست هنرمندان حاضر در سومین سالانهی هنرمندان خودآموخته با عنوان آوت سایدر آرت، بسیاری از هنرمندان معروف این حوزه حضور داشتند. نامهایی چون زندهیاد حسن حاضر مشار که به نوعی از او حتی به عنوان پدر هنرمندان خودآموختهی ایران هم نام برده میشود. و امیر کمند، هنرمند مجسمهساز که متولد سال ۱۳۳۸ در تهران است و تازه در دوران بازنشستگی و از سن ۵۳ سالگی به سراغ نقاشی رفت. با اینحال این هنرمند خودآموخته خیلی زود با خمیر مجسمهسازی آشنا شد و از آن زمان به بعد خود را وقف مجسمهسازی کرده و به قول خودش: «من تمامی افکار و موضوعات کودکیام را با ساخت مجسمه با مخاطبانام در میان میگذارم و کار مداوم هر روزه را دلیل پیشرفتم میدانم.»
ژان دوبوفه بیش از هر چیز به غریزه اهمیت میداد، او یک بار گفته بود: «زمانی که یک اندیشه در شکل هنری تبلور پیدا میکند، دیگر جالب نیست، یک اندیشه درست پیش از این مرحله است که برای من جذاب است».
مرتضی زاهدی در سومین سالانهی هنرمندان خودآموخته با عنوان آوت سایدر آرت کوشیده بود تا همین اندیشهها را، اندیشههایی را که محصول یک قریحهی خلاق و نابند را پیدا کند. همان چیزی که بسیاری معتقدند جوهرهی هنر است.