ترجمه کامل مقالات این پرونده تحت عنوان «کتاب جعل و از آن خودسازی در هنر» توسط نشر آوام سرا به چاپ رسیده است. شما میتوانید در لینک زیر این کتاب را با ارسال رایگان تهیه کنید.
خرید کتاب جعل و از آن خودسازی در هنر
از آنخودسازی و مؤلف بودن در هنر معاصر- بخش سوم
شری ایروین
ترجمه و تلخیص: زهرا قیاسی
انگیزشهای هنرمندانه
برای توضیح اینکه چرا هنرمند مؤلف اثر است و جاعل نیست، نیازمند پیشنهاد دیگری هستیم. میتوان گفت که فریبکاری جاعل علت مؤلف نبودن اوست. اما واقعیت این است که خط بین فریبکاری و عدم فریبکاری، تمایز مؤلف و غیرمؤلف را مشخص نمیکند. فریبکاری چیزی نیست که جاعل را از مؤلف بودن خلع کند. هنرجویان کپیهای فراوانی از شاهکارهای هنری خلق میکنند و به همان دلایلی که مشمول حال جاعل میشود از نقش مولفی به دورند، هرچند سعی نمیکنند دیگران را فریب دهند که ساختههایشان آثار هنری اصیلند.هنرمندانی که آثارشان را با نامی جعلی ارائه میکنند – نام شخصی جوانتر یا پیرتر در کشوری دیگر و با جنسیتی متفاوت- از مؤلف آثار خود بودن خلع نمیشوند. اگر اشمیت تصمیم بگیرد آثارش را بهعنوان آفریده شخصی دیگر با ملیت یا قومیت دیگرارائه کند، با این تصور که احتمالا توجه منتقدان را بیشتر جلب کند یا مد روز باشد، احتمالا توجه منتقدان بیشتری را جلب خواهد کرد، این مساله رابطه مولفی اشمیت را کمرنگ نمیکند. در واقع مؤلف بودنش است که این فریبکاری را قابل تعقیب و اعتراض میکند.۱۹
شاید تفاوت بین جاعل و هنرمند در انگیزشهایشان باشد. جاعل در پی کار خلاف است. او به شدت مشغول پروژهاش یعنی خلق «پیشکپی» است و تمام تفکرش معطوف به این کار است. او به آنچه در دنیای هنر میگذرد توجه دارد، مثل هنرمندانی که مورد توجهند و استیتمنتها و نیز خلق کارهایی با قدرت بصری و مفهومی بالا. اما توجه او بیشتر معطوف به این است که بتواند گام بعدی هنرمند را پیشبینی کند و کار جعلی را بدون لو رفتن بفروشد. در مقابل، هنرمند انگیزشهای هنرمندانه حقیقی دارد؛ او اصالتاً به جهان هنر توجه میکند و میخواهد سهمی در آن داشته باشد.۲۰
مشکل این پیشنهاد این است که از واقعیتهای مربوط به فرآیند تصمیمگیری هنرمند غافل است. کنش هنرمند از انگیزشهای گوناگون نشات می گیرد؛ بعضی هنرمندانه و دسته ای ناهنرمندانه. شری لوین بعد از اینکه درگیر دعوای حقوقی با بنیاد اوانز شد، از بازعکاسی کارهای او دست کشید و از عکسهایی بازعکاسی کرد که کپیرایت نداشتند. این شرایط باعث شد که تصمیم بگیرد از عکسهای رودچنکو عکاسی کند، چون در آن دوره آثار شوروی، در آمریکا با قانون کپی رایت محافظت نمی-شدند.۲۱ معروف است که اندی وارهول در اوایل کار از دستیارانش رایگیری میکرد که آیا فکر می کنند آثار اکسپرسیونیستی اش از کنسرو سوپ بهتر فروش خواهند رفت یا آثار سرد و تروتمیز که بر ویژگی تولید انبوه کنسروها تاکید میکردند. نسخه تروتمیز برنده شد و شهرت و موفقیت وارهول را همین آثار رقم زد. وارهول به گفته خودش شیفته شهرت بود. حتی اگر تصمیمهای هنرمندانهاش برگرفته از این هدف باشند باز همچنان او هنرمند است.
ممکن است هنرمندان دیگری هم با حسادت یا ستایش تحریک شوند و این مساله باعث شود با همان شدت و حدت جاعل روی هنرمند خاصی تمرکز کنند. اما این واقعیت بهتنهایی آنها را از عنوان هنرمندی برکنار نمیکند. شاید اعتبار نتیجه خلوص انگیزش و رهایی از دغدغههای ابزاری باشد؛ اما نمی شود گفت که فقدان اعتبار هنرمند را از مقامش ساقط میکند. پس این نوع اعتبار نقشی در تمییز جاعل از هنرمند ندارد.
| اهداف و مسئولیت هنرمند
ما گزینههایی را برای تفاوت بین هنرمند و جاعل و رابطه مولفی شان با اثر طرح و رد کردیم. نیازی نیست که دستاورد هنرمند بزرگتر از جاعل باشد، شخص میتواند مؤلف اثر باشد و نوآوریای در کارش نباشد. هنرمند میتواند فریبکار باشد و همچنان هنرمند باقی بماند. کپیکاران که کار و محصولشان بسیار شبیه جاعل است ممکن است علیرغم صداقتشان مؤلف نباشند؛ بنابراین فریبکاری هم خط ممیز میان مولف و غیرمولف نیست. نهایتاً جاعل و هنرمند هردو می توانند انگیزشهای غیرهنرمندانه داشته باشند.
این مورد آخر نیاز به توضیح و تحلیل بیشتر دارد. این احتمال را رد کردیم که جاعل به سبب استفاده ابزاری از انگیزشهای هنرمندانه مؤلف اثر نیست. هنرمند هم ممکن است همین کار را بکند و کار هنریاش معطوف به اهداف غیرهنری مثل شهرت یا انتقام از رقبا باشد.
شاید تفاوت بین هنرمند و جاعل به مساله سادهتری تقلیل یابد. به جای اینکه فرض کنیم انگیزش های هنری است که شخصی را هنرمند میکند، میتوانیم فکر کنیم که هنرمند برای مولف شدن فقط نیازمند نیتمندی است، نیت خلق اثر هنری.۲۲ بنابراین هنرمند به واسطه داشتن نیت خلق اثرهنری است که مولف میشود. در حالی که جاعل چنین قصد و نیتی ندارد و در نتیجه مؤلف اثرش محسوب نمیشود.۲۳
برای اینکه این پیشنهاد جنبه توضیحی داشته باشد باید با جزئیات بیشتر شرح داده شود وگرنه عبارتی تهی است که در درک ماهیت مولف بودن هیچ کمک فلسفیای نمیکند. میتوان پرسید که چه چیز در صورتبندی این نیت مندی وضعیت را تغییر می دهد و هنرمند را از سازنده اثر به مولف آن تبدیل می-کند.
میتوانیم موضوع را با بررسی جاعل شروع کنیم که مولف آثارش نیست. جاعل کاری نمیکند جز تعقیب اهداف غیرهنرمندانه برای تولید شیئی که بهعنوان اثر قربانی جا زده خواهد شد. اگر به دنبال چنین هدفی نباشد جاعل نیست. ممکن است کپی کار باشد یا حتی هنرمند باشد. نکتهاش در این است که هدف، عامل برسازنده مفهوم جعل است و جهتگیری جاعل را تعیین میکند. این هدف اشارات تلویحی فراوانی دارد به اینکه جاعل باید چه کند و چه میکند. به خصوص درباره ماهیت محصولی که باید خلق کند.۲۵
در مورد هنرمند ماجرا این طور نیست. او هیچ هدف و متد خاص و فعالیتها و اهدافی ( جز هدف حداقلی خلق اثر هنری) را دنبال نمی کند. هیچ اهداف درونماندگاری در کار نیست که تخطی از آنها او را از مقام هنرمندی خلع کند. هنرمند نیاز ندارد که احساس خالص یا انگیزهای بیغلوغش داشته باشد، چون چنین خلوصی امکانپذیر نیست. به همین علت است که تلاش برای تعریف هنر در چهارچوب زیبایی و بازنمایی و خلاقیت در برابر هنر معاصر به بنبست میرسد.
اهداف هنرمند باید از درون نشات بگیرند و منشا بیرونی نداشته باشند. البته این اهداف هم تحتتاثیر شرایط تغییر میکنند و به همین علت است که جریان های هنری به وجود میآیند و هنرمندانی تمایل پیدا میکنند در مسیر مشابهی آثار مربوط به هم خلق کنند. هنرمند باید اهداف خودش را انتخاب کند و جاعل موظف به این نوع هدفگذاری نیست.
پس رابطه مولفی هنرمند با اثرش نه در حالت تولیدش است و نه در نوع محصول. مولف بودن هنرمند را این واقعیت تعریف میکند که او مسئولیت همه جنبههای اهدافی را که دنبال می کند بر عهده دارد و بنابراین در قبال همه جنبههای اثر هم مسئول است، خواه اثر نوآورانه باشد یا نباشد. این دیدگاه را ادعای جالب استرتوانت روشنتر می کند. او می گفت که عمداً خطاهایی را در کپی آثار هنرمندان وارد کرده است تا تاکید کند که کنترل نهایی اثر در دست اوست، واگذاری اقتدار به دیگران از نظر او موقتی است و در تحلیل نهایی فقط ظاهر کار این طور به نظر می آید که او دخالت چندانی نداشته است. البته مسئولیت او در قبال همه جنبه های آثارش پابرجاست، خواه خطایی را وارد کار بکند یا نکند.
در قسمت آخر از این بخش خواهید خواند:
هنر از آن خودسازی و تصدیق مولف بودن
[divider style=”solid” top=”20″ bottom=”20″]
۱۹ Of course, artists might have valid reasons for disguising their identities: female writers have adopted male pen names to prevent their work from being stigmatized within sexist societies. In such a case, we might hold that the deception is not morally objectionable. (For similar reasons, the deception involved in forgery need not always be morally objectionable, as when the forger is pressed into service in, say, the apprehension of an artloving serial killer.) However, as long as the deception remains in place it may serve as a barrier to our full understanding of the work, and thus may
be objectionable from an interpretative standpoint.
۲۰ A reader who is dissatisfied with this account of appropriate artistic motives may feel free to substitute a different account. Any proposal for distinguishing authors from non-authors on the basis of their motives will be susceptible to the concern raised here.
۲۱ Gerald Marzorati, ‘Art in the (Re)making’, ARTnews, vol. 85 (1986), p. 97.
۲۲ In Jerrold Levinson’s terms, this would be a categorical intention, which ‘govern[s] not what a work is to mean but how it is to be fundamentally conceived or approached. The most general of categorical intentions of concern here would be the intention that something be regarded as literature (or as art) at all, which obviously enjoins certain modes of approach as opposed to others.’ See Levinson, ‘Intention and Interpretation in Literature’, p. 188.
۲۳ Below, I discuss the possible case of a forger who does, in fact, intend his products to be artworks.
۲۴ Failure to satisfy the objective, however, will not rule her out as a forger; bad forgers are still forgers.
۲۵ This is not to say that the forger’s objective determines every aspect of her product. Traditional forgers who create pastiches, rather than copies, have considerable leeway in the particular features with which they will imbue their forgeries. Nonetheless, there are parameters within which such forgers
۳۰must operate, and these parameters place severe restrictions on what they may do. With respect to the forgery of paintings, for example, the relevant parameters will restrict the type of materials, the scale, the color palette, the subject matter and its treatment, the thickness of paint application and
So on. Of course, an artist might accept similar restrictions in order to produce work for a particular patron. The crucial difference is that by violating the restrictions, the artist would not cease to be an artist (though the patron’s support might be lost); the forger, though, would cease to be a forger upon willfully abandoning the parameters that make it possible for the objective of successful forgery to be satisfied.