سایت تندیس به قلم جاوید رمضانی
بخش قبلی را اینجا بخوانید:
در قسمت گذشته مزایا و مشکلات نظریه بیان گری هنر را بررسی کردیم و دیدیم که ارتباط بین هنر و بیان ارتباطی محوری است و و ردپای احساسات انسان را به ما نشان داده است به عبارتی هنر جهان را برای ما انسانی کرده است .اما دیدید که اغلب روش هایی که ما به کمک آن ها آثار هنری را بیانی مینامیم واقعی هستند و استعاری نیستند این باعث شد واژگانی متفاوت خلق شوند که تصویر روشن تری از فعالیت های معمولی که ما در تقابل با هنر انجام میدهیم به کار روند.
شکی نیست که فرمالیسم بر چیزی انگشت گذارده است که در هنر از اهمیت برخوردار است اما آیا میتوان آنرا نظریهای جامع و مانع دانست.در نگاه به تاریخ هنر پاسخ این سوال منفی است چرا که بسیاری از آثار هنری سنتی مذهبی یا سیاسی برای تجلیل و تکریم خدایان و مقدسات و رویداد های مهم مذهبی و نظامی طراحی شده اند.
آیا تصاویر کار شده در کلیسا ها کارکرد زیبایی شناختی صرف دارند یا برای تجلیل و تشویق ایمان آورندگان کار شده اند؟ بسیاری از نقاشی های تجریدی کار شده در کاخهای اصفهان دوره صفوی آیا برای ارائه فرم معنادار کار شدهاند و یا تزئین و کاربرد روزمره دارند؟
البته فرمالیست ها در اینجا میگویند بعضی آثار هنر، چند کاربرد دارند: ۱- تزئین دیوارها ۲- خلق یک ابژه زیبا
پس خلق یک تزئین زیبا انسان های بی ایمان را به مسجد می آورد و خلق فرم معنادار و زیبا میتواند هدف دوم و یا سوم یک هنرمند باشد و نکته دیگر آن که اگر اثر هنری بخواهد نازیبا خلق شود مثل آثار قهوه خانه ای که جهنم در آنها تصویر میشود و یا آثار دوره ی گوتیک که شیاطین را مجسم میکند تکلیف چه میشود؟ ظاهرا فرم معنادار اینجا باید معنای ناهمگن بدهد و روابط خود را حفظ نکند.
پس کاربرد به چالشی جدی برای فرمالیست ها بدل گردید و از سوی دیگر طبیعت و رابطهی آن با هنر هم یکی از مسائل مهم است که باید به آن توجه کرد.
آنچنان که نظریه پردازان فرم معنا دار گفتند طبیعت میتواند فرم شاخص داشته باشد ولی طبیعت که هنر نیست. اگر الزام فرم شاخص را کنار بگذاریم میتوان طبیعت را در چارچوب هنر جای داد چرا که برگریزان پاییز برای خلق فرم معنا دار رخ نمیدهد.
به واقع باید بگوییم که فرم شاخص یا معنادار به وضوح در نظریه فرمالیسم تعریف نگردیده است و تنها با مصادیقی سعی در روشن کردن آن دارند.
فرم شاخص تناسب، تقارن و عدم تقارن تعادل، تنش، یگانگی و هارمونی تعریف شده است ولی باید گفت که شکل گیری این فرم درمیان اگر های بسیاری قرار میگیرد که تعریف مشخصی ندارد.
از سویی هنرمندانی آثاری خلق کرده اند که در پی حذف فرم بوده اند مانند جان کیج موسیقیدان با اثر ۴دقیقه و ۳۳ ثانیه و یا رابرت موریس با اثری به نام کثافت.از موارد دیگر چه در فرم شاخص در قضایای ریاضی و یا بازی شطرنج است که مفهوم کارکرد ابتدایی و منحصر به فرد فرم معنادار در هنر زیر سوال برده میشود.
سوال دیگر مسئلهی رابطه فرم و محتوی است. آیا فیلم «پیروزی اراده» ساخته لنی رفینشتال (۱۹۳۵) در تبلیغ حزب نازی کارکرد دارد. فرمالیستها این را اثر هنری میدانند و هنری بودن آنرا به محتوای آن ربط نمیدهند. اما آیا تشخیص ظرف و مظروف در آثار هنری کار ساده ای است؟در موسیقی اثری میتواند شاد باشد ولی با فرم خود رابطه نداشته باشد ؟
پس چشم پوشی از ارتباط فرم و محتوی در اثر هنری مهمترین شکل نظریه فرمالیست بود.
بعد ها نوفرمالیست ها محتوا را برای هنر ضروری دانسته و اندیشیدند که «آنچه در یک اثر فرم و محتوا را به هم پیوند میدهد واثر هنری را میسازد دارای اهمیت است.»
به این ترتیب نوفرمالیستها تنها به فرم های ساختاری یک اثر هنری توجه نمیکنند و به ارتباط بین فرم ها و محتوای اثر حساس هستند.
این رویکرد تا حد زیادی دایرهی مشمول این نظریه را گسترش داده است ولی کماکان بسیار اشکالات مانند عدم شفافیت مفهوم فرم و کارکرد هنرهای سنتی و مذهبی و آثار تجاری معاصر در دایره ی این نظریه قرار نمیگیرند .
از سویی نیت هنرمند پس زمینه تاریخی جنبه های مفهومی جایی در این نظریه ندارند که در نتیجه امروزه آنرا به عنوان یک تئوری جامع برای تعریف هنر در نظر نمیگیرند و کارکرد آن تنها در حوزه آموزش و تاریخ فلسفه هنر است.
[/one_half_last]