ترجمه و گردآوری زینب ثقفی
داگ و مایک استارن را از دیر باز پیگیری میکردم از زمانی که خودم مشغول چاپ امولسیون مایع نقره و به طور کلی شیوههای آلترناتیو شدم و مجذوب آثار بزرگ آنها با این تکنیک بودم تا به امروز که روندی متفاوت را این دو برادر در پی گرفتهاند.
ابتدا با اولین مجموعه آنها شروع میکنم که در خلال سالهای ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۷ با عنوان «محو شدن خورشید» تولید شدهاند. و در کنار شکلگیری این مجموعه به انجام آثار دیگری هم مشغول بودند که یکی از آنها «شیفتگی نور» بود که از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۷ شکل گرفت. همچنین بسیاری از پروژههای آنها به غیر از دیوار گالریها و موزه در مکانهای عمومی مانند ترمینالهای مسافرتی (متروپولیتن) به نمایش درمیآید.
این دو برادر از ابتدا با هم در استودیوی بزرگی در رد هوک بروکلین، در سایهی جهانِ هنرِ نیویورک کار میکردند و به نور و خورشید میاندیشیدند.
خورشید واقعی که متشکل از گاز هلیوم و هیدروژن است و زمین که ۹۳ میلیون مایل را به دور خورشید طی میکند. آنها به طور متمرکز در چگونگی تاثیراتی که خورشید بر روی زندگی ما در زمین میگذاشت مطالعه میکردند و همچنین تحقیقاتی در رابطه با نجوم، فلسفه، مذهب، گیاهشناسی، رفتارشناسی حیوانات و علوم شناختی و وابسته به آن انجام میدادند. و جالب است که بدانیم این دو برادر هنرمندانی بودند که در ناسا اقامت داشتند و به نوعی به دو تن از خدایان خورشید بدل گشتند که به همراه دستیاران هنریشان در استودیو به تولید آثار هنری پرداختند. یکی از بهترین مجموعههای آنها با نام «مجذوب نور» میباشد که نیویورک تایمز آن را بهترین مجموعه عکس در سال ۲۰۰۳ اعلام کرد. تصاویری از شب پره و پروانهها و دیگر حشراتی که در سایز بزرگ و بر روی بسترهای دست ساز هنری مانند کاغذِ درست شده از درخت توت تایلندی و امثال آن با شیوههای متفاوت از امولسیون های نقره و چاپ کربن انجام میشود و گاهاً در بعضی آثار یک تصویر را در لت های چندگانه ارائه می کنند که حاصل آن تصویری بسیار بزرگ از آن سوژه است.
به طور کلی اساس آثار استارنها نوع خاصی از دیدن است یا به عبارتی کسب بینشی خاص برای دیدن. در واقع طیف وسیعی از منظرهای متفاوت مانند فیلم، مجسمه، دستنوشته و آثار عکاسانه در ابعاد متفاوت به اندازه کف دست تا سایزهای بسیار بزرگ را شامل میشود. و همچنین مجموعهای گیجکننده از مدیاها از چاپ بر روی بالاترین فنآوری آلومینیوم از ابعاد ۱۵ متری گرفته تا صفحههای نمایش کاغذی نیمه شفاف شوجی که احتمالا از معابد قدیمی باقیماندهاند. تصاویر عمدتاً به ظاهر بسیار ساده هستند در مرکز تصاویر اغلب درخت ها، پروانه ها و برگ ها را می بینیم و زندگی که فرا گرفته میشود و نور خورشید را جذب میکند. اما بیان استعاری که در این متریالها و حضور فیزیکی این کارها وجود دارد، تلفیقی است که با علم، معنویت و لایه های متعددی از خاطرات و گذر زمان در این پروژههای جاه طلبانه و تمام و کمال ما را به سمت یک رمز و راز پیچیده و خاص رهنمون میکند که خودشان آن را «ساختار تفکر» مینامند.
آنها به یک زبان استعاری عمیق و قدرتمند که مخصوص به خودشان میباشد، شکلی از اندیشیدن را درباره نور خورشید، ضبط و جذب کردن آن و همچنین انتقال و به نوعی تزریق کردنش به آثارشان را پیدا کردند که میتواند باعث برانگیختن احساسات شود و در عین حال کاملا پیچیده و پخته عمل کند و آن را در پروژههای مختلفشان و به شیوههای گوناگون به کار میگیرند.
همانطور که خودشان میگویند: « نور به مثابه تفکر و روشنگری است، نور جاذبه دارد، نور آن چیزی است که ما را به خود جذب میکند. خورشید همان چیزی است که می خواهیمش و کسی که میخواهیم همان شویم، همان کسی که ما را کنترل میکند. این گذشته و حال است. یک نور خیلی روشنتر از آن است که بتوانیم به آن نگاه کنیم، اگرچه خود نور غیرقابل دیدن است. این مجموعه نور سیاه است و این تناقض که سیاهی نبود و فقدان نور است. سیاه و سفید هر دو از درجه اعتبار ساقط و منبع چیزی هستند که ما به آن نیازمندیم.»
پرتو افکنِ استارنها در گرانش نور، مانند خورشید، یک مرکز گرانشی به جهان خود پدیدار میکند. آنها زبان عکاسی را انتخاب میکنند که درحقیقت زبان نگارش نور است و به ذات عکاسی به معنای نگاشت نور اشاره میکند. دوربینهای آن ها ابزارهایی هستند که به مثابه میانجیگری بین حس و احساس عمل میکند و به معرفی نور به تاریکی میپردازد. در نتیجه، نور یک واسطه و یک پیام است.
دستکاری تکنیکی و فرمی آنها بر پایه عکاسی و ترکیب مواد است و این بهکارگیری متریالهای متعدد از تخته چوبهای چندلا و میخها گرفته تا انواع فیلمهای عکاسی و شیوههای چاپ آلترناتیو، پلکسی گلاس، استیل و سازههای چوبی و … را مدیون پدر خود هستند که علاقه زیادی به معماری و کار با چوب داشت و به خوبی در این زمینه کار میکند.
از اواسط دهی هشتاد که استارنها با هم بر روی عکاسی و چیدمانهای مفهومی کار میکردند، اغلب میبینیم که ماده خام اصلی آن ها از طبیعت ( برگ گیاهان، پروانهها، شاخههای درخت) به جهت کشف چرخهها، اتصال و ارتباط میان آنها ناشی میشود. و در ادامه همکاریشان با هم در سال ۲۰۱۰ شاهد آغاز پروژهی عظیمی از آنها به نام Big Bambú هستیم که در مناطق مختلف جهان اجرا میکنند و همچنان هم ادامه دارد. به عنوان نمونه، پشت بام موزه متروپولیتن تبدیل به یک جریان تغییر و تحولی و تعاملی گشت. مدلهای متفاوت این قبیل سازهها را بعدتر در بینال ونیز سال ۲۰۱۱ اجرا کردند و هم اکنون در مراکز متعددی در حال اجرای این سازههای عظیم خود از بامبو هستند. علاوه بر آن به نمایش آثار متعددی از تصاویر همین پروژهها و چیدمان آنها در گالری و موزههای مختلف میپردازند.
مفهوم این پروژه هیچ ربطی به بامبو ندارد. در حقیقت نشان دهندهی معماری پنهان زندگی و چیزهای زنده است. به نوعی وابستگی متقابلِ تصادفی لحظات و بههم برخورد کردن مسیرها را مینماید و کنش را به تعامل، خلق، رشد و تغییر تبدیل میکند. این یک مهندسی فلسفی است و بازنمایی وابستگی متقابلِ آشفتهای میباشد. در روند خلق این حجمها بازدید کنندهگان میتوانند فضای داخلی و خارجی را با هم تجربه کنند. آنها میتوانند روی سکویی مستقر شوند که بالا قرار گرفته و بخشی از فضای داخلی سازه میباشد. آن را طوری میسازند که هم فضای داخل از بیرون دیده شود و هم فضای بیرون از از داخل سازه دیده شود و مخاطب توامان این تداخل فضا را تجربه کند. همچنین بازدید کنندهها تشویق میشوند که درکشان از دنیای اطراف را گسترش داده و با فضای متفاوتی مواجهه شوند. عنوان این مجموعه به شبکهای از بامبو که مخاطب را در برمیگیرد ارجاع داده میشود و به نشانهی ارتباطهای متنوع و جورواجوری است که مدام در وضعیت بدل به چیزی شدن دخیل است.
از دیگر اجراهای عمومی آنها میتوان به چیدمانی از پنلهای موزاییکی شیشه و استیل با نام «شکاف ها را ببینید، تغییرات آن را مشاهده کنید» که در یکی از ایستگاههای مترو منهتن نیویورک اجرا شد، اشاره کرد.
برادران استارن جوایز بین المللی بیشماری را تا کنون کسب کردهاند مانند جایزه بینهایت مرکز بین المللی عکاسی برای عکاسی فاین آرت و دو جایزه بزرگ از بنیاد ملی در زمینه هنر.
قسمت های قبلی را آینجا بخوانید:
[/one_half_last]