دربارهی نمایشگاه یحیی میرزا دولتشاهی در موزهی مکتب کمالالملک
معلمها تاریخ ما را میسازند
سایت تندیس به قلم حافظ روحانی
نمایشگاه یحیی میرزا دولتشاهی، یکی از آن فرصتهای مغتنم است که معمولاً در کشور ما کم دست میدهد. فرصتی برای یک مرور کوتاه بر زندگی و آثار یک معلم و یک هنرمند که به مدد همین فرصتهای اندک پیش از آنکه کاملاً از یادها برود و نقطهی کور دیگری را بر تاریخ هنر اضافه کند، لااقل ثبت و ضبط میشود.
نمایشگاه مروری بر آثار یحیی میرزا دولتشاهی در ادامهی برنامههای نکوداشت مجلهی تندیس در موزهی مکتب کمالالملک برگزار شده، جایی که به آن تعلق دارد. به واقع دولتشاهی پس از پایان تحصیلات در مدرسهی صنایع مستظرفه بیشتر عمر را به معلمی و امور دفتری گذراند و کمتر نقاشی کرد و شاید همین موضوع باعث شد تا نامش در تاریخ کمتر شنیده شود و در کنار دیگر شاگردان مشهورتر و پرکارتر استاد بزرگ قرار نگیرد. حال و به واسطهی این نمایشگاه کوچک نام او لااقل در کنار دیگر شاگردان و هنرمندان مکتب موسوم به کمالالملک ثبت شده است.
اما خود نمایشگاه با حداقل آثار شکل گرفته است؛ تنها چند نقاشی رنگ و روغن، چهار طراحی از مجموعهی بسیار جالب تصویرسازیهای او، تعدادی عکس و سند و جعبه رنگ و ابزارها و وسائل نقاشی یحیی میرزا دولتشاهی همهی آن چیزهایی است که نمایشگاه این هنرمند را تشکیل میدهد. در هنگام جمعآوری آثار به این موضوع توجه شده که تعدادی از مهمترین آثار هنرمند گردآوری شوند که در زندگینامهی کوتاه هنرمند هم به آنها اشاره شده است؛ تکچهرهی مادر، تکچهره از خود در حال خمیازه که اثر پایان دورهی این هنرمند محسوب میشود و آخرین تکچهرهی او جزء این آثار محسوب میشود. در واقع در حین گردآوری آثار کوشش شده تا با تأکید بر این چند اثر زندگی طولانی هنرمند به شکلی مرور شود و این مهمترین دستاورد برگزاری نمایشگاه است که با گردآوری تعدادی اندک از آثار هنرمند خلاصهای از زندگینامهی او هم مقابل چشمانمان قرار میگیرد. با اینحال این روند در ادامهی نمایشگاه حفظ نمیشود که احتمالاً به واسطهی فقدان مدارک و آثار کافی بوده است. هر چند که میتوان تلاش برای حفظ تقدم و تأخر تاریخی را در روند چیدن آثار در نمایشگاه مشاهده کرد.
آثار گردآمده به طور کلی شامل سه دسته میشوند؛ منظرهسازیها که خود شامل کپیکاریها و آثار خود نقاش میشوند، تکچهرهها که بیشتر شامل خودنگاره میشوند و چهار نمونه از تصویرسازیهای هنرمند بر اساس شاهنامهی فردوسی که نمونههایی بسیار جالب و قابل توجه هستند.
با توجه به آثار به نمایش درآمده به نظر میرسد که هنرمند بیشتر به دو ژانر طبیعتسازی و تکچهره علاقهمند بوده و نمونهای از دیگر ژانرهای لااقل در این نمایشگاه به چشم نمیآید. خود منظرهپردازیها شامل چند کپی از آثار نقاشان مکتب باربیزون و نمونههایی از منظرههای دریایی (عمدتاً کپی) میشوند. با اینحال دو نمونه از طبیعتپردازیهای خود زندهیاد دولتشاهی هم به معرض تماشا گذاشته شدهاند. البته هر دو نمونه مربوط به نخستین سالهای سدهی جدید (قرن ۱۴ هجری شمسی) میشوند و نشان از نخستین تجربیات هنرمند دارند. در این نمونه از نخستین تجربیات هنرمند میتوان تزلل در انتخاب عناصر نقاشی را دید.
نقاش هنوز نتوانسته نقطهی مرکزی برای منظره انتخاب کند و به همین دلیل به نظر میرسد که ترکیببندی تا حد زیادی سردرگم است و فاقد هدف مشخص. شاید از همینرو باشد که هنرمند دست به ساختن کپیهای متعدد از منظرهپردازیهای نقاشان مکتب باربیزون زده است. شاید از اینرو که شیوهی کاری و به خصوص ترکیببندیهای آنها را تجربه و آزمایش کند. این حقیقت را میتوان در منظرههای دریاییهای نقاش هم دید، جایی که اتفاقاً هنرمند از رفتار هنری کاسته و در عوض بیشترین تأکید و توجه را معطوف ترکیببندی کرده است. این نکته که دولتشاهی بیشتر در کار تحقیق ترکیببندی بوده تا به کارگیری شیوههای رنگگذاری و رفتارهای نقاشانه را میتوان در کپیههای او از منظرههای نقاشان باربیزون دید، در این آثار هم نقاش از رنگهای رقیق استفاده کرده که در نتیجه توجه ما را بیشتر به تمامیت ترکیببندی بیشتر جلب میکند. هر چند نباید این نکتهی مهم را از نظر دور داشت که دلیل دیگر این رفتار به احتمال زیاد این بوده که زندهیاد دولتشاهی اصل این آثار را ندیده و کپیهها را از روی عکس کشیده است. به این ترتیب احتمالاً نقاش نمیتوانسته غلظت رنگهای به کار رفته در آثار اصلی را به چشم دیده و بیازماید.
در تکچهرهها هم این احتیاط دیده میشود و نقاش با دستی به شدت کنترل شده اقدام به رنگگذاری میکند. در نمونههای متأخرتر تکچهرهها البته بیشتر خندان هستند که خود احتراز هنرمند از رنگگذاری تند و رفتار کنترل شده با قلممو را توجیه میکند.
اما بیتردید جالبترین آثار نمایشگاه مجموعه تصویرسازیهای دولتشاهی بر اساس شاهنامهی فردوسی است. این تصویرسازیها به واسطهی ماهیت تلفیقیشان بسیار جالب هستند. از یک طرف این آثار کم و بیش ادای دینی به نمونههای نقاشی قهوهخانهای هستند. آثار محمد قوللرآقاسی و محمد مدبر، دو استاد پیشگام نقاشی قهوهخانه که همزمان با خلق این آثار در حال کار بودهاند. اما از طرف دیگر دورهی پهلوی اول و تأکید بر ملیگرایی را هم میتوان در این آثار دید. به خصوص در تصویرسازی از فردوسی که تا حد زیادی یادآور تصاویر محبوب و کلیشهای آن سالها از تاریخ است، نمونههایی که احتمالاً از فیلمهای سینمایی آمریکایی در آن سالها اقتباس شدهاند. با اینحال کوشش نقاش برای استفاده از قواعد کوتاهنمایی در منظرهسازی از صحنههای شاهنامه گاه نتایج بسیار جالبی در پی داشته است که میتوان در دو دورنمای ارائه شده در نمایشگاه دید.
نمایشگاه و مروری بر زندگینامهی یحیی میرزا دولتشاهی از آن فرصتهایی است که کم دست میدهد. در این سالهای اخیر مجلهی تندیس با برگزاری این نمایشگاهها موفق شده بخشهایی از تاریخ مغفول ماندهی هنر ما را مرور کند. به خصوص که در این میانه فرصتی شده تا از بسیاری از معلمان هنر در ۱۰۰ سالهی اخیر هنر ایران یاد شود؛ کسانی که بخش عمدهای از تاریخ هنر معاصر ما را در حد توانشان بنا کردهاند.
[divider style=”solid” top=”20″ bottom=”20″]
نقد قبلی را اینجا بخوانید:
[/one_half_last]