“خواب” مریم اشکانیان
گالری هما
نگارنده: سحر افتخارزاده
مریم اشکانیان در نمایشگاه تازه خود موفق شده است تکنیک اجرایی و مفهوم کار را بیش از پیش به هم مرتبط کند.
ارتباط خواب-بالش، بالش-پارچه، پارچه-دوخت، یک زمینه معنایی-فرمی مستحکم برای این مجموعه ساخته است. احضار بالش به عنوان یک شیء آشنا و شخصی، فضایی صمیمانه برای مخاطب بوجود آورده. سادگی و سفیدی بالشها و استفاده حداقلی از نخهای رنگی، فضایی خالی برای مخاطب فراهم می کند تا رویاهای خودش را درون آن جای دهد. تاکنون مقوله “خواب”* دستمایه هنرمندان بسیاری بوده است تا بتوانند به بهانه آن تخیلات و فضاهای ذهنی خود را در فضایی شخصی روی بوم بیاورند و البته گاهی نتیجه این بیرون ریزی ها ملغمه ای از نشانه های نامتجانس میباشد که توهم تاویل های پیچیده را برای مخاطب به ارمغان آورده.
اما برخورد اشکانیان با مقوله خواب برخوردی مفهومی است. او صرفا یک پوسته بیرونی از اتفاق را در مقابل مخاطب قرار داده و آن دنیای “شگفت انگیز” و یا “هولناک” پشت این دریچه را برای مخاطب برملا نکرده و تنها اشاره ای به آن می کند. آدمهای اشکانیان همه در خوابی آرام اند اما پیدا نیست پشت این آرامش چه غوغایی نهفته است. هنرمند نمی خواهد با رنگ یا هر عنصر بصری دیگری چیزی را بیرونی کند و همین سفیدی و سکوت نوعی بی زمانی و تعلیق به کار اضافه کرده است.
اشکانیان آدمهایش را در “حقیقی ترین” وضعیت وجودی خود در مقابل مخاطب قرار داده و چشم مخاطب بیدار را به “نظاره تن حقیقی آنها فرا خوانده” است. اما در عین حال اینجا مخاطب در دو مرحله با درٍ بسته مواجه می شود. یک اینکه دریچه ارتباط فیگور باجهان بیرون قاب منقطع است (یعنی چشمان فیگورهای روی بالش بسته است). پس در عین صمیمیت فاصله ای هم بین مخاطب و کار وجود دارد و این حضور در عین عدم حضور، مخاطب را درگیر یک تلاش خوشایند برای برقراری ارتباط می کند! اما در مرحله بعدی این قاب ویترینی آثار است که فاصله را ایجاد می کند. قابی که آثار را همچون شیئی موزه ای در بر گرفته. یک قاب عمیق با شیشه روی آن که هر بالش در آن قرار داده شده! اگر تصاویر تهیه شده از آثار -که داخل بروشور نمایشگاه می بینیم- به همین صورت بود می پذیرفتم که عمدی در ارائه این چنینی آثار بوده است. اما در بروشور می بینیم که بالشها روی پارچه قرار گرفته اند که کاملا تداعی ملحفه روی تخت را می کند و به زعم من قاب نهایی آثار به آن بی پردگی و عیانی موجود در هر اثر لطمه زده است. انتظار می رفت هنرمند همانقدر که در ایده پردازی خود آثار خلاقیت به خرج داده برای چیدمان آن هم فکر بکری می کرد و یا حداقل همان سادگی اجرایی را در چیدمان هم دنبال می کرد! چرا که خود اثر و عمل فیگورها به درستی فاصله را بوجود آورده و تا انتهای مکالمه مخاطب با اثر، این فاصله را حفظ می کنند، پس دیگر چه نیازی به استفاده از قاب آن هم با شیشه هست؟ همین مسئله عدم هماهنگی ارائه با روح کلی آثار باعث میشود تااحساس کنیم در این نمایشگاه چیزی کم است که اگر میبود تجربه زیبایی شناسی نمایشگاه را به سطحی بالاتر ارتقاء میداد.
* عبارات داخل گیومه از متن استیتمنت هنرمند استخراج شده است.
۵ دی ۱۳۹۳