گفتگو با اکبر یادگاری
از لحظههای تئاتر تا ماندگاری نقاشانه
تهیه و تنظیم: دینا صنیعی
اکبر یادگاری متولد ۱۳۳۰، نقاش، نویسنده، بازیگر و شاعر است.
او پس از سالها زندگی و کار در آلمان، و برگزاری نمایشگاههای نقاشی متعدد در آلمان و سایر کشورها، ۲۲ دی ماه اولین نمایشگاه انفرادی نقاشی خود را در ایران با هنربانی جاوید رمضانی در گالری آتبین برگزار خواهد نمود.
یادگاری در این نمایشگاه گزیدهای از جدیدترین آثار سی سال نقاشی خود را عرضه خواهد کرد که در آن ردپای مهاجرت، فرهنگ بصری آلمان و تئاتر دیده میشود. به همین بهانه گفتگویی با او خواهیم داشت که در پی میخوانید:
ـ آقای یادگاری لطفن کمی از بیوگرافی خودتان توضیح دهید.
بعد از دبیرستان یکسال در مدرسه عالی مدیریت گیلان درس خواندم ولی در آنجا با برپائی گروه تئاتر و بازی و کارگردانی نمایش چنان غرق کار هنر شدم که سال بعد با وارد شدن به دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران تحصیلم را در آنجا ادامه دادم تا در رشته تئاتر فارغ التحصیل شدم. در این دوره بود که در کارگاه نمایش و گروههای آزاد تئاتر در دانشگاه فعالیت تئاتری می کردم و بعد از تمام شدن درسم در اداره تئاتر استخدام شدم. همزمان البته در سینما و تلویزیون هم فعال بودم. سال ۱۳۶۵ با مهوش برگی همسرم برای ادامه تحصیل به شهر کلن آلمان رفتیم و در دانشگاه کلن ادامه تحصیل دادیم. در این فاصله با ایجاد یک گروه تئاتری سالها به اجرای نمایش در سراسر اروپا و کانادا پرداختیم. البته چون نقاشی و نوشتن نمایشنامه و فیلمنامه و رمان در زندگی من به اندازه تئاتر مهم هستند در این زمینهها هم همیشه فعالیت می کردم و خوشبختانه هنوز هم فعالم. از آنجائی که فعالیتهای هنری من محدود به آلمانی نمیشوند این احساس در من پیدا شده که حتا اگر گستره کارهایم بیمرز باشند خودم را هنرمندی ایرانی میدانم و هیچگاه در این مورد شک نکرده و نمیکنم.
ـ چطور به تئاتر جذب شدید؟
تئاتر خیلی هیجان دارد. گیج کننده است. به همین خاطر کشش زیادی دارد. تئاتر فشرده شده زندگیست. محل برخورد اندیشههاست. زنده بودن و لحظهای بودنش جذابیت دارد. وقتی روی صحنه هستید زندگی و زنده بودنتان را شدید و خالصتر از لحظات زندگی معمولی احساس میکنید.
ـ مهمترین همکاران و دوستان حرفهای شما در تئاتر چه کسانی بودند؟
در اواخر دهه چهل که من وارد تئاتر دانشجوئی و حرفهای شدم هنرمندانی که در این زمینه فعالیت داشتند زیاد نبودند و چون در خیلی از کارها در کنار هم بودیم طبیعی بود که با هم نزدیک باشیم. من با اینکه بیش از سه دهه است خارج از ایران زندگی کردهام هنوز با بسیاری از همکاران و دوستان تئاتریم در تماس هستم. دوستانی را که در سفرهایم به اینجا تقریبن همیشه میبینم و یا در آلمان سعادت دیدنشان را دارم. سعید پور صمیمی، هرمز هدایت، ایرج راد، رضا بابک، فردوس کاویانی، قاسم قلی پور، جمشید حیدری، اصغر همت، حمید مظفری، سهراب سلیمی، محمد ساربان و بسیاری دیگر از دوستانی که دیدنشان نصیبم میشود و متاسفانه جمعی هم که دیگر بین ما نیستند و در طول این مدت بارها با هم دیدار و گفتگو داشتیم، زنده یاد جعفر والی، زنده یاد خسرو شکیبائی. حالا امیدوارم با فعالیتم در ایران با خیلی از دوستانی که متاسفانه اینجا مجال نام بردن از آنها نبود دیدار و همکاری داشته باشم. البته روشن است ارتباط کاری با طیف وسیعی از هنرمندانی که افتخار آشنائی با آنها را نداشتهام برایم از اهمیت بالائی برخوردارست.
ـ رابطه تئاتر و نقاشی از نظر شما چیست؟
با اینکه تئاتر با درگیری شکل میگیرد و انسان ابزار اصلی آن ست و نقاشی توصیفی ست و وجود پرسوناژ در آن ضروری نیست و همچنین تئاتر بعد از اجرا و اثرگذاریش وجود خارجیاش را از دست میدهد ولی تابلو نقاشی مدتها روی بوم میماند هر دو این هنرها با زبانهای متفاوت خود به گسترش تخیلات انسان و اندیشه ورزی برای بهتر دیدن موقعیتها و بهتر کردن شرایط زندگی میپردازند. تئاتر ذهنیت لحظهها را برجسته میکند و پی در پی به تصویر میکشد و نقاشی ذهنیت یک لحظه را انتخاب میکند تا برجسته و ماندگار کند.
ـ آیا نقاشی شما حاصل و واکنش مهاجرت شما بود؟
طبیعی ست که عوض شدن محیط زندگی روی احساسات و رفتار و اندیشه انسان تاثیر میگذارد و این تاثیر گذاریها میتوانند پیامدهایی داشته باشند. ولی من با قصد در این مورد واکنش نشان ندادهام.
ـ هستی شناسی نقاشی ایرانی را چه میدانید؟ یا دنیا را چگونه میبینید؟
هستی یا زنده بودن در واقع حرکت است و زمان که همان هستی است در آن نقش اساسی دارد. با این دیدگاه اگر به نقاشی ایرانی نگاه کنیم جای گفتگوی بسیاری هست بخصوص که ما در این زمان و امروز هر چه نگاه به گذشته داشته باشیم با دیدگاههای امروزی ماست که آن نگاه شکل میگیرد و آنچه واقعن بوده را نمیشود فهمید. من نقاشی ایرانی را با دید امروز خودم میفهمم و معتقدم نه تنها نقاشی بلکه همه سنتهای ما پایهایست برای آفرینشهای هنری ما در قالب هنر جهانی. در اینصورت هم فردیت ایرانی بودنمان را داریم یعنی خودمان میمانیم و هم برای جهان حرف داریم. کاری که شاعران قدیم ما کردهاند. امروز هنرمندان دنیا میخواهند خودشان شخصن همه چیز را ببینند و خیالهای خودشان را مطرح کنند. البته برای دوباره نگری به هر پدیده یا چیزی باید خیلی کار کرد و زحمت کشید و نباید این نگرش تازه به پدیدهها را ساده گرفت و تصور کرد هر کسی بدون مطالعه و سخت کوشی در فهم پدیدهها میتواند دست به چنین کاری بزند تا در حیطه هنر موفق باشد.
ـ نقاشی شما دنیا را چگونه میبیند؟
من وقتی کار میکنم از جمله وقتی نقاشی میکشم، سعی نمیکنم چیزی را که میبینم دوباره سازی کنم. چیزی را که ما میبینیم و به آن از پیش معنا دادهایم واقعیت آن چیز نیست. بلکه در هر چیزی با نگاه تازه کردن به آن میشود واقعیتهایی کشف کرد که تا بحال در آن دیده نشدهاند. در روند کار بین من و کارم دیالوگ برقرار میشود. فضاها و امکانات تازهای پیدا میشوند که برای خودم هم جالبند طوری که مرا دچار هیجان زدگی میکنند و باعث دگرگونیام میشوند. اینجا احساس میکنم که من کار را به وجود نمیآورم بلکه بر عکس کار دارد مرا با دگرگون کردنم از نو بوجود میاورد. حالا من و کارم داریم دنیا را طوری میبینیم که تا حالا ندیدهایم.
ـ رابطه اتفاقات زیستی شما با هنرتان چیست؟
هنر همیشه به دنبال فهم ابهام زیستن ست.اتفاقات زیستی در زندگی هنرمند میتواند بطور مستقیم روی هنرش تاثیرگذار باشد.
ـ آخرین فعالیت شما در ایران در زمینه هنر چه میباشد؟
هم اکنون مشغول تدارک برگزاری نمایشگاه نقاشیام با عنوان تروما از کلن در گالری آتبین هستم که در ۲۲ دی ماه گشایش خواهد یافت و به تازگی هم فیلمنامهای ارائه دادهام که در دست اقدام است.
گفتگوهای دیگر را اینجا دنبال کنید:
هنرمند/منتقد؛ هم این و هم آن
هنرمند/منتقد | اثر چیست؟ معنای احتمالی آن چیست؟ به چه درد میخورد؟ در این روزهایی که عکس و عکاسی از من گریختهاست یا من از آن فرار کردهام چه چیز میتواند برایم بامعناتر/بیمعناتر از دبیری بخش عکاسی یک مجلۀ هنری باشد. رنگ این روزها رنگ همهچیز را عوض کرده است. عکس برایم رنگباختهاست و میدانم به سبب همین رنگعوضکردنش در لحظه است که اینگونه دوستش میدارم.[…][۱] […] موضوع، خود عکاسی است همانگونه که چیزها خود عکس هستند. «من» هم تکهای […]
مسعود اسکندری ؛ عکاس مهاجر
مسعود اسکندری خویی متولد ۲۳ آذر ۱۳۴۰ دانش آموخته عکاسی از دانشگاه هنر . فوق لیسانس عکاسی از دانشگاه هنرتهران و مستند نگاری از دانشگاه Ryerson کانادا (Master of Fine Arts in Documentary Media) . تدریس در گالری هنر همیلتون و دستیار خانم Pearl Van Geest هنرمند و مدرس نقاش کانادایی .
چهره لُمپنیزم معاصر | گفتگو با هنگامه عابدین
نگاهی به مجموعه «جدی نگیر» در گفتگویی با هنگامه عابدین سایت تندیس: مریم روشنفکر چهره لُمپنیزم معاصر در پس ترافیک یک روز شلوغ کاری، پس از گذشتن از خیابانهایی که روزی سرسبزترین باغهای شهر تهران را در خود جای داده بودند، به دیدن نمایشگاه هنگامه عابدین میروم، مجموعهای با عنوان «جدینگیر» که در گالری گلستان به تماشا گذاشته شدهاست. عابدین نقاشی است با سابقهای طولانی شامل چهار نمایشگاه انفرادی و چندین نمایشگاه گروهی و همکاری پیوسته و مستمر با انجمن […]
هنرمند/منتقد؛ هم این و هم آن
هنرمند/منتقد | اثر چیست؟ معنای احتمالی آن چیست؟ به چه درد میخورد؟ در این روزهایی که عکس و عکاسی از من گریختهاست یا من از آن فرار کردهام چه چیز میتواند برایم بامعناتر/بیمعناتر از دبیری بخش عکاسی یک مجلۀ هنری باشد. رنگ این روزها رنگ همهچیز را عوض کرده است. عکس برایم رنگباختهاست و میدانم به سبب همین رنگعوضکردنش در لحظه است که اینگونه دوستش میدارم.[…][۱] […] موضوع، خود عکاسی است همانگونه که چیزها خود عکس هستند. «من» هم تکهای […]
مسعود اسکندری ؛ عکاس مهاجر
مسعود اسکندری خویی متولد ۲۳ آذر ۱۳۴۰ دانش آموخته عکاسی از دانشگاه هنر . فوق لیسانس عکاسی از دانشگاه هنرتهران و مستند نگاری از دانشگاه Ryerson کانادا (Master of Fine Arts in Documentary Media) . تدریس در گالری هنر همیلتون و دستیار خانم Pearl Van Geest هنرمند و مدرس نقاش کانادایی .
مژگان قدوسی | جامعه دارد پوست میاندازد
مژگان قدوسی | جامعه دارد پوست میاندازد گفتوگو جاوید رمضانی با مدیر ماهنامه پیش نگاه سایت تندیس: تهیه و تنظیم دینا صنیعی جاوید رمضانی: لطفا یک بیوگرافی کوتاه از خودتان بدهید. مژگان قدوسی: من فارغالتحصیل رشته نقاشی و متولد ۱۳۵۲ هستم، چندین نمایشگاه داشتم. هم نقاشی و هم کار چاپ انجام دادهام، دست به قلم شدم و در حال حاضر پیشنگاه را کار میکنم. اتفاق خوب زندگی من این بود که در جای خوبی قرار گرفتم، با استادها و دانشجوها […]
هنرمند/منتقد؛ هم این و هم آن
هنرمند/منتقد | اثر چیست؟ معنای احتمالی آن چیست؟ به چه درد میخورد؟ در این روزهایی که عکس و عکاسی از من گریختهاست یا من از آن فرار کردهام چه چیز میتواند برایم بامعناتر/بیمعناتر از دبیری بخش عکاسی یک مجلۀ هنری باشد. رنگ این روزها رنگ همهچیز را عوض کرده است. عکس برایم رنگباختهاست و میدانم به سبب همین رنگعوضکردنش در لحظه است که اینگونه دوستش میدارم.[…][۱] […] موضوع، خود عکاسی است همانگونه که چیزها خود عکس هستند. «من» هم تکهای […]
مسعود اسکندری ؛ عکاس مهاجر
مسعود اسکندری خویی متولد ۲۳ آذر ۱۳۴۰ دانش آموخته عکاسی از دانشگاه هنر . فوق لیسانس عکاسی از دانشگاه هنرتهران و مستند نگاری از دانشگاه Ryerson کانادا (Master of Fine Arts in Documentary Media) . تدریس در گالری هنر همیلتون و دستیار خانم Pearl Van Geest هنرمند و مدرس نقاش کانادایی .
گفتگو با زابینه موریتز | آرزوی رسیدن به بیانی از حقیقت و زیبایی
«آرزوی رسیدن به بیانی از حقیقت و زیبایی» گفتوگوی علیرضا جهرمی با زابینه موریتز[۱] ترجمهی سپیده شاهسوار و رویا کریمی «زابینه موریتز هنرمند آلمانی است که در شهر کلن آلمان کار و زندگی میکند. وی در سال ۱۹۶۹ در کوئدلینبورگ[۲] واقع در جمهوری دموکراتیک آلمان (که آن زمان تحت کنترل شوروی بود) به دنیا آمد. در سال ۱۹۷۳، پس از حادثهای که در آزمایشگاه برای پدرش اتفاق افتاد، به همراه برادران دوقلوی بزرگتر و مادرش به لوبِدا[۳] در حوالی ینا[۴] […]