صادق تبریزی، رتبه‌هایی برای هنرمندان قهوه‌خانه‌ای

صادق تبریزی، رتبه‌هایی برای هنرمندان قهوه‌خانه‌ای

صادق تبریزیصادق تبریزی هنرمندی است که نامش با مکتب سقاخانه گره خورده است. وی درعین حال گالری‌دار، مجموعه‌دار و صاحب‌نظر در عرصه هنرهای مردمی نیز بود که مقالات متعددی را در نشریات مختلف به چاپ رسانید. تبریزی همچون بسیاری از هنرمندان پیشرو ایران تحت تأثیر سنت خوشنویسی بوده است. صادق تبریزیصادق تبریزی (۱۳۹۶ – ۱۳۱۷) در تهران، دیپلم نگارگری خود را در ۱۳۳۸ از هنرستان پسران و لیسانس خود را در ۱۳۴۴ و فوق لیسانس را در ۱۳۴۶ دریافت کرد. و نمایشگاه‌های متعددی را در ایران، دوبی، فرانسه، سنگاپور، استرالیا، امریکا، چین، ایتالیا، انگلیس، کانادا، سوئیس، سوئد و چکسلواکی برپا نمود. اولین نمایشگاه تالار ایران (قندریز) با آثار این افراد برپا شد: قندریز، ممیز، سیروس مالک، محمدرضا جودت، پیلارام، مسعود عربشاهی، صادق تبریزی، رویین پاکباز، قباد شیوا، فرشید مثقالی، محمد محلاتی و‌ هادی هزاوه ای.صادق تبریزیاولین نمایشگاه وی (زمستان ۱۳۴۰) همراه با عربشاهی در کلوب فرانسه به اجرا درآمد که شامل طراحی و سرامیک بود. در سال ۱۳۴۸ با خرید قطعه زمینی در خیابان سمیه (فعلی)، ساخت بنایی را برای تأسیس یک گالری (در سه طبقه) آغاز کرد.
آثار تبریزی در زمستان ۱۳۴۹، زمانی که به یاری میشل تایپه، نقاد و هنرشناس فرانسوی، در نمایشگاه جمعی چند نقاش برگزیده ایرانی در پاریس گشایش یافت، نخستین بار زیر نگاه غربی‌ها قرار گرفت و تحسین برانگیخت. همچنین تبریزی در سال ۱۳۵۱ نمایشگاهی در گالری سیحون با عنوان «هزاره خولی» برپا کرد. و  در سال ۱۳۵۲ گالری آغاز به فعالیت کرد که با وقوع انقلاب و تحولات عمیق اجتماعی و بحران‌هایی که در پی داشت، سبب وقفه ای در روند کارهای وی شد.
تبریزی در سال ۱۳۶۰ به انگلیس رفت و در یکی از شهرهای ساحلی جنوب آن اقامت گزید.
وی ماه گذشته در سکوت خبری، در سن ۷۹ سالگی در لندن دار فانی را وداع گفت. صادق تبریزیدر اینجا سعی شده است برای قدردانی از زحمات ایشان و به پاس زحماتی که این هنرمند پیشکسوت در زمینه هنر ایران انجام داده است مقالاتی را که به قلم صادق تبریزی در مجله تندیس به چاپ رسیده است در اینجا در اختیار مخاطبان قرار دهیم تا بیشتر با نحله فکری این هنرمند پرکار آشنا شوند.

رتبه‌هایی برای هنرمندان قهوه‌خانه

چهل سال پیش، از قول آیدین آغداشلو در نشریه موزه رضا عباسی گفته شده است: «نقاشی قهوه‌خانه تقلید ناقصی از نقاشی زند و قاجار است.» حقیقت آن است که نقاشی‌های قلمدان همراه با نقاشی جلد کتاب‌ها و تصاویر کتاب های چاپ سنگی، قاب آینه ها و شمایل ها جملگی در صف نوبت ایستاده‌اند و به درون نقاشی قهوه‌خانه راه یافته‌اند. گرچه ایشان هم اخیراً عقیده خود را تغییر داده‌اند، به طوری که در شماره یکم ’نشر نظر‘، زمستان ۱۳۸۶ ، اظهار داشته‌اند: «این هنرِ مهجوری است که جایگاه واقعی آن شناخته نشده و در نگاه مخاطب خود ساده به نظر آمده- که این هم درست نبوده است.» این گفتار با کلام پیشین آیدین کاملاً متفاوت است و به نظر می‌رسد، در طول این مدت دچار استحاله شده باشد. در میان نقاشان قهوه خانه- به عقیده بانی این قلم- تنها کسی که می‌توان در ردیف نقاشان زند و قاجار و در پاره‌ای از موارد بالاتر از آنان دانست، محمد مدبّر است. او با استعداد ذاتی و نبوغ بی‌همتایش دست به خلق آثاری زده که نه تنها در دوران باروری مکتب قهوه خانه هزاران گام جلوتر از هم پالکی‌هایش برداشته است، بلکه کسانی که کوس شاگردی او را می‌زنند، هنوز به قطره‌ای از دریای صلابت و قدرت وی دست نیافته‌اند. حتا، در دوره زند و دوره قاجار هم آثاری به قدرت مدبر، از لحاظ تکنیک، رنگ گذاری و ترکیب بندی وجود نداشته است. از این رو، اگر بخواهیم به مفهوم عام، امتیاز هر یک از نقاشان قهوه‌خانه را با ذکر ’نمره‘ مشخص کنیم و در این راستا مثلاً به مدبّر نمره بیست بدهیم، حسین قوللر در حدود ده تا یازده، بلوکی فر هفت تا هشت، حسین همدانی سه تا چهار و بقیه نمرات کمتر و حتا زیر صفر خواهندگرفت. در این مجموعه بسیاری از ابتذال گرایان نقاشی قهوه‌خانه، که دیر بر سر این خوان گسترده رسیده‌اند و سراسیمه به لقمه چینی افتاده‌اند، با ادعای شاگردی قوللر و مدبّر سعی در کسب امتیازی برای خود هستند. طرح این موضوع نه تنها امتیازی برای آنان محسوب نمی‌شود، بلکه بر ناکارآمدی و عدم توانایی و استعدادشان دلالت دارد؛ چون در صورت قبول این ’ادعا‘ فاجعه عظیم‌تر می‌شود؛ چون با داشتن اساتیدی مثل قوللر و مدبّر نتوانسته اند از قدرت و توانمندی شان فیض ببرند.
بعضی عقیده دارند؛ چون نقاشی قهوه خانه مردمی است،که با عادات و اعتقادات و باورهای مردم سروکار دارد، بایستی تعمیم داده شود و گسترش یابد. در حالی که اگر تمام مکاتب نقاشی را از سزان تاکنون مرور کنیم، خواهیم دید، هر مکتبی توسط فرد یا افرادی به وجود آمده و پس از دوران خود و با برپایی مکتب یا ایسمی دیگر به قلب تاریخ پیوسته است. این شعبه مکتب قهوه‌خانه هم از این مقوله جدا نیست. و ادامه آن جایز نبوده است. در ایتالیا مجسمه داوود اثر میکلانژ را در اندازه یک اینچی هم برای وصل به سوئیچ اتومبیل ساخته‌اند، که به توریست‌ها فروخته می‌شود.صادق تبریزیادامه نقاشی قهوه‌خانه هم در حد صنایع دستی بوده و از خاصیت هنر بی‌بهره خواهد بود.
موضوع دیگر منتسب نمودن این نقاشان به مسائل مذهبی، کلام باطلی است؛ چون تمامی آثاری که با موضوعات مذهبی ساخته شده، به درخواست سفارش دهنده صورت گرفته و خواست مشتری اجابت شده و به دلخواه نقاش نبوده است. با یک نگاه به آثار آنان متوجه خواهیم شد که این آثار همواره حول سه موضوع )بزمی، رزمی و مذهبی) دور می‌زده است. ضمن آن که، آثار قابل نصب در قهوه‌خانه‌ها اغلب رزمی بوده؛ چون نقالان همگی شاهنامه‌خوان بوده‌اند.
اکنون افرادی بی‌کفایت و بی‌صلاحیت، در اثر تساهل و تجاهل، امور هنری را ساده انگاشته، به نقاشی قهوه‌خانه به مثابه یک شغل )و نه دستیابی به هنر) رو آورده‌اند. این افراد از سر بی‌خبری مسئولین در دو دهه گذشته، از موضع هنر به مقام ومنزلتی هم رسیدند و موقعیتی کاذب برایشان فراهم شد، تا جایی که معاون اول رئیس جمهور پیشین، که بعداً مسئول بنیاد ایرانشناسی شد، برای استمالت از این نقاشان سفارش‌هایی داده بود که آثاری هم اندازه و به دلخواه خود بسازند، و توسط این بنیاد خریداری گردید. پیامد این طرح تا بدانجا کشید که چون افراد این گروه )غیر از شخص بلوکی‌فر) توان اجرای این سفارش ها را نداشتند، برخی مانند حسین همدانی و اسمعیل‌زاده دچار کهولت و ناتوان بودند یا در اثر ضعف طراحی و تکنیکی و عدم مهارت، قادر به اجرا نبودند – بلوکی‌فر یک‌تنه جور همه را کشید و حاصل این کار حضور تعدادی تابلوی نقاشی در این زمینه است که قسمت اعظم هر اثر به قلم بلوکی‌فر و با امضای دیگران تولید شده است.
لازم به ذکر است که محمد مدبّر بسی شیفته نقاشی قاجار بود تا جایی که آثار بدون امضای او در حراجی‌هایChristie’s و Sotheby’s به جای آثار قاجاری به فروش‌ می‌رسد. با یک نگاه اجمالی به آثار مدبّر مشاهده می‌کنیم که بسیاری از ساخته‌های او را تابلوهای بزم شاهان، مصور نمودن قصص شاهنامه و مجالس یوسف و زلیخا، عقدکنان، ذبح اسمعیل و تک صورت یا دوصورت‌های قاجاری تشکیل می‌دهند. این بخش را مدبّر در اواخر عمر برای مرشدمحمد ساخته که توسط عتیقه فروش‌های خیابان فردوسی فروخته شده است.
این مطلب هم که مدبّر هنگام کار روی پرده عاشورا، با یک دست نقاشی می‌نموده و با دست دیگر اشک‌های خود را پاک می‌کرده است، با منطق سازگار نیست؛ چون اصولاً هیچ نقاشی با چشم اشک آلود، توان خوب دیدن و نقاشی کردن را ندارد.

صادق تبریزی- مجله تندیس شماره ۱۷۲

صادق تبریزی

در این باره بیشتر بخوانید:

هنرمند منتقد غزاله هدایت

هنرمند/منتقد؛ هم این و هم آن

هنرمند/منتقد | اثر چیست؟ معنای احتمالی آن چیست؟ به چه درد می‌خورد؟ در این روزهایی که عکس و عکاسی از من گریخته‌است یا من از آن فرار کرده‌ام چه چیز می‌تواند برایم بامعناتر/بی‌معناتر از دبیری بخش عکاسی یک مجلۀ هنری باشد. رنگ این روزها رنگ همه‌چیز را عوض کرده است. عکس برایم رنگ‌باخته‌است و می‌دانم به سبب همین رنگ‌عوض‌کردنش در لحظه است که این‌گونه دوستش می‌دارم.[…][۱] […] موضوع، خود عکاسی است همان‌گونه که چیزها خود عکس هستند. «من» هم تکه‌ای […]

۲ comments

مسعود اسکندری ؛ عکاس مهاجر

مسعود اسکندری خویی متولد ۲۳ آذر ۱۳۴۰ دانش آموخته عکاسی از دانشگاه هنر . فوق لیسانس عکاسی از دانشگاه هنرتهران  و مستند نگاری از دانشگاه Ryerson کانادا (Master of Fine Arts in Documentary Media) . تدریس در گالری هنر همیلتون و دستیار خانم Pearl Van Geest هنرمند  و مدرس نقاش کانادایی .

۰ comments
سقاخانه

نقدی بر نمایشگاه سقاخانه : یک جنبش ملی

توجه به دیگران

سایت تندیس به قلم جاوید رمضانی

۰ comments