صادق تبریزی، کلکســیون پیدا شــده

صادق تبریزی، کلکســیون پیدا شــده

این مقاله به قلم صادق تبریزی در شماره ۱۸۵ مجله تندیس به چاپ رسید. 
صادق تبریزیدر حوالی ۱۹۶۰، هنگامی که پرویز تناولی از ایتالیا بازگشت و آتلیه کبود را تأسیس کرد، سروکلّه شخصی به نام اریک آذری پیدا شد و ضمن آن‌ که خود را مدیر گالری معتبر “ایشتار” در لُس‌آنجلس معرفی می‌کرد، علاقه خود را نسبت به معرفی و فروش آثار هنرمندان ایرانی در امریکا ابراز داشت. او با چهره‌ای مصمم و رفتار نوستالژیک خود، موفق شد نظر تناولی را جلب کند. این آشنایی سبب دیدارهای مجدد و ملاقات‌های مکرر در آتلیه کبود و کلوپ امریکایی‌ها شد. اریک آذری، ایرانی‌تباری بود که پدرش مسلمان و اهل خراسان بود و مادرش یهودی‌ـ‌‌‌امریکایی که در ایران جزو اتباع امریکا به‌شمار می‌رفت. او کلوپ امریکایی‌ها را در ضلع شمال شرقی سفارت، که ورودی آن از کوچه پشتی سفارت بود (مقابل خانه هنرمندان)، پاتوق خود قرار داد و موفق شد در این برنامه‌ریزی تعدادی از نقاشی‌های تناولی و چند اثر از زنده‌رودی را، که در آتلیه کبود به نمایش درآمده بود، قرض بگیرد و برای معرفی و فروش آنها در امریکا اقدام کند. آذری در پی این تصمیم و تفکر به‌دنبال هنرمندان دیگری نیز رفت، من‌جمله حسن قائمی۱، جوان کفاش اهل گیلان که استعداد فوق‌العاده و شگرفی داشت و آثاری را در ابعاد وسیع از دختران شالی‌کار شمال با رنگ‌های شاد به تصویر می‌کشید؛ نبوغ فراوانی که در آثار وی مشاهده می‌شد، می‌رفت تا او را به یک اسطوره تبدیل کند، اما آذری نه تنها تمامی آثار قائمی را از او به ‌امانت گرفت، بلکه شخص وی را به امریکا فراخواند و در خانه خود شرایطی فراهم نمود که در همان مکان به خلق آثار بپردازد. حسن قائمی در آخرین نامه‌ای که به تناولی نوشت، این ‌گونه اظهار کرده بود: «ابتدا فقط نقاشی می‌کردم. رفته‌رفته مرا به کارهای دیگری وادار نمود، من‌جمله هرس کردن سرشاخه‌ها و آبیاری باغچه و کم‌کم به خرید خانه و امور دیگر. به‌طوری‌که هم‌اکنون در مقام خانه‌شاگرد، مشغول انجام‌وظیفه هستم».

یکی دیگر از افرادی که به دام آذری افتاد، فریدون رحیمی‌آسا یا بنابه اسم امریکایی‌اش فرد آسا بود که در یکی از بی‌ینال‌ها برنده جایزه‌ای شد و هنگامی ‌که جهت شرکت در یک نمایشگاه به اسرائیل سفر کرده بود، همسر و پنج فرزند خود را در ایران تنها گذاشت و با آذری به امریکا رفت و دیگر به ایران بازنگشت. در سال ۱۳۵۷، که همراه با عربشاهی در نیویورک او را ملاقات کردم، گفت، پس از چندی آذری او را از خود دور می‌کند؛ و در‌حال‌حاضر در یک روزنامه مسؤول لی‌آوت است. اما، از حسن قائمی، پس از آخرین نامه‌اش به تناولی تاکنون خبری به میان نیامده است. همسر رحیمی‌آسا نیز سال‌ها پس از رفتن شوهرش به امریکا هنوز امیدوار بود که بازگردد؛ و با پنج فرزندش انتظار او را می‌کشیدند. او اغلب در نمایشگاه‌های نقاشی دیده می‌شد که به دنبال گمشده خود می‌گشت، اما، این انتظار هرگز به پایان نرسید.

در ژولای ۱۹۶۴، که تالار ایران افتتاح شد، آذری به جست‌وجوی خود میان هنرمندان نوپای ایرانی برخاست و از میان آنها سپهری، اویسی، عربشاهی، تبریزی و پیل‌آرام شکارهای تازه او بودند که همان سناریو بر سر آنها رفت: دعوت به ناهار در سفارت امریکا، ملاقات و مصاحبت‌های امیدوارکننده و باز کردن افق‌های تازه و چشم‌اندازهای دیگر برای آینده این نقاشان. در این رابطه ‌صدوبیست اثر از عربشاهی به همراه چهل تابلوی آبرنگ از سپهری و چهل اثر رنگ روغن از اویسی و شصت تابلو از سری کارهای پیل‌آرام، که ممهور به مُهر بود، در مجموعه آذری جای گرفت. در آن هنگام زنده‌رودی با دریافت بورسیه در پاریس زندگی می‌کرد. آذری با مراجعه به زنده‌رودی آثاری از او را نیز در مجموعه خود جای داد. در شب افتتاحیه تالار ایران، که من با سه اثر روی پوست شرکت کرده بودم، هر سه، در دقایق اولیه نمایشگاه به فروش رسید. آذری آن شب چهل تابلو با همان شیوه (مرکب روی پوست) به من سفارش داد و چند روز پیاپی را با من گذرانید. موضوع دیگری که آذری را موفق نمود این آثار را به چنگ آورد، عدم فروش تابلوی نقاشی در آن زمان بود، که دیری نپایید با شروع کار گالری بورگز۲این طلسم شکسته شد. خانم پولت بقایی، عروس یکی از رجال سرشناس حکومت گذشته که برادرشوهرش هم آجودان شاه بود، اداره گالری بورگز را برعهده داشت؛ و بدین‌صورت پای افراد ثروتمند و خانواده‌های اشراف به گالری باز شد و فروش تابلو رونق گرفت. همزمان با توجه فرح پهلوی، که خود بوزار پاریس را دیده بود، به تشویق او نهادها و بانک‌ها، من‌جمله بانک مرکزی و سپه و تلویزیون ایران، به خرید آثار هنری پرداختند. البته، خود نیز آثاری را برای مجموعه خود خریداری نمود. در این رابطه ایجاد دو حراجی یکی در هتل هیلتون و دیگری در کلوپ رشت با شرکت این بانو و افرادی از هزارفامیل صورت گرفت و قیمت آثار فزونی یافت و تعداد بی‌شماری از آثار هنری به تملک اشخاص سرشناس کشور درآمد و نیز افرادی دیگر، ‌برای خوشایند این بانو و چشم‌هم‌چشمی با دیگران تابلوهای نقاشی را خریداری می‌کردند. در این ایام بود که هژبز یزدانی سیصد اثر هنری را، که در گالری‌رستوران لوترک۳ به‌نمایش درآمده بود، یک‌جا از آنِ خود نمود. هنگامی که جواد مجابی از هژبر پرسید: «آقای یزدانی، هدف شما از خرید این آثار چه بود؟» او در جواب گفت: «می‌خواهم آن را به این بانو هدیه کنم. به من گفته‌اند ایشان تابلوی نقاشی دوست دارند. اگر آجر هم دوست می‌داشت، دو کامیون آجر جلوی کاخ خالی می‌کردم!»

مدتی بعد از افتتاحیه تالار ایران، آذری به امریکا بازگشت. قبلاً دوهزار تومان برای تهیه رنگ و بوم به من داده بود. از امریکا تماس‌های مکرر می‌گرفت. در یکی از این تماس‌ها اظهار داشت: آثاری را که از من در اختیار دارد، پاسخگوی نیازهایش برای انجام آن پروژه عظیم نیست.۴

لذا وجود چهل اثر دیگر برای پیشبرد اهداف او الزامی بود. پس از اجرای این آثار، که همگی را روی کاغذ ساخته بودم، به توصیه او، آنها را با وکیل ایرانی‌اش به اداره مرکزی پست، بردیم و به نشانی او ارسال کردیم. از آن پس خبری از آذری نبود تا اواخر دهه ۵۰ که عربشاهی گفت، آذری را در مکانی حوالی دروس دیده است. با هم به دیدارش رفتیم، اما موفق شد با چرب‌زبانی ما را دست به‌سر کند!

دو هفته پیش یک ایمیل برای من از کریستی فرستاده شد، حاوی سه اثر که نظر مرا درباره آن آثار جویا شده بودند. یکی از آنها آبستره‌ای بود روی پوست و دو اثر دیگر فیگوراتیو روی کاغذ. این در حالی بود که آن دو اثر فیگور همراه با چند کار زنده‌رودی و دو تابلوی نقاشی از تناولی و آثاری از اویسی به همراه یک آبرنگ از سپهری در سایت کریستی دیده می‌شد که در Show آینده کریستی به معرض فروش گذاشته شده بود. تناولی به من زنگ زد و گفت: «اینها همان آثاری است که آذری از ما به امانت گرفته بود و اکنون قصد فروش آنها را دارد». آذری آثار نامبرده را به فرزندش ـ داریوش ـ بخشیده و او هم آنها را تحت عنوان Lost collection به حراجی کریستی جهت فروش پیشنهاد کرده بود. تناولی می‌گفت: «وقتی اولین اثر خود را گالری‌دار او ـ Charli Pokock ـ فرستاد، مطمئن نبودم که این اثر از کجا آمده. از چارلی خواستم جست‌وجو کند این اثر از کجا آمده. روز دیگر زنگ زد و گفت، سه اثر دیگر تو در کریستی است، ولی عکس و اطلاعات آن ‌را به من نمی‌دهند».

با کنجکاوی دریافتم که آنها از جمله آثاری است که به امانت نزد آذری بوده و اکنون از نهانخانه او سربرآورده است. تناولی بلافاصله به کریستی اطلاع ‌داد که این آثار متعلق به آذری نیست و درخواست کرد تا تعیینِ تکلیف، فروش آنها متوقف شود. آذری نیز سعی نمود تناولی را از انجام هر اقدامی باز دارد و قول داد در فروش این آثار جانب امانت و انصاف را رعایت کند. اما پاسخ تناولی آن بود که، در این ایام! (سنین بالای هفتاد) فرصتی برای این تعارفات نیست.

همزمان من و خانواده پیل‌آرام و خواهر سپهری با ایمیل مشابهی کریستی را در جریان چگونگی این آثار قرار دادیم، ضمن آن ‌که عربشاهی از امریکا به کریستی اعلام نمود، ‌صدوبیست اثرش نزد آذری به امانت است و در این رابطه رسید معتبری در دست اوست. ویلیام سوری، مسؤول حراجی کریستی در خاورمیانه، با اعلام این موضوع که کلکتور (داریوش آذری) شخص معتبری است، صاحبان اصلی آثار را به صبر و شکیبایی دعوت کرد و نیز به هنگام مشاهده و دریافت این آثار، آنچنان که لازمه تقابل با دارنده اثر بوده، رفتار نکرده و به نحوی تحویل و نگهداری این آثار در خفا صورت گرفته است. درحال‌حاضر، به مأموریت ویلیام، در کریستی و در بخش خاورمیانه، خاتمه داده شده است. دکتر سمیع‌آذر نیز از این واقعه متأثر بود و می‌گفت:‌ «من نماینده کریستی در ایران هستم؛ پس چرا این موضوع را با من در میان نگذاشته‌اند؟»

در این فاصله آذری نامه‌ای به تناولی نوشت و در آن کتباً اظهار نمود: حاضر است در صدی از فروش آثاری را که اکنون به کریستی ارائه شده، به صاحبان اصلی آن (هنرمندان سازنده اثر) بپردازد و همچنین ده در صد از بقیه آثاری را که نزد اوست. این شرط مورد قبول تناولی نبود و خواسته خود را دایر بر پنجاه در صد از کل آثار به آذری تفهیم کرد که چنانچه مورد قبول او واقع شود تا پایان روز دوشنبه، ۴ اکتبر ۲۰۱۰ موافقت خود را کتباً اعلام کند. نظر به این ‌که پاسخی از طرف آذری به این درخواست داده نشد، به خواست تناولی فروش این آثار در کریستی متوقف شد و تجدید چاپ کاتالوگ برای حذف تصاویر این آثار در دستور کار قرار گرفت.

هم‌اکنون وکیل تناولی در لندن با در دست داشتن وکالت‌نامه قانونی از شاکیان (موکلین خود)، این Case را تعقیب می‌کند و اقدامات لازم برای رسیدگی به این موضوع در دادگاه لندن صورت گرفته است. زنده‌رودی با این‌ که طی یک نامه همکاری خود را با تناولی اعلام کرده بود، انصراف خود را از پیگیری این اقدامات اظهار کرد و پای خود را کنار کشید. به تعبیر تناولی، ممکن است شخصاً با آذری وارد معامله شده باشد. و اما ناصر اویسی، جهت شرکت در این دعوی، هنوز مردد به نظر می‌رسد. برطبق آخرین مکالمه با تناولی، آذری هم وکیلی اختیار کرده و هفته آینده دو وکیل در این باره به گفت‌وگو خواهند نشست.

 

پینوشت

۱- نمونه‌هایی از آثار حسن قائمی در فروشگاه مبل ادوارد واقع در خیابان ایرانشهر مقابل خانه هنرمندان موجود است.

۲- گالری بورگز ابتدا در خیابان تخت ‌جمشید (طالقانی) در طبقه اول یک ساختمان و سپس در محل وسیعی واقع در چهارراه ویلا و سمیه ادامه یافت (ضلع جنوب غربی).

۳- رستوران‌گالری لوترک واقع در خیابان ولی‌عصر مقابل پارک ملت و در طبقه زیرین رستوران چاتانوگا بود، به مدیریت جانی.

۴- آذری، علاوه بر این، ادعا می‌کرد صاحب گالری معتبر ایشتار در لُس‌آنجلس است و آن آثار را به طور متناوب در گالری خود به نمایش خواهد گذاشت، همچنین مدعی بود که با گالری‌های فعال و مهم دیگری در سرتاسر امریکا مراوده دارد و برای معرفی و فروش این آثار، از آن گالری‌ها استفاده خواهد کرد.

مقاله قبلی را در لینک زیر مشاهده کنید:

مسعود اسکندری ؛ عکاس مهاجر

مسعود اسکندری خویی متولد ۲۳ آذر ۱۳۴۰ دانش آموخته عکاسی از دانشگاه هنر . فوق لیسانس عکاسی از دانشگاه هنرتهران  و مستند نگاری از دانشگاه Ryerson کانادا (Master of Fine Arts in Documentary Media) . تدریس در گالری هنر همیلتون و دستیار خانم Pearl Van Geest هنرمند  و مدرس نقاش کانادایی .

0 comments
صادق تبریزی

صادق تبریزی، رتبه‌هایی برای هنرمندان قهوه‌خانه‌ای

صادق تبریزی، رتبه‌هایی برای هنرمندان قهوه‌خانه‌ای صادق تبریزی هنرمندی است که نامش با مکتب سقاخانه گره خورده است. وی درعین حال گالری‌دار، مجموعه‌دار و صاحب‌نظر در عرصه هنرهای مردمی نیز بود که مقالات متعددی را در نشریات مختلف به چاپ رسانید. تبریزی همچون بسیاری از هنرمندان پیشرو ایران تحت تأثیر سنت خوشنویسی بوده است. صادق تبریزی (۱۳۹۶ – ۱۳۱۷) در تهران، دیپلم نگارگری خود را در ۱۳۳۸ از هنرستان پسران و لیسانس خود را در ۱۳۴۴ و فوق لیسانس را در […]

0 comments

 

نویسنده