پرونده هنر و دشواری | کابوس فوکو

پرونده هنر و دشواری، کابوس فوکو ۱
هنر با اندکی تفاوت
قسمت اول: سرگشتگی مخاطب

مجله هنرهای تجسمی آوام ترجمه: سحر افتخارزاده


چیدمان اَن همیلتن

برای خیلی‌ها تجربه مواجهه با چیدمان اَن همیلتن (Ann Hamilton) با عنوان “قابلیت جذب” در موزه هنر معاصر لوس آنجلس -از اواخر ۱۹۸۸ تا اوایل ۱۹۸۹- تجربه‌ای گیج‌کننده بوده است. دیوارهای اولین اتاق از سه اتاق دربردارنده این چیدمان، با کاغذهای مومی پوشانده شده بود. ۱۵۰ شمعدان از مس و شیشه، هرکدام با یک گرداب چرخشی مینیاتوری، روی دیوار نصب شده بود. وقتی کسی در میکروفونی که انتهای چیزی شبیه به یک سمعک بزرگ ساخته شده از موی آدم، حرف می‌زد، چرخاب و صدای ملایم آن متوقف می‌شد. اتاق همچنین شامل یک صفحه نمایش بود که گوش یک انسان را نمایش می‌داد؛ اگر به گوش روی صفحه نگاه می‌کردی می‌دیدی که خود صفحه نمایش متناوبا در حال پر شدن با آب است. در اتاق دوم دیوارها با خزه مرداب پوشیده شده بود. میز درازی در وسط اتاق قرار داشت که روی آن آب روان جریان داشت، در انتهای میز یک نفر نشسته بود که دست‌هایش داخل دو حفره روی سطح میز فرو رفته بود، دنباله کت این آدم ادامه می‌یافت و مثل طنابی ضخیم تا اتاق سوم پیچ و تاب می‌خورد؛ اتاقی که کف آن با ده‌ تُن لینوتایپ سربی پوشانده شده بود و بر دیوارهایش گرافیت مداد ساییده شده بود. آنجا ادامه کت به یک گوی شناور راهنمای اقیانوسِ کهنه و زنگ زده وصل می‌شد. روی این گوی خطوط و شماره‌های یک دیاگرام جمجه‌خوانی قرن نوزده (نقشه مانندی از جمجمه انسان)حک شده بود.  چیدمان اَن همیلتن

حتما برای بازدیدکننده حیران افراط‌کاری‌های سرگیجه‌آور این چیدمان، سؤالاتی پیش آمده که خیلی‌ها به پرسیدن آن‌ها پیرامون هنر قرن بیستم ادامه دادند؛ سؤالاتی همچون این که: چرا فهمیدن هنر معاصر تا این حد سخت است؟ آیا پدید آوردنِ هنری که به سختی فهمیده شود تعمدی است؟ چرا هنر دشوار احساس معذب بودن به من می‌دهد؟ آیا اثری که اکنون به نظر من دشوار می‌آید همیشه دشوار بوده است؟ آیا دشواری یک ویژگی درونی و هم‌بسته هنر معاصر است یا یک محصول جانبی؟ اگر چیزی را درک نکنم آیا این تقصیر من است؟ اگرچه شاید این سوالات ساده‌لوحانه بیان شده باشند اما نه تنها برای فهم ویژگی‌های هنر دشوار بلکه از آن اساسی‌تر برای فهم ارتباط بین بیان هنری قرن بیستم و مخاطبان آن نقشی مرکزی ایفا می‌کنند. در این مقاله به دنبال آن هستیم تا چگونگی درک فرهنگ غرب از هنر دشوار و ناآشنا در بطن جریان غالب فرهنگ هنر را مورد بررسی قرار دهیم.چیدمان اَن همیلتن

برای عموم جامعه پرسش پیرامون هنر دشوار اغلب در قالب واکنش‌های غریزی خود را بروز می‌دهد. برای مثال در دسامبر ۱۹۱۰ منتقد هنر راجر فرای (Roger Fry) نمایشگاهی از هنرمندان اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیست ترتیب داد؛ نمایش لندن که با عنوان «نمایشگاه پست امپرسیونیست» شناخته می‌شود، با آثاری از سزان،‌ گوگن و دیگران. این نمایش حاوی آثاری بود که برای عموم مردم تازه بود و تکنیک‌هایی ناآشنا برای عموم گالری‌روها را بکار می‌بست، همچون استفاده از اعوجاج و تاش‌های خشن، رنگ‌های تند، که همه نشان از تکنیکی بیان‌گرانه داشتند. بغرنجی این آثار واکنش‌های مختلفی را ایجاد کرد. بعضی به آن‌ها خندیدند در حالیکه بعضی دیگر با عصبانیت چترشان را به طرف این یا آن اثر تکان می‌دادند. منتقد معروف و دبیر این نمایش، دزموند مک‌کارتی (Desmond McCarthy)، چنین گزارش داده است: «مردی سالخورده و موقر که زن جوانی او را همراهی می‌کرد، ‌در اولین سالن نمایشگاه با دیدن پرتره همسر سزان آنچنان از خنده روده بر شده بود که همراهانش مجبور شدند او را بیرون ببرند تا کمی در هوای آزاد قدم بزند و حالش جا بیاید.»۲نمایشگاه پست امپرسیونیست

اگرچه واکنش مخاطبان نمایشگاه پست امپرسیونیست یکی از معروف‌ترین مثال‌هایی است که واکنش مردم به هنر دشوار را نشان می‌دهد، با اینحال ما تعریفمان از واژه مخاطب را به یک گروه نامطلع با یک تمایل پیشینی به تنفر از محصولات فرهنگ فاخر محدود نمی‌کنیم. حتی کسی به خبرگی منتقد لئو استاینبرگ (Leo Steinberg) این نوع واکنش را چنین تعریف می‌کند:

شوک نا-راحتی، سردرگمی یا عصبانیت یا ملالی که بعضی آدم‌ها همیشه و همه آدم‌ها بعضی اوقات در مواجهه با یک سبک جدید ناآشنا حس می‌کنند. وقتی جوانتر بودم چنین آموخته بودم که این نا-راحتی چیز مهمی نیست، اول به این خاطر که فقط آدم‌های نافرهیخته تجربه آن را تجویز کرده‌اند (که این یک دروغ است) و دوم از این رو که باور داشتم این احساس زمان کوتاهی می‌پاید.۳چیدمان اَن همیلتن

بیننده چیدمان همیلتون، مخاطب نمایشگاه پست امپرسیونیست، و منتقد لئو استاینبرگ همگی دو چیز را تصویر می‌کنند: اول این که خیلی‌ها احساس کرده‌اند که هنر قرن بیستم دشوار است، و دوم این که آثار دشوار آن‌ها را مضطرب، معذب و حتی عصبانی می‌کند. بعضی فکر می‌کنند که این چیز وحشتناکی است، حال آنکه بعضی دیگر فکر می‌کنند که این دقیقا همان کاری است که هنر باید انجام دهد. در هر حالت تقریبا هر کسی نظرات قاطعی درباره هنر دشوار دارد و بسیار کم می‌توان واکنشی معتدل در این میان یافت.

در قسمت بعد با تعریف دشواری ادامه خواهیم داد.

پی نوشت:

۱- این مقاله بخش چهارم از کتاب “هنر با اندکی تفاوت: نگاهی به هنر دشوار و ناآشنا” است؛ تالیف لئونارد دیپوین(Leonard Diepeveen) استاد زبان و ادبیات جُرج مونرو، استاد دانشگاه دالهَوزی و تیموتی ون لار(Timothy Van Laar) هنرمند و استاد هنر دانشگاه ایلینویز، از انتشارات می‌فیلد، کالیفورنیا، ۲۰۰۱٫ در سه بخش نخست کتاب، مؤلفان به این می‌پردازند که هنر چگونه از طریق موزه‌ها و مجموعه آثار اصیل و پذیرفته شده نهادینه شده و چگونه فرهنگ غرب هنر دیگر فرهنگ‌ها و غیرخودی‌ها (غیررسمی) را در محدوده خود فهمیده است. امید است این سه بخش نیز در فرصتی دیگر ترجمه شود و در اختیار علاقمندان قرار گیرد.

۲- از کتاب یان دانلوپ، شوک امر جدید: هفت نمایشگاه تاریخی هنر مدرن. (نیویورک: انتشارات امریکن هریتیج،۱۹۷۲).

۳- لئو استاینبرگ، معیاری دیگر: مواجهه با هنر قرن بیستم. (آکسفورد: انتشارات دانشگاه آکسفورد،۱۹۷۲).

قسمت‌های قبلی را اینجا بخوانید:

پرونده قبل در همین ارتباط را اینجا بخوانید: