این مقاله در شماره ۲۹۶ تندیس منتشر شده است

«برایم سخت است که بگویم تصویری که به آن نگاه می‌کنم در کجا قرار دارد، چرا که نگاه من به تصویر با نگاه دیگران فرق دارد. من دچار تفاوتی هستم که به مکان فیزیکی آن تصویر نگاه نمی‌کنم. بلکه آن‌را در هاله‌ای از وجود و هستی می‌بینم. من به جای دیدنِ خودِ تصویر از طریق و به کمک آن عمل دیدن را انجام می‌دهم.»مرلوپونتی(۱)

تصویر طراحانه

جاوید رمضانی؛ تندیس: تصویر عکاسانه به عنوان نماد یک واقعیت طبیعی مطرح بود ولی امروز تصویر به عنوان یک موقعیت ادراکی از طریق دیدن مطرح است . سوال این است که ، آیا فضای تصویر مکان تکثیر حقیقت است و یا مکان مضاعف کردن آن ؟

بدیهی است که در پاسخ می‌توان گفت در کدام قاب حقیقت تاب ماندن دارد. تصویر تنها رسالت ایجاد فضا را به عهده دارد و فضا به معنای مکان ظهور و تجلی هستی است . ظهور و تجلی «هستنده» که در امحای افق فهم و ادراک کل‌نگرانه و گریز از مطلق‌اندیشی به عنوان بزرگترین انگیزه ایجاد اصطکاک در روند تکوین و تکامل انسان شکل محوری را ایفا می‌کند . (فضا به معنای ساز و کار هنر)

زمانی این شعار معروف در هیئت سدی مهیب در برابر عکاسان قرار داشت (زمان، مکان، چیزی برای گفتن) و چه تحقیری در این چیزی برای گفتن بود. گویا رسالت به حرکت در آوردن نگاه و انرژی حیاتی جاری در وجود به ورطه فرمهای مشروط و تصاویر واقعگرایانه محکوم بودند.
درک هستی جاری تنها در بی‌زمانی تصویر جلوه‌ای تمام خواهد داشت فراتر از مؤلف و مخاطب که در تمام زمان‌ها امکانی برای شاعرانگی بدون قافیه واقعگرایانه را پدیدار می‌کند . درکی گشاینده برای دیدن و اندیشیدن ، فارق از محکومیت زمان نسبی که در ایجاد طراوت تمدن معاصر نقش بازی می‌کند .
آیا درک فضای ایجاد شده توسط هنرمندان عکاسی که فراتر از دیدن ساده‌لوحانه گام برداشته‌اند و در نبرد با زمان به سختی دیدن را تبدیل به یک فاصله‌گذاری زیستی و خودآگاهانه کرده‌اند جز یک ویژگی وجودی انسان نام دیگری دارد؟

این ویژگی در حیطه هنر تجسمی گونه‌ای طراحی را رقم می‌زند . اگر طراحی را تعریفی از موقعیتی بی مکان و زمان برای ایجاد جستجوی هستی‌شناسانه وجود بنامیم ، این رویکرد یک جایگاه عملی دارد که هستی‌شناسی فارق از هر تفلسفی را در هنر شکل می‌دهد .
بی‌شک هنر امکان آزادسازی انسان از جزمیت های پیشینی ذهن را ارائه می‌دهد و آزادانه‌ترین شکل هنر در حیطه دیدن ، همان طراحی است . اما طراحی در حیطه نقاشی برای سالیان دراز به سرزمین تمرین و پیش متن تبعید گردیده است .
وسیله‌ای برای جستجوی نوعی فردیت صنعتی هنرمند ، فردیتی که در تکرار باعث شکل‌گیری سبک و سیاق (از پیش تعیین شده یا امر واجب) هنرمند می‌شود  و از سویی رسالت آزادسازی او از طبیعت محاکاتی و همه‌پسند را به دوش دارد .
این وجه دوگانه با شکل‌گیری تصویر عکاسانه دچار بحران گردید . در تسهیل تکثیر تصویر بازنمایانه و واقعگرایانه چالشی بروز کرد که یکی از آثار آن طراحی را در شکل جدید خود ، یعنی متصل کردن یا جفت و جورسازی (کلاژ و دیزاین و اسمبلاژ) مطرح نمود ، که به واقع جنسی کاربردی-صنعتی برای طراحی مطرح کرد (باهاوس). چالشی که بعدها از ابتدای ظهور شکل هنری عکاسی آن را نیز به‌طور متقابل تحت تأثیر قرار داد .
در اولین نمونه‌های آثار عکاسی که دارای تمایل ارائه خوانشی فراتر از صنعت عکس بودند و نگاهی هنری در دل خود داشتند و برای تولید تصویر نقاشانه از کلاژ قطعات عکاسی‌شده استفاده می‌کردند . (پیکتورئالیسم)(۲)

 

تصویر طراحانه این تمایل نوع جدیدی از طراحی را ارائه داد . به‌خصوص که اصل ساده سازی به‌عنوان پذیرفته‌ترین نمود روند تاریخی طراحی همسانی بسیاری با این جریان تولید تصویر در عکاسی داشت . از سویی حتی در مواد مصرفی اولین عکاس‌های امپرسیونیست اروپایی مانند روبر دماشی(۳) و کنستانت پویو (۴)، استفاده از انواع چاپ مثل فرآیند کربن، گام بیکرومات، بروم اویل، پلاتینو تایپ و انواع بسترها مانند ابریشم و غیره را می‌توان دید که امکان یگانه‌شدن تصویر و عدم امکان چاپ دوباره و عین به عین از یک نگاتیو یا منظره را ایجاد می‌کرد . این روش به نوعی بازگشت به نقاشی و تمایل به هنری شدن عکاسی بود .

روند ایجابی و در عین حال بازخوردی در نقاشی و طراحی موتور تحرک ساختار تجسمی هنر مدرنیستی را شکل داد که به انتزاع منجر شد و در نهایت نقطه اوج این روند منجر به ایجاد سبک اکسپرسیونیسم انتزاعی در آمریکا گردید . روند طراحی ذهنی و واقعگرایانه و حتی دیزاین هر دو متاثر از تصاویر عکاسانه و تاثیر متقابل در تولید تصاویر عکاسی انتزاعی گردید . آثار عکاسانی مانند ماینور وایت(۵)، هانس هامازکیولد(۶)، ارون سیسکیند(۷)، پیتر کیت‌من(۸)، پیر کوردیر(۹) گواه این جریان فکری است.
در دهه ۶۰ میلادی روند انتزاعی و فرمالیسم در نقاشی و عکاسی و دیگر رشته‌های تجسمی منجر به شخصیت‌زدایی از هنر شد . در نتیجه باعث به اطاعت درآوردن «من» هنرمند و گذر از جزمیت معنوی هنر مدرن گردید .

این فراروی از احساسات شخصی بعدها در آثار راشنبرگ و رابرت موریس و سای تومبلی به وضوح دیده می‌شود . تومبلی سعی کرد با طراحی فراتر از احساسات بر اساس رنگ پراکنی های پولاک ، سبکی از طراحی را پایه‌گذاری کند که نقطه ختمی بر رویکرد آبستره-اکسپرسیونیست‌ها شد . تومبلی مجموعه ای تصادفی از خطوط تولید کرد که اصلی‌ترین عنصر آن‌ها خط بود و نوعی طراحی را ارایه کردد که نظمی زیرکانه و پنهانی در بر داشت که نه شکلی در آن نمایان است و نه نمادی و نه نظمی منطقی مشاهده می‌شد . او مرزهای طراحی را گسترش داد و خط را به جایگاه خوشنویسی و نمادسازی بدوی خود بازگرداند و سفری از ادراک به مفهوم و فلسفه را در طراحی بوجود آورد . نقطه عزیمت این سیر به هنرمندان پاپ‌آرت انجامید که پایان مدرنیسم را نوید می‌دادند . نقش عکاسی در آثار اندی وارهول و راشنبرگ و بعدها در سنت فتورئالیست‌های دهه۷۰ و کسانی مانند ریچارد استیز(۱۰) در مقابل آنان اجتناب‌ناپذیر بود. عکاسانی مانند ماریو جاکوملی(۱۱)، لنارت اولسون(۱۲)، هری کالاهان(۱۳)، کِلد هلمرپترسون(۱۴) که همگی از بازی خطوط و کنتراست‌های خالی از خاکستری در پی ایجاد فضایی برای گسست از واقعیت بودند .

این روند شتابی دوچندان را در گریز از مدرنیسم را شکل داد . همین موضوع گذر از منطق نشانه‌های شمایلی عکاسی و شکل‌گیری دغدغه‌های هستی‌شناسانه‌ در هنر معاصر را شکل داد . شکل محتوایی ، حسی و روحی هنر جایگاه خود را به آشکار کردن کاربرد حقیقت در هنر می‌دهد. در بررسی تمامی این حرکت جریان پویایی از تغییرات را شکل داد که نام تمامی ژانرهای هنری دچار تحول گردید . در حیطه طراحی این تغییر ، نامی جز طراحی مفهومی در هنر معاصر نمی‌تواند داشته باشد. به این ترتیب روند شکل‌گیری اثر هنری از نقطه تأکید بر مؤلف و اثر به مخاطب سرازیر گردید .

در نتیجه طراحی این امکان را در مسیر آزادسازی خود از صنعت از پیش تعریف شده به سمت ابزارهای فنی گسترده‌تری حاصل کرد . امروزه تعیین‌پذیری و عدم تعیین در مسیر طراحی امری بدیهی است. تولید آثار هنری فتوآرت استفاده از فضاسازی تصویر عکاسانه را بدون در نظر گرفتن روند ذهنی و عینی طراحی را نمی‌توان تصور کرد . بار دیگر جریان بازخوردی نقاشی و عکاسی و دیگر رسانه‌های مدرن ، سیری پویا و در هم تنیده را رقم می‌زنند .

 

۱- موریس مرلوپونتی فیلسوف پدیدارشناس ابتدای قرن بیستم؛ به فرانسوی: Maurice Merleau-Ponty

۲-Pictorialism
۳- Robert Demachy (۱۸۵۹–۱۹۳۶)
۴-Émile Joachim Constant Puyo (November 12, 1857 – October 6, 1933)
۵-Minor Martin White (July 9, 1908 – June 24, 1976)
۶-Hans Arvid Hammarskiöld (May 17, 1925 – November 12, 2012)
۷-Aaron Siskind (December 4, 1903 – February 8, 1991)
۸-Peter Keetman (* ۲۷٫ April ۱۹۱۶ _ ۸٫ March ۲۰۰۵ in Marquartstein)
۹-Pierre Cordier (born January 28, 1933 in Brussels)
۱۰-Richard Estes (born May 14, 1932, Kewanee, Illinois)
۱۱-Mario Giacomelli (Senigallia, 1 August 1925 – Senigallia, 25 November 2000)
۱۲-Lennart Olson(1925-2010)
۱۳-Harry Morey Callahan (October 22, 1912 – March 15, 1999)
۱۴-Keld Helmer-Petersen (۲۰ August 1920 – ۶ March 2013)