اسطوره های روایتگر حمید فام

گفتگوی جاوید رمضانی با حمید فام
 نقش و حضور اساطیر در نقاشی های این هنرمند
آوام مگ: تنظیم سارا اوسطی


حمید فام، نقاش، طراح و خوشنویس ایرانی است که رشته‌ی نقاشی را در مقطع کارشناسی در دانشکده‌ هنر دانشگاه سیستان و بلوچستان، و در مقطع کارشناسی ارشد در دانشکده هنر دانشگاه شاهد تهران پشت‌سر گذاشته و اکنون عضو هیئت علمی و مدرس دانشگاه، و عضو پیوسته‌ی انجمن هنرمندان نقاش ایران است.

وی در کارنامه‌ی خود، چندین نمایشگاه گروهی و انفرادی و همچنین برگزاری کارگاه‌ها و نشست‌های آموزشی را ثبت کرده و از جمله فعالیت‌های او می‌توان به انتشار کتاب موجودات اسطوره‌ای با اقتباس از بورخس، منتشر شده توسط نشر اِآ، در سال 1396 اشاره کرد.

حمید فام

در ادامه گفتگوی جاوید رمضانی با این هنرمند را در رابطه با آثارش می‌خوانیم:

با توجه به اینکه شما سالها روی اسطوره و رابطه‌ی آن با فضای تصویر کار کردید، در کدام دوره‌ی تاریخی، ما اسطوره را به تصویر مادی یا صورت بدل کردیم و اساسا نگاه ما به این مقوله از لحاظ فرهنگی چگونه است؟

من در مطالعات جسته گریخته‌ای که انجام دادم، از دوره‌ی زروانیسم قبل از زرتشت، ما زروان را به صورت تجسمی در قالب مجسمه مربوط به دوره‌ی اشکانی و ساسانی داریم، به صورتی که آن زمان مستقیما به سراغ یک ایزد رفته و آن را تصویر کرده‌اند. من فکر می‌کنم روایات اساطیری و تاریخی ما عموما به صورت تصویری مستند شده‌اند.

 

سوالم را به شکل دیگری مطرح می‌کنم. به نظر شما تصویر مقدم است یا نوشته؟

نوشته.

پس از نظر شما نوشتار بر تصویر مقدم است؟!

به نظرم اولین نوشتار ما تصویری است.

آیا ما در تاریخ ابتدا نقاشی کردیم یا خط نوشتیم؟

مسلما اول نقاشی کردیم. پس فرهنگ تصویری ما مقدم است. من فکر می­‌کنم روایات ما مقدم بر تصویر بوده­‌اند که بعدا مکتوبشان کردیم. تا یک زمانی انسان در واقع توانایی مکتوب کردن روایات را نداشته.

 

آیا تا قبل از ظهور اسلام روایات مکتوب می‌­شدند؟ و به طور کلی ما از نوشته زیاد استفاده می­‌کردیم؟

در آن زمان خیلی کم از نوشته استفاده می­‌کردیم.

ما هم قبل از اسلام بیشتر تصویر داشتیم تا نوشته و اسطوره‌ها اساسا هویت ثابتی نداشتند چون سینه به سینه نقل و روایت می­‌شدند.

اتفاقا یکی از جذابیت­‌های اسطوره برای من همین است. زمانی‌که من به سراغ روایات مکتوب رفتم و این تنوع را دیدم فکر کردم که بهتر باشد من هم روایت خودم را از آن اسطوره بسازم.

پس به این ترتیب اسطوره به چه معناست؟

اسطوره یعنی تفسیر انسان‌های ماقبل ما و یا حتی الان از یک سری تاریخ، آرزوها، توهمات، ادیان، نیایش، آیین‌ها…. همه‌ی این‌ها را در یک کالبد تئوری و باوری در آوردن.

 

پس در واقع نتیجه‌ی اندیشیدن انسان می‌تواند به صورت یک کالبد تئوری مطرح شود و بعضا به صورت نظام روانی نیز استفاده می‌شود و دسته‌بندی آدم‌ها در این مقوله جای می‌گیرد، بعضی از آدم ها در این اسطوره جای می‌گیرند و بعضی در آن.

و این فرهنگ‌های متفاوت در رابطه با اساطیر، یعنی اساطیر متفاوت در فرهنگ‌های مختلف و خیلی جالب است که آنها گاهی باهم همنشینی و ارتباط دارند.

 

آیا این اساطیر تداوم پیدا می­‌کنند یا خیر؟ آیا ما اسطوره‌­ی رستم را هنوز داریم؟

رستم که مطمئنا نداریم ولی به عقیده‌­ی من به­ عنوان مثال ضحاک را که در بند کردند بنا به اساطیر همچنان زنده است و ما منتظریم که در آخرالزمان، کشتن ضحاک اتفاق بیفتد.

آقای جلال ستاری نیز در رابطه با اساطیر امروزی کتاب خیلی خوبی دارند. من اصولا به این مسئله اینگونه نگاه نمی­‌کنم که امروز ستاره­‌های هالیوود اسطوره­‌های ما هستند، بلکه فکر می‌کنم سنت­‌های ما که با اساطیر به گونه‌­ای عجین شده‌­اند مثلا رستم و سهراب که رستم پدر نماد سنت و گذشته است پسر جوانش را می­‌کشد و داغدارش می­‌شود و گویی در فرهنگ ما همواره سنت‌ها بر اتفاقات غلبه می­‌کنند.

 

پس به این صورت شما وارد تراژدی می­شوید؟

شاید… این تراژدی­‌ها در واقع در اساطیر ما ثبت شده­‌اند.

از نظر من جدیدترین کلمه­‌ای که در تاریخ زبان فارسی ساخته شده “سنت” است. سنت کلمه­‌ی جدیدی است. وقتی که ما می­‌خواهیم از گذشته حرف بزنیم می­‌گوییم “سنت”.

درصورتی‌که سنت چیزی است که ما امروز هم داریم آن را می‌­سازیم.

در واقع هر چیزی که بر طبق قاعده­‌ای پیش می­‌رفت به آن می­‌گفتیم سنت.

 

پس به این ترتیب سنت وجود ندارد. سنت برای محصور کردن چیزهایی است که می­خواهیم از گذشته وارد فضای معاصر کنیم. اسطوره نیز به همین شکل است. اینها همه اسطوره هستند. اصلا اسطوره شامل زمان نمی­‌شود. آن چیزی که کارکرد دارد و رستم و سهراب کارکردی ندارند. عمل شاهنامه به خودی خود قداست دارد ولی اسطوره‌­سازی معاصر از آن نوع خیر.

به نظر من آن نوع نگرش اساطیری در فرهنگ ایران که فرضا ما اسمش را اسطوره بگذاریم، یک تراژدی مثل رستم و سهراب را به وجود می­‌آورد (در فرهنگ ایرانی) اما در فرهنگ­‌های غربی عموما پسر، پدر­کش است و ما می توانیم برای این‌ها مصداق پیدا کنیم. به نظر من آن انقلاب­‌های فرهنگی را می­‌توان از همین اسطوره­‌های خرد جمعی نشات گرفته دانست.

 

وقتی ما تنبل هستیم این‌ها را گردن تاریخ می­‌اندازیم. این­‌همه پسر که هر روز در حال پدرکشی هستند. این ربطی به اسطوره ندارد و اصولا پسر، آینده و تکنولوژی و زمان را با خود می­‌آورد و پدر جز مردن راهی ندارد.

اما در اساطیر ما در آن جنگ تن به تن یک تفاوت فرهنگی ماهوی وجود دارد اینکه در شاهنامه­‌ی ما رستم توانست پسر را بکشد ولی در اساطیر غربی پدر نتوانست و پسر این کار را کرد. و آیا این‌ها همه داستان هستند؟

این‌ها همه داستان هستند. سرعت زیاد، کیفیت زندگی را می­گیرد زیرا شما به دنبال توهمات خودت میدوی در زمینی که در آن محکوم به مرگ هستی. جهان مدام در حال حرکت است و کاری هم از دست ما بر نمی­‌آید. جهان به اندازه­‌ی کافی حرکت دارد.

من یاد مطلبی که دوستان در رابطه با مبحث اساطیری همیشه از من سوال می­‌کنند افتادم. اینکه من که درگیر موضوعات اساطیری هستم در کارم، آیا واقعا چقدر باور دارم به اساطیر؟ من در اصل باوری به اساطیر ندارم. به دلیل خیال‌­انگیزی و زیبایی این فضا برای من بسیار جذاب است.

پس شما کودکی­‌هایتان را نقاشی می‌کنید.

شاید… من با باورهایم سراغ اساطیر نمی­‌روم. مثلا اینکه به اهورامزدا و یا نیروهای خیر و شر اعتقاد داشته باشم و آنها را به تصویر بکشم نیست. آنها برای من یک دنیای خیال‌­انگیز ذهنی ایجاد می­‌کنند که قوه­‌ی خیال من را تحریک می­‌کند و بیشتر همین خیال‌انگیزی برای من جذابیت دارد تا روایاتشان.

من معتقدم که از نظر کیفیت، نقاشی­‌های شما محکم و عقلانی هستند، خیال‌انگیزی و زیبایی درش هست، کودکی زنده است اما بیشتر با عقل کار می­‌کنید و حس و رویا درونش جاری نمی­‌شود به همین دلیل است که رنگ زیاد به کار نمی‌­برید. رنگ از آن نوعی که شاگال مصرف می­‌کند. شاگال را به آن جهت گفتم که میان من و شما یک جهان تصویری مشترک است.

من اصلا هیچ­‌وقت نمی‌­توانم رنگ را به آن شکل مصرف کنم هرچقدر هم که خودم را آزاد بگذارم چون من فضاهای این چنینی را دوست دارم.

خیال‌انگیزی اگر نوستالژی درش باشد رها نیست و وابسته به یک گذشته است. ولی نقاش می­‌تواند رها باشد و اجازه دهد هرچیزی آن حس خیال‌انگیزی را برانگیزاند.

بله، کاملا

الان کارهای من هم روایت درشان وجود دارد و خیالی و ذهنی هستند.

پس شما ادبیات‌تان بر نقاشی­‌هایتان مقدم است.

بله. من الان دوره­‌ی جدیدی از کارهایم را شروع کرده ام که به نوعی ساختارگراست ولی فیگوری درش وجود ندارد. طبیعت و منظره‌­های ذهنی هستند.

این‌­ها همه الگوهایی از پیش تعیین شده هستند. تمام کسانی که در دانشگاه‌­ها و فضاهای آکادمیک حرف از خیال‌انگیزی می‌­زنند خودشان درون یک قالب جای گرفته­‌اند و این بسیار خطرناک است. شما می‌­توانید رها باشید و کار کنید و همه­‌ی ما به دنبال همین هستیم. خیال­‌انگیزی بسیار لذت­‌بخش است و کسی که این لذت را می­‌چشد بالا می­‌رود. این خیال‌­انگیزی که گفتید در مناظر جدیدتان کار شده، مثل کدام نقاش است؟

نمی­‌گویم شبیه به هیچ­کس نیست ولی اگر باشد من تا­به­‌حال ندیده­‌ام. فضا کلا فضایی شبه واقعی است ولی من کلا نه الگویی برای کار داشتم و نه چیزی.

مثلا مثل کارهای داوود امدادیان؟

نه، اصلا. نام این مجموعه که ناخواسته به ذهنم آمده “کوه‌­ها و دریاهاست”. عظمت کوه بر روی آن تاثیر گذاشته و یا ابرها به شکلی بخشی از خشکی را پوشش داده‌­اند.

تکنیک کارها چیست؟

ترکیب مواد. برای من معمولا بوم جواب­گو نیست به دلیل بافت­‌هایی که ایجاد می­‌کنم و این بدشانسی من است که خیلی از گالری­‌دارها کار را روی بوم بیشتر می‌­پسندند. چوب برای کار من خیلی خوب است و گاهی خود چوب را هم با مُغار می­کَنَم.

اگر به گذشته بنگریم در هنر تجسمی ما معمولا هنرمندها بوم­گریز هستند و به آن حکاکی علاقه دارند.

همیشه هم به دلیل حکاکی نیست. مثلا در طبیعت‌­های من هیچ­‌گونه حتی اسکرچ هم نیست اما مدادی که من با آرامش و راحتی بدون بافت روی چوب می‌کشم روی بوم اصلا امکانش نیست.

در این کارها خط زیاد است یا رنگ؟

هر دو هستند. مملو از رنگ­‌های تکه تکه که باهم شکل­‌ها را ساخته­‌اند و در کنارشان خط، مرزها را مشخص کرده است. من برای این منظور به طبیعت زیاد مسافرت کرده‌­ام. امسال حدودا سه بار کویر رفتم، به کرمان سفر کردم و همچنین به طبیعت زیبای ماه­نشان. فوق­‌العاده زیبا هستند. من تصاویر نشنال جئوگرافیک را هم همیشه نگاه می­‌کنم. نه اینکه مستقیما آنها را درکارهایم به کار ببرم، بلکه آنها در ناخودآگاه من تاثیر می­‌گذارند و در آثارم بازتاب می­‌شوند. من در این مجموعه تا به حال درخت نکشیدم. من بدون اتود و به صورت بداهه کار می­‌کنم و گاهی ممکن است در میان کار تصمیم بگیرم که جایی از کار را تغییر دهم.

چرا ما هیچ­‌گاه طبیعت بکر نکشیدیم؟

ما در همه چیز به همین شکل بودیم. ما ایرانی‌­ها معمولا به دنبال روایت هستیم و از هر تصویری روایت استخراج می­‌کنیم و برعکس فکر می­‌کنیم که از هر روایتی می‌توانیم تصویر تولید کنیم و پیشینه­‌ی تاریخی ما نیز به همین شکل بوده است.

من به شخصه هیچ اصراری روی روایی بودن یا نبودن کارهایم ندارم و ممکن است در آینده تکنیکم را تغییر دهم.

موقعیت روایی موقعیت منفی یا مثبتی نیست بلکه به زندگی امروز وصل است. روایت یعنی زمان‌سازی.

من اصراری روی معاصرسازی روایت‌ها ندارم. به عنوان مثال من رستم را روی دوچرخه نمی­‌کشم، من رستم را همچنان در میدان کارزار می­‌کشم. من از زبان تصویری امروزی استفاده می‌­کنم که رئالیستی نیست و از فیلتر ذهنی من عبور کرده.

شما برای آینده، چگونه می‌­خواهید نقاشی را یک قدم جلو ببرید؟

من هیچ­گاه برای آینده پلانی نمی‌­ریزم، بلکه در همان زمانی که دارم زندگی می­‌کنم معتقدم تحولات و تاثرات احساسی و عاطفی که در من ایجاد می‌­شود من را به یک سمتی می­‌برد.

حمید فام

یعنی شما راوی اتفاقات معاصر هستید؟

گاهی این­چنین است ولی با زبان کهن­‌الگوها. مثلا یک مجموعه­‌ای داشتم که دیوهایی از دست حتی خودشان هم کلافه بودند و با ابزارهایی ساده به خودشان آسیب می‌­زدند و این برآیند روحیه­‌ی من در آن زمان بود.

گفتگوهای دیگر را اینجا ببینید.

لینک های مرتبط:

مسعود اسکندری ؛ عکاس مهاجر

مسعود اسکندری خویی متولد ۲۳ آذر ۱۳۴۰ دانش آموخته عکاسی از دانشگاه هنر . فوق لیسانس عکاسی از دانشگاه هنرتهران  و مستند نگاری از دانشگاه Ryerson کانادا (Master of Fine Arts in Documentary Media) . تدریس در گالری هنر همیلتون و دستیار خانم Pearl Van Geest هنرمند  و مدرس نقاش کانادایی .

0 comments
خیال خالی حمید فام گالری فرشته

«خیال خالی» حمید فام در گالری فرشته

«خیال خالی» حمید فام در گالری فرشته گزارش تصویری نمایشگاه به گزارش سایت تندیس: نمایشگاه انفرادی حمید فام با عنوان«خیال خالی» در گالری فرشته ۲۰ مهر گشایش یافت و تا ۷ آبان ادامه دارد. حمید فام نقاش، طراح، خوشنویس و مدرس دانشگاه که نمایشگاه‌های متعددی را در کارنامه خود به ثبت رسانده در بیانیه این مجموعه اینچنین عنوان می‌کند: از پیش از تاریخ تاکنون تصویر کردنِ خیالات ذهنی یکی از روش‌های بیانی بشر بوده است. روایت و داستان‌گویی چنان برای […]

0 comments

نویسنده