پروندهی منتقدان برتر جهان
هنری که مرا تکان می دهد
معرفی منتقد دوم: جری سالز Jerry Saltz | قسمت دوم
دبیر پرونده: مریم روشنفکر
آوام مگ ترجمه: مریم روشن فکر
پروندهی معرفی منتقدین برتر جهان، در حالی برای عرضه انتخاب شده است، که سوءتفاهمهای بسیاری در حوزهی هنر، پیرامون موضوع نقد وجود دارد؛ و باید اذعان کرد که نقد هنر، علیالخصوص در حوزهی تجسمی، در ایران هرگز به اندازهی کافی مستقل و دارای حدود و ثغور مشخص نبوده است؛ و حتی همانند حوزهی فیلم و ادبیات دارای تشکل صنفی نیست. بههمین خاطر سعی ما در این پرونده این است که دریچهای رو به نقد در جهان انگلیسیزبان بگشاییم و بتوانیم بخشی از آنچه بر نقد در حوزهی بینالمللی هنر تجسمی رفته است را بازتاب دهیم. در این خصوص کوشیدهایم در ترجمه امانت را حفظ کرده و مخاطب فارسیزبان را با ارزش نقد تجسمی درکمک به درک و فهم و گسترش دانش از درون به بیرون این حوزه آشنا سازیم.
بخش دوم مقاله: هنر جدید، جادو در میان پول
هنر دارد تغییر میکند. دوباره. اینجا. اکنون
فرصتهای اینچنین برای مشاهده آن کمتر پیش میآیند، پس بیایید و ببینید.
در بخش قبلی خواندیم که سالز چه تصویری از جهان امروزین هنر و رابطه تنگاتنگ آن با اقتصاد ارائه میدهد، او با دیدگاه انتقادی خود به شرح و توصیف هنر استاندارد شده در نیویورک میپردازد و آن را در برابر هنری که در دیدگاه او سحرانگیز و تاثیرگذار است قرار میدهد.
نکته مهم این است که، این ربطی به محلهها یا ابعاد ندارد. انرژی و هنر آن جایی میروند که دلشان بخواهد پیتر فریمن (Peter Freeman) به تازگی یک فضای همکف عظیم بازسازی شده را در گراند استریت (Grand street) باز کرده که آنقدر شبیه گالریهای زیر شیروانی قدیمهای محله سوهو( Soho ) است و حتی بوی آن را میدهد که موهای بدن مرا مثل دوران مدرسه به تنم راست میکند.
صدها نفر آمدهاند، دهها اثر آویزان شدند. به دنبال افتتاحیه چند هفته قبل نمایشگاه هنسی یانگمن(Hennessy Youngman ) با عنوان «فراخوانی که در آن همه دعوتند و همه چیز آویزان شده».
در کسبوکار خانوادگی (Family Business gallery) ناگالری جدید و فسقلی، سیملیانو جیونی (Massimiliano Gioni) و در مائوریزیوکاتلان (Maurizio Cattelan ) در چلسی
کاتلان اخیرا شغلش را برای بازنگری از سقف گوگنهام آویزان کرده بود و جیونی هنربان بینال ونیز، بعدی است. این دو کله گندهی خودی، این مکان کوچک غیرانتفاعی را در وسط چلسی میگردانند که نشان میدهد مردم هنوز سعی میکنند به هر قیمتی شده با سیستم بازی کنند و با آن همراهی نکنند.
سه هفته پیش، من نمایشگاه فوقالعاده ماری لورنز(Marie Lorenz ( را در گالری جک هانلی(Jack Hanley) دیدم. اثر، ویدئویی بود که هنرمند را در حال پارو زدن در قایق پارویی در رودخانه نشان میداد. آبراههها و خلیجهای نیویورک، نشاندهنده بخشهای ناشناخته و دور از دسترس شهر و پهلو گرفتن در سواحل خالی از سکنه. اثر کاری شخصی بود، هیچ چیز اشتراکی درباره آن وجود نداشت. یک شیء قابل خرید و فروش نبود، حتی به سختی میشد گفت یک اثر است. تا حدودی سرکش و نافرمان، لورنز یک کولی یکنفره است که در شهر تنها مانده و از دریچهای بزرگتر و اسرار آمیزتر نیویورک جدیدی را به ما نشان میدهد.
نه چنان بعدتر، شاهد سفرسارا میچلسون (Sarah Michelson ) در زمان و در گنبد چرخان دراویش بودم که درویتنی ( Whitney ) نمایش داده شده بود. او رقصندههایش را در چرخش هماهنگ شکل داده بود، هر یکی حرکات دیگری را در دایرههایی بزرگ شونده، بازتاب میداد. عدهای نمایشگاه را ترک کردند. با این حال من صدای افرادی را نیز میشنیدم که با خرسندی نفسشان را حبس میکردند.
اتفاق مشابهی در گالری دِرک اِلِر روی داد. لیز مجیک لیزر (Liz Magic Laser ) دو بازیگر را به کار گرفته بود که زبان بدن باراک اوباما وجرج. دبلیو. بوش را در حال سخنرانی تقلید کنند. در این گالری کوچک، هیچ کس خارج نشد، اما اتاق مملو از افرادی با دهانهای باز بود.
ویدئوی آلکس ایزرییل (Alex Israel ) نیز به همین صورت زبان مرا بند آورد. ایزرییل سوالات بیمفهومی را برای افرادی مانند فیلیس دیلر ( Phyllis Diller ) پائل آنکا (Paul Anka ) ، جیمز کان (James Caan ) ، مرلین منسون (Marilyn Manson ) و جیمی کورتیس (Jamie Lee Curtis میخواند و از آنها سوالهای بیموردی میپرسد مانند برای وقتگذرانی در یک پرواز طولانی چه کار کنید؟ و آیا همه چیز در مشق و جنگ خوب است؟
در اوج این قلههای شخصی اثر فوقالعاده مایک کلی(Mike Kelley ) (2012-1954) قرار دارد که فیلم سه ساعت و نیم تمام نشده بیتال ویتنی او است. ما شاهد تکرار تصویر خانه متحرک دوران کودکی او در دیترویت هستیم که در خیابان طولانی میشیگان اونیو، به بالا و پایین میراند. همزمان، کِلی مصاحبهای را با مردم عادی انجام میدهد که با او خودمانی میشوند، مردمی که به خوبی ارتباط برقرار میکنند و مردمی که با روشهایی به طور شگفتیآوری خلاقانه و منحصر به فرد زندگی میکنند. هنگام مشاهده آن دیدم که در دنیای فیلم مستند جوانه ای شکفته میشود.
کلی دارای شناختی غریزی از این امر است که واقعیت چیزی نیست که به سادگی بشود با هنر آن را بازسازی کرد. اگر درست ببینیم در واقع همه چیز هنر است. یادش گرامی.
برخی این شکاف را به عنوان صدای نیروهای بازار و ضدبازار میدانند. در حالی که ما همگی میخواهیم در یک طرف باشیم. دیگر کسی نمیخواهد بپذیرد که تثبیت شده باشد، زیرا در این زمان تثبیت شدگی در خودش معترف است که تمام انرژی بر تزئینات رمانتیک متمرکز شده.
حتی جف کونر، کسی که آثارش صرفا برای فروش است نیز بیشتر درگیر هنر است، همزمان که دارد مجسمه لوکوموتیو ۲۵ میلیون دلاری را خلق میکند که بر فرازهای لاین (پارکی که بر راهآهن قدیمی نیویورک ساخته شده) پرواز کند.
هِرست، سازنده جمجمهی جواهر نشان بدلی صدمیلیون دلاری، میگوید، هنر قدرتمندتر از پول است و افرادی از ما که خواهان اجتناب از بازار یا طرد شده آن هستیم در سیستم بزرگتری قرار گرفتهایم که با پول زمان، فضا، کمک هزینهها، رزیدنسیها، مورد قبول واقع شدن و مرخصی از جهنم کار تمام وقت به ما جایزه میدهد.
نه مانند یک هیپی متوهم، اما دیگر خودی و غیرخودی وجود ندارد، همه در آن واحد هر دو محسوب میشوند. امروز البته مقداری دایناسور باقی ماندهاند که از اصابت شهاب سنگ جان سالم به در بردهاند. خیلی سخت است بتوان انگیزه ژاوان وانگ (Zhan Wang ) از کپیهای استیلاش از صخره خردمند هزار ساله چینی را تصور کرد و فرق آن را با مجسمه استخر شنا و یا دکوراسیون لابی درک کرد. چه معنایی برای توضیحی موتورسیکلتهای افتاده دن کولِن (Dan Colen ) می شود پیدا کرد،؛ یا چهرههای خندان فنگ لیون (Fang Lijun ) یا شاد و درخشان و واکس زده اثر تاکشی موراکامی ) takashi Murakami ) و هرست.
قسمتهای قبل از این پرونده را اینجا بخوانید: