جری سالز | هنر جدید، جادو در میان پول

پرونده‌ی منتقدان برتر جهان
آیا جادوی هنر، از دست رفته است؟
معرفی منتقد دوم: جری سالز Jerry Saltz | قسمت اول

دبیر پرونده: مریم روشن‌فکر

آوام مگ ترجمه: مریم روشن فکر


منتقدان برتر جهان جری سالز

پرونده‌ی معرفی منتقدین برتر جهان، در حالی برای عرضه انتخاب شده است، که سوء‌تفاهم‌های بسیاری در حوزه‌ی هنر، پیرامون موضوع نقد وجود دارد؛ و باید اذعان کرد که نقد هنر، علی‌الخصوص در حوزه‌ی تجسمی، در ایران هرگز به اندازه‌ی کافی مستقل و دارای حدود و ثغور مشخص نبوده است؛ و حتی همانند حوزه‌ی فیلم و ادبیات دارای تشکل صنفی نیست. به‌همین خاطر سعی ما در این پرونده این است که دریچه‌ای رو به نقد در جهان انگلیسی‌زبان بگشاییم و بتوانیم بخشی از آن‌چه بر نقد در حوزه‌ی بین‌المللی هنر تجسمی رفته است را بازتاب دهیم. در این خصوص کوشیده‌ایم در ترجمه امانت را حفظ کرده و مخاطب فارسی‌زبان را با ارزش نقد تجسمی در کمک به درک و فهم و گسترش دانش از درون به بیرون این حوزه آشنا سازیم.

پیشگفتار:

«جری سالز» را بی‌شک می‌توان یکی از مشهورترین منتقدین حال حاضر جهان برشمرد، هنرمندی با لحنی صریح و در عین حال غیر‌رسمی و نگاهی فر‌انهادی؛ که می‌توان او را  در وهله‌ی اول شارح و ناظر جهان هنر دانست؛ و آثار نوشتاری و مصاحبه‌های او با طنز پنهانش را بیشتر در نقش یک فاش‌گو در نظر گرفت. سالز به جادوی هنر معتقد است و برای بزرگداشت آن قلم می‌زند. او منتقدی «نیویورکی» است، با زبانی توصیفی و مُقطع که امیدواریم در ترجمه‌ی آن موفق بوده باشیم.


منتقدان برتر جهان جری سالز

«جری سالز» منتقد ارشد هنری در «نیویورک مگزین» و سایت سرگرمی «ولچر» است. او کاربر خلاق رسانه‌های اجتماعی و صدای برجسته در دنیای وسیع هنر است.

در سال 2007 به هیأت تحریریه‌ی مجله پیوست و انواع مطالب از تبلیغات روی جلد نشریات، نقد ادبی، تا نقدهای فوری آنلاین را به رشته‌ی تحریر درآورد. در سال 2015 جایزه‌ی ملی مجلات را برای «ستون‌ها و تفسیر‌ها» (Columns & Commentary) به دست آورد و در سال 2011 کاندیدای همین جایزه بود. سالز سابقاً، از سال ،1998 منتقد ارشد هنری در «صدای دهکده» بود؛ جایی ‌که دو بار برای جایزه‌ی نقد ادبی «پولیتزر» کاندید شده بود و در سال 2018 این جایزه را دریافت نمود.

«هنر جدید جادو  در میان پول» عنوان مقاله‌ای است از جری سالز که در سه قسمت منتشر خواهد شد.

هنر دارد تغییر می‍کند. دوباره، این‌جا، اکنون.

فرصت‌های این‌چنین برای مشاهده آن کمتر پیش می‌آیند، پس بیایید و ببینید.

برای حدود یک دهه، از اواخر دهه‌ی 90، هنر و پول در ملأ‌عام به اعمال منافی عفت مشغول بودند. بسیار زیاد و بسیار علنی. هنر به خبر تبدیل شد. قیمت، با ارزش هنری، برابر شد. گران‌ترین‌ها، بهترینِ هنرمندان شمرده شدند. گالری‌ها بزرگ‌تر و سپس چندملیتی شدند؛ و این‌جا و آن‌جا در اروپا و آسیا، شعبه‌هایی تأسیس کردند.

پول هر کجا که رفت، هنر آن را دنبال کرد (در واقع باید برعکس می‍بود). «لاری گاگوزیان» (Larry Gagosian) اینک 11 شعبه‌ دارد؛ و من منتظر افتتاح شعبه‌ی کویت هستم. مانند چاه‌های نفت، زمانی‌که این تجهیزات روشن می‌شوند، ناگزیر باید محصول را پمپاژ کنند؛ مقدار متنابهی از آن و بخش اعظم آن را نیز به‌صورت خام.

به مدت ده سال، اشیایی بزرگ، براق، با ساخت عالی، سرگرم‌کننده، گران‌تر از همیشه توسط سیستم، تولید شدند؛ سپس توسط مجموعه‌دارانی قمارباز در هوا قاپیده شدند؛ که به مکان‌هایی هجوم می‌آورند که بیشتر ما از پا‌گذاشتن در آن هراس داریم.

این اصلاً مهم نیست که بیشتر آن‌ها نمی‌دانند هنر واقعاً چیست؛ و قدرت مسحورکننده‌ی آن را مزه‌مزه نکرده‌اند.

مردمان زیادی آن را ثروت تلقی کردند و تمام راه را تا بانک خندیدند. این رخداد جهانیِ در حال گسترش، این مزیت را داشت که قایق‌های بسیاری را شناور کند.

هنرمندان بیشتری نسبت به همه‌ی تاریخ، حداقل اجازه‌ی حیات در این سیستم را یافتند و آثار هنری قابل تأملی تولید شد؛ پس جریان ادامه یافت تا این‌که ایستاد؛ و در سال 2008 حباب ترکید؛ یا این‌گونه به‌نظر آمد. همه از جمله خود من، اعتقاد داشتیم، دنیای هنر، غرق خواهد شد؛ اما این‌گونه نشد. به جای آن موج رونق از راه رسید. انگار شخصیت «جان تراولتا» در پالپ فیکشن (Pulp Fiction) (داستان عامهپسند) با آمپول، آدرنالین به قلب دنیای هنر تزریق می‌کند.

فروش بیشتر و دلالان بیشتر، قیمت‌های بالاتر و گالری‌های تازه؛ و این روند هم‎چنان ادامه دارد. در حالی‌که جهان در رکود است، جهان هنر هم‌چنان در سرمستی به سر می‌برد؛ اما اخیراً اتفاقی در حال رخ‌‌دادن است. عده‌ی کثیری از هنرمندان و گالری‌دارها و سایر افراد نامرتبط و ناراحت، کنترل را در دست‌گرفته و در حال تغییر جهت حرکت هنر به سمت ساختارهای آن و شاید ارزش‌های مردمی‌اش هستند.

در دهه‌ی گذشته، شاهد انبوهی از آثار هنری بودیم که در کارخانه‌ها، توسط لشگری از دستیاران تولید می‌شدند و گاهی حتی توسط سازندگان‍شان لمس هم نمی‌شدند. تنها می‌شد تصور کرد این بود که قیمت آن چقدر است. مجموعه‌داران و هنربانان موزه‌ها، مایلند در میهمانی‌هایی جهانی و تماماً بیرونی وارد شوند، که در خود مقدار متنابهی پول برای خرید آثار این‌چنینی پنهان کرده است. آن‌ها حتی بی‌آن‌که اثر را رؤیت کنند، خریداری ‌می‌کردند. همه‌چیز غیرمشخص بود. هم‌زمان اشیاء کوچک، ناتمام و پیچیده پس‌زده ‌می‌شد.

اما امروزه، به‌طور ناگهانی، آثار هنری بیشتری از مراکز خصوصی می‌آیند، کمی خارج از عادت، خودآموخته، عجیب، به نحوی که احساس فشار، بی‌صبری و مهم‌بودن را القاء کنند؛ به شکل طبیعتِ وحشی. بخش عمده‌ای از آن آثار کوچک هستند و از مواد ارزان‌تری ساخته شده و به نحوی که زیاد آزاردهنده نباشد موقتی یا بد هستند.

پس توجه بیش از حد هنری که به ظاهر مقدار زیادی موفق است و هنرمندانی که با چشم ‌بسته کار می‌کنند، بیش‌تر به دنبال ممکن هستند تا متناسب؛ در واقع امر خصوصی است که بیشتر نمودی عمومی دارد و نه برعکس.

«دمین هرست» (Damien Hirst) ممکن است بتواند  یازده گالری را با نقطه‌هایی پر کند که توسط افراد دیگری برای دیگران نقاشی شده‌اند؛ اما این اثر هیچ نشانی از قدرت درونی‌ای که «جوانا مالینوسکا» (Joanna Malinowska) آن را به چالش می‌کشد ندارد؛ کنسرتی از «سونات مهتاب» بتهون است که با یک پیانوی اسباب‌بازی نواخته می‌شود؛ و برای همدری با سرنوشت زندانی سرخپوست، «لئونارد پلتیر» (Leonard Peltier)، بیش از صد بیننده را دعوت می‍‌کند که پنج دقیقه مانند گرگ‌های گرسنه زوزه بکشند.

جوان مالینوسکا Joanna Malinowska

بخش اعظم این نوع هنر از طبقه‌بندی طفره می‌رود و مجموعه‌داران را به مبارزه می‌طلبد. این هنر در جایی میانه‌ی ژانرها قرار می‌گیرد؛ جایی که پرفورمنس، مجسمه، ویدئو، هنر صدا، عکاسی و گاهی نقاشی هم‌پوشانی دارند؛ و زمانی که هم‌پوشانی ندارند، دسته‌بندی‌های قدیمی را جابه‌جا می‌کنند.

من هنرمندانی را می‌بینم که از نور بدون گرما خسته شده‌اند، از گالری‌های عظیمی که هنر را به سمت محصول‌بودن سوق می‌دهند ملول هستند، از پشت‌‌سر‌گذاشتن بیش از حد قطعی به نفع غیرقطعی، که به وسیله‌ی صداهای درونی هدایت می‌شوند؛ و با گذردادن ‌ما از تونلی طولانی، افسردگی جدیدی در ما ایجاد می‌کند؛ و خون ما هنوز از نمایش‌های ترسناک هنر لوکس به جوش می‌آید

اما انرژی‌های سرکشی مصمم‌اند که این جریان را تغییر داده و به پایان برسانند یا در راه تلاش برای آن بمیرند. فرمون[1های پخش‌شده در خیابان‌ها در حال از کنترل خارج هستند؛ عصرهایی که بیش از 20 افتتاحیه در بخش کوچکی از «لوور ایست ساید» (lower east side) و «باشویک» (Bushwick) برقرار است و تعداد بی‍شماری خیابان‌ها را پر می‌کنند و به گونه‌ای یکدیگر را نگاه می‌کنند که انگار می‌خواهند بگویند «آره، یه راهی بین مزخرف و شوک انفجار وجود داره!»

  1. ماده‌ای که حیوانات برای نشانه‌گذاری یا پیام‌های دیگر از خود ترشح می‌کنند.

قسمت‌ اول این پرونده را اینجا بخوانید:

نویسنده