رسیدن به جایی که هنر، قدرت بیان لازم را ندارد

هنر و سیاست | رسیدن به جایی که هنر، قدرت بیان لازم را ندارد
سیاست‌های فریاد در سوگواری ـ قسمت اول
مجله هنرهای تجسمی آوام: به قلم نویسنده مخاطب رقیه السادات وزیری بزرگ


مقدمه:

چیدمان «ترنو» اثر هنرمند کلمبیایی، کلمنسیا اچوری به معنای آهنگ سوگواری است. نمایشی از فریادهای بی‌پاسخ و ضجه‌های بازماندگان فجایع سیاسی، پلی که توسط هنر بین تجربه عذابی الیم و همدردی زده شده است. هنرمند خود اعتراف می‌کند که این اثر پاسخ به ضجه‌های بی‌پاسخ نیست و باید بپذیریم که هنر قدرت بیان لازم را ندارد، و حتی فعالیت‌های هنری باید این واقعیت را تصدیق کنند. آهنگ سوگواری با «فریاد» به پایان می‌رسد و این به تعبیر دلوز «ناله در برابر مرگ» است. درسی که از زیبایی‌شناسی دلوز فرا می‌گیریم در اثر هنری اچوری نهفته است و آن این که: «هر اثر هنری راهی به جانب زندگی را نشان می‌دهد، یافتن راه از بین شکاف‌ها صورت می‌گیرد»

«فریاد» و «ترس» هر دو خشونتی است که نمایش آن‌ها از نظر عناصر بصری و احساساتی که متعلق به هرکدام است برای «ژیل دلوز» (Gilles Deleuze)، اهمیت دارد؛ به‌ویژه که نشان‌دادن «فریاد» و «ترس» فارغ از پشتوانه‌ی روایتی یا شمایلی باشند. پرسش این است که فریاد را چگونه نمایش دهیم؟ بحث بر سر نمایش صدا نیست، بلکه مرئی‌ساختن نیروهای نامرئی است که سازنده‌ی فریاد هستند؛ که ما را یاد جمله‌ی معروف «پل کله» می‌اندازد: «مرئی را بازنمایی نمی‌کنیم؛ بلکه می‌آفرینیم»؛ پرسش دیگر این است که کدام جنبش‌ هنری، فریاد را به مقاومت و اعتراض تبدیل می‌کند و ما را از سطح زیبایی‌شناسی به سمت سیاست‌های فریاد سوق می‌دهد؟

مفهوم «فریاد» را با درنظرگرفتن دو پرسش مطرح‌شده و نگاه دلوزی به «فریاد» در اثر هنری ترنو  Trenoاز هنرمند کلمبیایی، کِلمنسیا اِچِوریClemencia Echeverri، تحلیل می‌کنیم. «ترنو» از واژه‌ی یونانی «ترنُس» (Threnos) به معنای «عزاگرفتن» و «اُوی» (oide) به معنای آهنگ، گرفته‌شده است. در مجموع ترنو به معنای آهنگ سوگواری و مرثیه‌ی شنیداری و دیداری است. آهنگ سوگواری با «فریاد» به پایان می‌رسد و این به تعبیر دلوز، «ناله در برابر مرگ» است. (دلوز، 2002 :61)

دلوز نیز اشاره می‌کند که  فلسفه و هنر، هردو با مردم در ارتباط هستند؛ هنر به مردم نیاز دارد، اما مفهوم مفقودشده در هنر، همین مردم است. موضوع بحث، پیوند هنر و سیاست است و ارتباط با مردمی که گم شده‌اند. به گفته‌ی دلوز و «فلیکس گاتاری» (Felix Guattari)، مردم فقط از رنج طاقت‌فرسا به‌ وجود می‌آیند؛ این سخن ما را به سمت اثر اچوری یعنی آهنگ سوگواری یا عزاداری سیاسی سوق می‌دهد و درسی که از زیبایی‌شناسی دلوز فرامی‌گیریم، در اثر هنری اچوری نهفته است و آن این‌که: «هر اثر هنری، راهی به جانب زندگی نشان می‌دهد؛ یافتن راه از بین شکاف‌ها صورت می‌گیرد.» (دلوز،143:1995)

فریاد و ترس

در چیدمان ترنو از اچوری، دو پرده‌ی بسیار بزرگ روبه‌روی هم قرار می‌گیرد. آهنگ مرثیه برای قربانیانِ فاجعه‌ی سیاسی است. فضای بین صفحه‌ی نمایش با تصویر و صدا، سکوت و سایه پر شده است. تصویری از رودخانه‌ای در حال جوش و خروش بر یک صفحه، نمایش داده می‌شود، سپس در صفحه‌ی مقابل نیز جریان رودخانه شروع به حرکت می‌کند و جریان آب رودخانه در دو صفحه، به‌طور تصادفی در حرکت است؛ صدای حرکت آب، همراه با آواز قورباغه‌ها و جیرجیرک‌ها به‌طور متناوب در فضای گالری پخش می‌شود. در بین این صداها، نام‌هایی فراخوانده می‌شوند؛ اسامی مردم همراه با جریان رودخانه فریاد زده می‌شود و در فضای نمایشگاه طنین می‌اندازد. نام‌ها از یک سمت رودخانه صدا زده می‌شود (که الزاماً برای مخاطبِ سمت دیگر نیست)؛ صداها به سمت دیگر، شاید برای شخصی غایب فریاد زده می‌شود.مقاله هنر و سیاست

در همین زمان لکه‌های سرخ‌رنگی رودخانه را آلوده می‌کند و تنها پاسخی که به فریادها داده می‌شود، لباس‌های کهنه و پاره‌ای است که مانند ارواح و اشباحِ انسان‌های رنج‌دیده از رودخانه بیرون می‌آید. جایگاه تماشاگر ثابت نیست و در هر دو سوی رودخانه و حتی در میان جریان آب متغیر است. در جاهای مختلفی که تماشاگر حضور دارد می‌تواند به صداهایی که فراخوانده می‌شوند گوش دهد. صدای فریاد نیز به‌عنوان بُعدی از آهنگ و گستره‌ای از فضا در جریان است. کشاورزان از این روش برای صدازدن یکدیگر استفاده می‌کنند تا در فاصله‌های دور با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و از این طریق، پلی از صدا بین دو سوی رودخانه ساخته می‌شود. در چیدمان اچوری، واژه‌هایی که صدا زده می‌شوند، مرثیه می‌سازد و پاسخی از سمت دیگر رودخانه دریافت نمی‌کنند؛ و پل شکسته می‌شود و آشفتگی رودخانه، صداها را در خود خاموش می‌کند.هنر و سیاست

حتی به‌عنوان آهنگ عزاداری، تفسیر این اثر به‌عنوان بازنمایی سوگواری یا نمادی از خشونت و رنج تحمیل‌شده بر فردی خاص یا مردم اشتباه است. این اثر به‌عنوان پلی است که توسط هنر، بین بازنمایی، درگیری و رنج رقت‌انگیزی که سبب شده، یا بین درک و هم‌دردی، ساخته شده است؛ اگرچه ما فقط جنبه‌ی نمایشی و زیبایی‌شناسی قربانی را دریافت می‌کنیم، اما این اثر از شکافی که بین تجربه‌ی حادثه‌ی وحشتناک و شکل بیانی خشونت وجود دارد، زاده شده است. اچوری اعتراف می‌کند که این اثر پاسخ به ضجه‌های بی‌پاسخ نیست و باید بپذیریم که هنر قدرت بیان لازم را ندارد؛ و فعالیت‌های هنری باید این واقعیت را تصدیق کنند.

این مقاله ادامه دارد…

منابع:

– Chirolla Ospina, Gustavo (2010) The Politics of the Scream in a Threnody in S. Zepke & S. O’Sullivan (Eds), Deleuze and contemporary art (pp.15-32). Edinburg: Edinburg University Press.

– Deleuze, G. (1995), Negotiations 1972–1990, trans. M. Joughin, New York: Columbia University Press.

– ــــــــــــــــــــــ. (2002), Francis Bacon: The Logic of Sensation, trans. D. Smith, Londonand New York: Continuum.

نویسنده