رسیدن به جایی که هنر، قدرت بیان لازم را ندارد
سیاستهای فریاد در سوگواری ـ قسمت دوم
مجله هنرهای تجسمی آوام: به قلم نویسنده مخاطب رقیه السادات وزیری بزرگ
قسمت اول این مقاله را اینجا بخوانید.
چگونه میتوانیم همدردی با قربانیان فاجعهای سیاسی را بازنمایی کنیم؟ چگونه از مضحکهی نمایش خشونت اجتناب کنیم؟ چگونه میتوانیم از کلیشههای رسانهایِ خشونت و بازنمایی آن رها شویم؟ هنرمند خالق ترنو تماشاگر را بین دو تصویر بزرگ رودخانه قرار میدهد. همزمان با جریان رودخانه، احساسات در بیننده بهعنوان شخصی که در میان صحنه قرار دارد برانگیخته میشود؛ بدون اینکه از تصاویر ترسناک و رقتانگیز استفاده کند؛ تنها در پایان کار نشانههایی ــ لباسهای پارهشده ــ از کشتار سیاسی به وسیلهی جریان رودخانه، ظاهر میشود. نکتهی قابل توجه اینجاست که همدردی و نمایش مرگ صورت نگرفته است، بلکه ترنو، فریاد و جیغ بدون ترس است.
مرئی و بیانشدنی
اچوری، کلمات را از کارکرد ارتباطیشان تهی میکند؛ در واقع، همراه با صعود آب رودخانه، صداها هم اوج میگیرند و انتظاری برای پاسخ شکلمیگیرد؛ اما جوابی شنیده نمیشود و در عوض، ماتم فضای سالن را پر میکند. مایهی اتحاد تمام عناصر ناهمگن در این چیدمان، فریاد است. دلوز و گاتاری، مرئی و بیانشدنی را ترکیبی از نیروهای جسمانی و گردهمایی بیانات میدانند. مرئی، چیزی که ما میبینیم و مشاهده میکنیم نیست. دیدنیها، اشیاء قابل رؤیت و فرمهایی که در مقابل نور مشاهدهپذیر میشوند، نیستند. دیدنیها، درخششی هستند که توسط خود نور ایجاد میشوند و رؤیت اشیاء یا عناصر را بهعنوان نور یا جرقه امکان پذیر میسازند. برطبق این تفسیر مرئی که به فعالیتهای هنری اختصاص دارد، شامل کپی چیزهایی که میبینیم نیست؛ اما در مرئیکردنِ نیروهای نامرئی، مرئی یا همان دیدنی بهصورت نیروی نور و جرقه و روشنایی بقا مییابد. بهطور کلی، در پناه یک محتوا، نیروهای غیرقابل مشاهده، مشاهدهپذیر میشوند. این فرم از محتوا، سرانجام ترکیبی از روشنایی و صداها، یعنی مرئی و صدای تصویر را شکل میدهد، که احساس را میسازد.
اگر رسالت هنر، مرئی ساختن نیروهای نامرئی است، چگونه پیرامون فرم در زمینه سخن میگوییم؟ در ترنو، فریاد بیان جمعی است. چیدمان اچوری ترکیبی از مرئی و آوای احساسات را به نمایش میگذارد. در این ترکیب مراحل ناهمگونی از ماده اداره میشود؛ مرحلهی اول، تماشاگر بین دو صفحهی بزرگ پروژکتور، دقیقاً در مکانی که تصاویر متوالی رودخانه در فاصلهی زمانی متناوب پخش میشوند، قرار میگیرد. آب رودخانه که در یک تصویر بالا میرود، در تصویر دیگر پایین میآید و همزمان صدای تلاطم آب و جوش و خروش رودخانه در فضا گردش دارد. ترکیب نور و صدا، حس لرزشی را در فضا برقرار میکند، شبیه به هیجانی که زبانه میکشد و سپس فروکش میکند. مرحلهی دوم، فشار بدنها و گلاویزشدن جسمها به مثابهی هیجان و لرزشی است که تصویر رودخانه و صدای خروش آن را در مرحلهی قبل ایجاد میکرد. مرحلهی سوم، بازی نورها و سایهها همراه با جیغ و سروصدا و سپس سکوت است. چهارده دقیقه میگذرد و حرکت این مراحل به طول میکشد و فرصتی برای تغییر در رنگ سطح رودخانه فراهم میکند. چرخش، مراحل احساس عجیب غرقشدگی در وسط صحنه را به تماشاگر القاء میکند. فرورفتن در فضای مرئی و شنیداری، شور و احساسات را به همراه دارد و شخصی که در وسط صحنه قرار دارد؛ دیگر تنها تماشاگر نیست.
پیرامون عملکرد ارتباط مرئی و بیانشدنی چنین توصیف میکنیم: ما رودخانهای را میبینیم که در حال پرشدن و حرکت است و صدای جوش و خروش بلندی را میشنویم که از صدای آب فراتر میرود؛ در این لحظه حرکتی رخ میدهد و فریاد بهعنوان صدا یا دال از سطح سرکوبگری به سوی سازندگی در عزاداری پیش میرود. از طریق تغییر کنشِ سخنرانی به فریاد، نیروهای غیرقابل بیانِ ماتم، تبدیل به صدا میشوند؛ نیروهایی که نمیبینیم؛ نیروهای نفرتانگیز مرگ سیاسی، میتوانند با فریاد پرطنین، قابل پیشبینی شوند. فریاد به نیروهای قابل مشاهدهای که بهطور مستقیم از طرف بدن ساطع میشود، پاسخ نمیدهد، بلکه فریاد در پاسخ به نیروهای نامرئی و اجسادی است که توسط رودخانه ناپدید میشوند. عزاداری سیاسی به همین معنی است که سازمانهایی که خود را متعهد نسبت به زندگی و رفاه و تصمیمگیری دربارهی مرگ و زندگی میدانند، خود مرتکب طرح سیستماتیک مرگ میشوند. این طرح، رودخانه را به مکانی برای نامرئیکردن و گمنامساختن اجساد تبدیل میکند؛ همچنان که افزایش صدای رودخانه و جوشش آن را میبینیم و میشنویم، صدای فریادی را میشنویم بدون آنکه چیزی از آن ببینیم.
منابع:
- Chirolla Ospina, Gustavo (2010) The Politics of the Scream in a Threnody in S. Zepke & S. O’Sullivan (Eds), Deleuze and contemporary art (pp.15-32). Edinburg: Edinburg University Press.
قسمتهای قبلی این پرونده را اینجا بخوانید: