پرونده رسانهی نابکار: چرا منتقدان عکاسی از عکسها بیزارند؟
قسمت دوم
نویسنده: سوزی لینفیلد ۱ (Susie Linfield)
مجله هنرهای تجسمی آوام: ترجمه مریم وحدتی
یادداشت پیش رو، ترجمهای است از مقاله“The Treacherous Medium: Why Photography Critics Hate Photographs” نوشته سوزی لینفیلد منتشرشده در مجله americansuburbx، فوریه ۲۰۰۹ که در ۱۰ قسمت منتشر خواهد شد.
اتاق روشن اثر «رولان بارت»، نخستینبار در فرانسه، سال ۱۹۸۰، منتشر شد. این کتاب متن عاشقانهای شوخ و ظریف دربارهی عکس است. بارت واکنشهای لحظهای و خودانگیختهای را که میتوانند الهامبخش باشند، تجلیل میکند ـــ یا دستکم واکنشهای لحظهای و خودانگیختهای که برای او الهامبخشاند: «یک پونکتوم عکس آن واقعهای است که در من فرومیرود و زخمیام میکند؛ “همچنین، کبودم میکند و دردناک است”.»
هنوز، اتاق روشن عاشقانهای بسیار غریب است؛ زیرا بارت، عکاسان را «نمایندگان مرگ» و عکس را «فاجعه» توصیف میکند؛ او همچنین عکس را «یکنواخت»، «پیشپاافتاده»، «احمقانه»، «بیفرهنگ» و از همه کملطفتر «غیردیالکتیکی» میداند؛ او اصرار دارد عکس « چیزی به من نمیآموزد»، بلکه «بهطور کامل دنیای تقابلها و امیال انسانی را دگرگون میسازد».
«جان برگر»[۱] ادامهدهندهی این سنت انتقادی عکاسی کلاسیکـمدرن است؛ درحقیقت سرسختترین و رادیکالترین منتقد اخلاقیای که عکاسی به خود دیده است؛ او مینویسد: «نخستین علاقهی من به عکاسی، شورمندانه بود» (مرد جوانی بود که میخواست کتابی از شعرهای عاشقانهی مزین به عکسها بنویسد).
هنگامی که برگر را میخوانید، باورش میکنید؛ پیوسته با عکسها کار میکرد و علاوه بر آثار دیگرش، چهار کتاب با «ژان مور»[۲]، مستندساز سوئیسی، تألیف کرده است. مهمتر از همه، او استدلال میکند که عکسها یک «تقابل با تاریخ» را بازنمایی میکنند، آنهم با تأکید بر تجربیات سوبژکتیوِ مردم عادی؛ تجربهای که مدرنیته، علم و سرمایهداریِ صنعتی، برای فروکوفتناش بسیار تلاش کردهاند «و از اینرو، صدها میلیون عکس و تصاویر لطیفی که معمولاً آویخته به گردن و نزدیک به قلب حمل میشوند و در کنار تختخواب قرار میگیرند، برای اشاره به چیزی هستند که زمانِ تاریخی حق نابودکردناش را ندارد.»
برگر، در عینحال در مقالات رسمی عکاسی، نگاه کاملاً تاریکی به عکاسی داشت؛ او تأکید میکرد عکسهای مربوط به خشونت سیاسی، در بهترین حالت بیفایده و در بدترین حالت خودشیفتهوار بودهاند؛ و بیننده را نه به روشنگری، تهییج عواطف یا انقلاب، بلکه برعکس، به حسی از «بیکفایتی اخلاق شخصی» سوق میدهند. (در آخرین کتاب سانتاگ، نظر به درد دیگران، او موضع خود را نسبت به عکاسی ملایمتر کرد؛ اما در عینحال بیان داشت که عکسهای جنگ هیچ تلاشی نمیکنند تا بر مغاک میان قربانیان و بینندگان پل بزنند: “ما آن را درنمییابیم … نمیتوانیم درک کنیم… نمیتوانیم تصور کنیم.”»
بهطورکلی، برگر، عکس ـــ تمام عکسها ـــ را بهمثابهی شکلی از «خشونت» توصیف میکند و براساس استعارهای که بهوضوح از بمب اتم برآمده، عکاسی را «شکاف هستهی اتمی» میداند که به موجب آن ظواهر دوربین از کارکرد آن جدا شده است. این منتقد تصریح میکند عکاسی «خدا»ست؛ اما آن را «بدگمان»ترین خدا میداند که از ما به جای متفکران انتقادی، مبتلایانی به فراموشی و بیاختیاری ساخته است.
در دههی هشتاد، فرزندان پستمدرنِ سانتاگ، برگر و گروهشان، این شک و تردید را به انزجاری آشکار تبدیل کردند.[۳] برای پستمدرنها، سوءظن نسبت به عکس موضعی اخلاقی بود؛ هرچند من آن را به موضع پاتولوژیک، نزدیکتر میبینم. برای این منتقدان، عکس، صرفاً ابزار سرمایهداری متأخر بود؛ نظامی که از موضوع عکس، بهره میجُست و تماشاگرش را از بین میبُرد.
بنابراین، «ابیگیل سولومون گودو»[۴] ادعا کرد عکس مستند، یا آنچه او «رژیم تصویر» نامیده، به یک «عمل دووجهی مقهورسازی» مقید است که در آن سوژهی بینوا، ابتدا از سوی نیروهای اجتماعی و سپس توسط عکاس و بیننده مورد تجاوز قرار میگیرد.
«جان تگ»[۵] حتی از این هم فراتر میرود و میگوید: عکاسی، «در نهایت، عملکردی از نهاد دولت است که عمیقاً در “دستگاه کنترل ایدئولوژیکِ” طبقهی حاکم و “بازتولید نیروی محرکِ کارگران” دخالت دارد.»
تگ در مصاحبهای اعلام کرد که برای تدوین ایدههایش از «لوئیس آلتوسر» و «میشل فوکو» الهام گرفته است؛ (هرچند مشخص نیست چرا این دو نظریهپرداز بهترین راهنما برای درک عکس بودهاند) و اینکه خشم منتقدان را نه عکاسان مد و عکاسان هنری، که عکاسان خبریِ نانبهنرخروزخوری برانگیختند که هنوز به شکل احمقانهای به تخیلهای ازمدافتادهای چون پیشرفت، حقیقت و عدالت اعتقاد داشتند. «مارتا روسلر»[۶] در قطعهای بدعتگذار که بارها نقلقول شده، به تمسخر میگوید: «مستند لیبرال، هر سوزش وجدانی را در بینندگاناش تسکین میدهد؛ چنانکه خاریدن، محل خارش را آرام میکند. مستند کمی شبیه فیلمهای ترسناک است، که چهرهای را در ترس نشان میدهد و تهدید را به فانتزی تبدیل میکند.»
پی نوشت:
- John Berger
- Jean Mohr
- در چند سال گذشته، برخی از کیوریتورها و مورخان هنری، مانند «مایکل فرید» (Michael Fried)، توجه ویژهای به عکاسی داشتهاند؛ با اینحال، آنها تمایل دارند شیفته یا علاقهمند به هنرمندانی چون «جِف وال» (Jeff Wall) و «آندریاس گورسکی»(Andreas Gursky) باشند، که به عکسهای ساختهشده یا تصاویر دیجیتالی شناخته شدهاند؛ بنابراین خود را از تعریف سنتی عکاسی، جدا کردهاند، اگر واقعاً آن را نفی نکنند.
- Abigail Solomon-Godeau
- John Tagg
- Martha Rosler
قسمتهای قبلی این پرونده را اینجا بخوانید: