به یاد مسعود عربشاهی
انتخاب نقاش
مجله هنرهای تجسمی آوام : حافظ روحانی
برای همهی آنهایی که آفرینش هنری را به انزوا نسبت میدهند و با بنا به برداشتی رمانتیک از هنرمند، او را انسانی تعریف میکنند که فارغ از هیاهوی جهان در کنج تنهایی خویش و به پیروی از شر و شور روحش دست به خلق هنری میزند، مسعود عربشاهی یک موهبت الهی بود.
تمامی زندگی 84 سالهی او – که با موفقیتهای فراوان هم همراه بود – در تقابل او با زندگی پرشر و شور اجتماعی از یکسو و تنهایی از طرف دیگر گذشت. مسعود عربشاهی در دههی 1340 کار هنریاش را آغاز کرد که خیلی زود به یکی از مهمترین جنبشهای هنری مدرنیستی ایران، موسوم به مکتب سقاخانه منسوب شد؛ با اینحال خودش در چندین نوبت انتساب به این جریان را انکار کرد و خودش را از جمع آنها کنار کشید. دلایلاش البته قابل پذیرش بود؛ او نه به شیوهی قندریز به سراغ نشانههای هنر شیعی رفته بود و نه به مانند اویسی، زندهرودی، تناولی از نشانههای بصری هنر ایرانی استفاده میکرد. یا شاید بیش از همهی اینها برای گریز از اتهاماتی که به اعضای این جنبش زده میشد؛ دلبستگی آنها به تولید نوعی هنر تزئینی و توجه آنها به جنبههایی از هنر که به اگزوتیک بودن متهم میشد. با اینحال هم نوشتهی زندهیاد کریم امامی بیش از انزوای او بر دیگران تأثیر داشت و هم نمایشگاههایی که با عنوان این جنبش برگزار شد؛ چه نخستین نمایشگاه موزهی هنرهای معاصر در سال 1356 و چه نمایشگاهی که در سال 1393 در همین موزه برگزار شد و در هر دو آثار عربشاهی در کنار سایر هنرمندان منتسب به این جربان به نمایش درآمد. با وجود همهی اینها، انگار عربشاهی خود را از آنها برکنار میدید و اصرار داشت که راه خود را برود.
با اینحال حکایت ارتباط عربشاهی با جنبش سقاخانه باز هم در زندگی او تکرار شد؛ هم در دههی 1340 و هم در دههی 1350. در دههی 1340، عربشاهی جزء نخستین کسانی بود که تالار قندریز (که در زمان تأسیس ایران خوانده میشد) را بر پا کرد و تا یک سال هم کموبیش با تالار همکاری کرد. ولی برخلاف سه عضو دیگر، جودت، پاکباز، قندریز، او نیز از تالار جدا شد و پی کار خودش را گرفت؛ روشی که انگار در تمام طول دوران فعالیت حرفهای انتخاب کرده بود. راهاش اما انگار با آنها یکی بود، با این تفاوت که او بیش از دیگر اعضای تالار طعم موفقیت اقتصادی را چشید.
تنها دههی 1350 بود که مسعود عربشاهی در جمع گروه آزاد نقاشان و مجسمهسازان حضور یافت و تا پیش از فروپاشی این گروه در سال 1356 در کنارشان ماند. هر چند که اینبار اختلافات درون گروه ادامهی فعالیت آن را ناممکن کرد و گروه از هم پاشید تا آخرین تجربهی زندگی اجتماعی نقاش هم ناکام بماند که ماند.
مسعود عربشاهی نمونهی عینی تقابل هنرمند نقاشِ منزوی با زندگی اجتماعی بود که امروزه لااقل جزئی از حیات هنری محسوب میشود. با اینحال عربشاهی در تمام طول دوران حرفهایاش در تقابل میان این دو زیست؛ در تقابل میان زیست فردی که انگار شاکلهی تولید هنری را برای او بود و زندگی اجتماعی در کنار دیگران که هیچگاه برای او خوشیمن نبود. جستجوی استقلال فردی انگار منش و روش مسعود عربشاهی در تمامی طول 5 دهه از حیات هنریاش بود. بیآنکه بکوشیم صفت استقلال فردی را یک امتیاز بشماریم، مسعود عربشاهی کوشیده بود تا به یک روش فردی برای نقاشی دست یابد و شاید از همینرو بود که همواره از فعالیتهای جمعی احتراز میکرد. این تلاش را میتوان از ارجاع او به موتیفهای باستانی هم جستجو کرد؛ در حالی که کموبیش همهی هنرمندان همدورهاش در پی بازیابی جوهرهی آن چیزی بودند که سنت خوانده میشد و آن را در بازسازی موتیفهای بصری هنر ایرانی جستجو میکردند، عربشاهی در پی کشف نشانههای بصری باستانی بود و کشف رمز و راز نقوشی که از مفرغهای لرستان تا کتیبههای سومری را شامل میشد. پس حتی در ارجاع به گذشتهی تاریخی هم، آنچه عربشاهی در پیاش بود، با آنچه دیگران میکردند، تفاوت داشت و همین نکته بود که درک آثارش را مشکل و راهاش را از دیگران جدا میکرد.
مسعود عربشاهی کموبیش در تمام طول دوران حرفهایاش، تکرو باقی ماند و در سکوت و احتراز از حیات جمعی (بهخصوص در سالهای پس از انقلاب) به کار هنریاش ادامه داد. شاید از همینرو بود که به سمت نقاشی انتزاعی سوق پیدا کرد که حتی در دهههای 1340 و 50 هم کمطرفدارتر از هنر فیگوراتیو بود و با وجودی که در طرح پرسش بنیادین زمانهاش (حفظ هویت بومی در تقابل با هنری که از غرب میآمد) با دیگران همکلام بود، نه به سراغ نقشمایههای ایرانی که به سراغ نقوش باستانی رفت. شاید از همینرو باشد که راهاش کموبیش بیپیرو ماند و مسیرش هنوز هم سخت یگانه مینمایاند. مسعود عربشاهی که روز 25 شهریور ماه سال جاری در 84 سالگی درگذشت، در تمام طول این سالها البته مستقل ماند. میتوان این صفت را مثبت ارزیابی کرد و یا آن را به مثابه یک حقیقت دربارهی او درک کرد. با اینحال عربشاهی همواره در میان ما بود و همواره در کنجی دنیای شخصی و ذهنیاش را پروراند و همین راه او را سخت از همگنان و همنسلشان مستقل میکرد ولی این راهی بود که نقاش در تمام طول آن 5 دهه برای خود گزیده بود.
نقد نمایشگاههای قبل به قلم حافظ روحانی را اینجا بخوانید:
[su_posts id=”71594″ tax_operator=”0″ order=”desc” orderby=”none”][su_posts id=”47315″ tax_operator=”0″ order=”desc”][/su_posts]
[su_posts id=”71583″ tax_operator=”0″ order=”desc” orderby=”none”][su_posts id=”47315″ tax_operator=”0″ order=”desc”][/su_posts]
[su_posts id=”71576″ tax_operator=”0″ order=”desc” orderby=”none”][su_posts id=”47315″ tax_operator=”0″ order=”desc”][/su_posts]
[su_posts id=”68462″ tax_operator=”0″ order=”desc” orderby=”none”][su_posts id=”47315″ tax_operator=”0″ order=”desc”][/su_posts]
[su_posts id=”68140″ tax_operator=”0″ order=”desc” orderby=”none”][su_posts id=”47315″ tax_operator=”0″ order=”desc”][/su_posts]
[su_posts id=”68930″ tax_operator=”0″ order=”desc” orderby=”none”][su_posts id=”47315″ tax_operator=”0″ order=”desc”][/su_posts]