موزه و وجوه اجتماعی یادگیری

موزه و وجوه اجتماعی یادگیری
مقاله‌هایی از کتاب ۱۲ نظریه‌­پرداز حوزه موزه در حال بازی | قسمت چهارم
مجله هنرهای تجسمی آوام: ترجمه‌ی آزاده حاج اسفندیاری


موزه و آموزش

همه‌ی ما تا حدودی محصول محیط زیست خود هستیم. تجربیاتی که کسب می‌کنیم، برخوردهایی که داریم و چالش‌های پیش ­رویمان ما را به‌ سمت یک مسیر پیچ‌در‌پیچ سوق می­‌دهند، که تعیین­‌کننده‌ی هویت و آینده‌ی ماست. این قضیه نه­ تنها در مورد همه‌ی دانش‌­آموزان، بلکه در مورد لو سمیونوویچ ویگوتسکی(Lev Semyonovich Vygotskt) ، نیز صادق است؛ کسی که به شناخت ما از یادگیری کمک زیادی کرد. ویگوتسکی در سال ۱۸۹۶، در اورشا (Orsha) بلوروسی (شهری کوچک با زندگی فرهنگی قوی در نزدیکی مرز اوکراین)، متولد شد. تصادفی نیست که نظریات ویگوتسکی که به‌شدت به زمینه‌های اجتماعی، فرهنگی، تاریخی تا شناخت شیوه‌ی یادگیری کودکان توجه دارد، از درون شرایط بسته و محدود دوران روسیه‌ی تزاری پدید آمده باشد. به‌ واسطه‌ی یک سری رخدادها و زمینه‌­های اجتماعی، تاریخی و فرهنگی آینده‌ی شغلی و مسیر زندگی وی، البته با خوش‌­شانسی، تغییر کرد. ویگوتسکی جزو ۳% از دانش‌­آموزان یهودی بود که در آن‌زمان واجد شرایط ورود به دانشگاه بودند و با گردش روزگار در بین افرادی بود که طبق قرعه برای ورود به دانشگاه پذیرفته شدند؛ در‌حالی‌که آموزش­‌های او در دانشگاه مسکو به‌خاطر مذهبش محدود شده بود، با ثبت­‌نام در یک مؤسسه‌ی غیررسمی توانست حوزه­‌های مورد علاقه­‌اش، فلسفه، هنر و روان‌شناسی را کشف کند. پس از اتمام تحصیلات به زادگاهش بازگشت و با راه‌­اندازی یک آزمایشگاه تحقیقاتی، مطالعات وسیعی را در حوزه‌ی روان‌شناسی آغاز کرد و در کنار آن به واسطه‌ی آشنایی با هشت زبان دیگر، در حوزه‌های فلسفه، روان‌شناسی، روش تدریس، تعلیم‌و‌تربیت و هنر شروع به مطالعه کرد. با وجود تسلط ویگوتسکی به زبان انگلیسی و آشنایی کامل با نظریات پیاژه و فروید، دیدگاه او باعث شد که کارهای بعدی‌اش با این متفکران در ایالات‌متحده به اشتراک گذاشته نشود. ویگوتسکی علی‌رغم ارتباط بسیار اندکی که با سایر نقاط جهان داشت، در دوران بعد از انقلاب و در روسیه‌ی مارکسیستی شکوفا شد و مشتاقانه پرچمدار نظریه‌ی مارکسیست در حوزه‌ی روان‌شناسی و رشد کودک شد که هم به نقش زبان به‌عنوان یک ابزار فرهنگی و هم زمینه‌ی توسعه‌ی تقریبی(zone of proximal development)، تأکید داشت. او می‌گفت: «ما پیشنهاد می‌کنیم که یکی از ویژگی‌های اساسی یادگیری ایجاد زمینه‌ی توسعه‌ی تقریبی است، یعنی این‌که یادگیری انواع مختلفی از فرآیندهای توسعه‌ی داخلی را بیدار می‌کند که تنها در شرایطی که کودک با افراد و همسالان پیرامون خود تعامل می‌کند فعال می­‌شوند.»

ویگوتسکی با آگاهی از این‌که هیچ‌کس در خلاء چیزی یاد نمی­‌گیرد، مشاهدات حیرت‌انگیزی در مورد رفتار کودکان انجام داد که به توسعه‌ی تئوری یادگیری منجر شد، که به‌عنوان میراثی از او در زمینه‌ی آموزش‌و‌پرورش باقی ماند.

موزه و آموزش

ویگوتسکی در سال ۱۹۳۴، هنگامی که فقط سی‌وهشت‌سال داشت درگذشت. رژیم سرکوبگر اتحاد جماهیر شوروی و تحت رهبری استالین، در آن‌زمان به‌شدت مانع انتشار عقاید ویگوتسکی در خارج از کشور بود. پس از مرگ استالین در سال ۱۹۵۳، آثار وی دوباره زنده شد؛ اما ترجمه‌ی آن‌ها به انگلیسی به‌کندی صورت می­‌گرفت.

در طول جنگ سرد، مبادله‌ی علمی بین اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده بسیار محدود بود و آمریکا در آن دوره عمیقاً بر روان‌شناسی رفتاری و دیدگاه‌های پیاژه، سرمایه­‌گذاری کرده بود؛ فقط در اواخر دهه‌ی ۱۹۶۰ بود که ترجمه­‌های انگلیسی آثار ویگوتسکی وارد بازار شد و بر کار مربیان مؤسسات آموزشی در ایالات‌متحده تأثیر گذاشت.

ویگوتسکی نشان داد که کودک دارای «سطح رشد واقعی» و هم‌چنین «سطح توسعه‌ی بالقوه» است. ZPD (زمینه‌ی توسعه‌ی تقریبی) تفاوت بین این دو سطح پیشرفت و تصویری کامل­‌تر از توانایی­‌های کودک است. ویگوتسکی این پدیده را که یک کودک در کلاس به‌صورت گروهی کار می­‌کند و با موفقیت از پس کاری برمی‌­آید، که امکان داشته به‌تنهایی از پس آن برآید، را اثبات این نظریه می‌­دانست؛ او معتقد بود که ظرفیت و توانایی کودک برای رسیدن به موفقیت مهم‌ترین نشانه‌ی رشد ذهنی وی است؛ حتی بیشتر از آن‌چه می­‌توانست به‌تنهایی انجام دهد.

کودکان از همان نخستین روزهای زندگی با تعامل با محرک­‌های محیط خود یاد می­‌گیرند و با بزرگ‌تر‌شدن نیز فرآیند یادگیری با داد‌و‌ستد با محیط پیرامون آن‌ها ادامه می­‌یابد. ویگوتسکی از طریق بدنه‌ی کار خود، ماهیت اجتماعی یادگیری را تأیید کرد؛ پربارترین برخوردها برای شخص مواردی است که زمان و مکان لازم برای تعامل با دیگران را داشته باشد. برای مربیان شاغل در موزه­‌ها و سایر مؤسسات یادگیری غیررسمی، منطقه‌ی توسعه‌ی تقریبی ویگوتسکی هنوز هم می‌­تواند راهنما و کارگشا باشد؛ چه وقتی بازدیدکنندگان را مستقیماً درگیر می­‌کنند و چه زمانی که برنامه­‌ها و نمایشگاه‌­های خودگردانشان را برنامه­‌ریزی می‌کنند.

میراث ویگوتسکی در این سؤال نهفته است، که در آن هم شادی و هم چالش در زمینه‌ی آموزش در موزه وجود دارد: «تا چه اندازه ما دیگران را در کسب دانش راهنمایی می­‌کنیم و این روند باید چقدر فردی و تجربی باشد؟»

پی‌نوشت:

نویسنده: نیکل کلر  (NICOLE KELLER)

منبع: https://educate.bankstreet.edu/faculty-staff/9/

قسمت‌های قبلی این پرونده را در لینک زیر بخوانید:

آیا موزه‌ها می‌توانند کلاس درس باشند؟

ارتباط آموزش و پرورش با زندگی روزمره

تاثیر برخورد مستقیم دانش‌آموزان با آثار هنری، در آموزش و پرورش