خلاصه کتاب نظریههای فلسفی و جامعهشناختی هنر
تصورات جامعهشناختی هنر | قسمت پنجم
نشر نی | مترجم و نگارش:علی رامین
مقالهایی از استین هرینگتون
مجله هنرهای تجسمی آوام: تلخیص مرضیه حیدرپور
از اوایل قرن بیستم است که میتوانیم دربارۀ مجموعۀ نهادینی از مطالعه جامعهشناختی هنر سخنگوییم. شش مکتب اصلی رویکرد را برمینگریم که عبارتاند از:
۱- تاریخ اومانیستی هنر
رویکردهای تاریخباورانۀ اومانیستی به تاریخ هنر، در اصل به سلسلهای از دانشپژوهان پرنفوذی اشاره دارند که در دهههای آغازین قرن بیستم فعال بودهاند. امروز از این دانشپژوهان، بهعنوان شخصیتهای بنیانگذار در رشتۀ تاریخ هنر نام میبرند. ازجملۀ این شخصیتها، نامهای آبی واربوگ، هاینریش ولفلین، اروین پانوفسکی، ارنست کاسیرر و … درخور ذکرند. دانشپژوهان آلمانی هنر، روشهای تحلیلی تصاویری را پروراندند که هدفشان ارزیابی ساختارهای ترکیببندی فرمی در آثار هنری بود. بهزعم آنها، هنر در «مطالعات انسانی» جایگاهی محورین داشت. آنها به تشریح انسجام روششناختی تاریخ هنر در پیوند با رشتههای جاافتادهای همچون لغتشناسی تاریخی، باستانشناسی، اقتصاد و علوم طبیعی پرداختند.
۲- تاریخ اجتماعی مارکسیستی هنر
تاریخ اجتماعی مارکسیستی هنر و جامعهشناختی هنر به مجموعهای از دانشپژوهان اشاره دارد که از حوالی دهههای میانۀ قرن بیستم به بعد فعال بودهاند. این دانشپژوهان در پی آن بودند که مطالعۀ آثار هنری و زندگی هنرمندان را با تحلیل روشهای اقتصادی تولید و ساختارهای طبقاتی جامعه گره بزنند. مورخانی که عضو این گروهاند عبارتاند از: مییر شاپر، آرنولد هاوزر، لوسین گولدمن و… .
محوریترین قضیۀ تفکر مارکسیستی کلاسیک دربارۀ هنر این است که توانایی یک جامعه برای تولید آثار هنر زیبا، یکی از امتیازات طبقات حاکم آن جامعه است؛ و دومین قضیه این است که ازآنجاکه طبقات استثمارشده در جامعه، ضروریات زندگی را برای طبقات حاکم فراهم میآوردند، توانایی طبقات حاکم برای تولید آثار هنری مستلزم کسر کردن ارزش از امکانات زندگی طبقات استثمارشده است؛ و قضیۀ سوم این است که آثار هنری بازتابندۀ آن روابط طبقاتی اجتماعیاند که از آنها، قالبها و محتواهای زیباشناختیشان را برمیگیرند؛ و بالاخره قضیۀ چهارم این است که هنر پیشاکمونیستی صرفاً در صورتی برای جامعۀ معاصر ارزشمند است که با پیکار انقلابی مرتبط باشد.
۳- مطالعات فرهنگی، ماتریالیسم فرهنگی و پستمدرنیسم
رویکردهای مختلف مرتبط با «مطالعات فرهنگی» به نوشتههای منتقدان و نظریهپردازانی نظر میکنند که بر تفکر مارکسیستی تکیه کردهاند ولی در پی آن بودهاند که اندیشههای مارکسیستی را با منابع نظری دیگری تلفیق کنند. این منابع ازجمله عبارتاند از روانکاوی، زبانشناسی و نشانهشناسی ساختاری، شالودهشکنی، تحلیل گفتمانی، نقد پساساختارگرایی و نقد فمینیستی و پسااستعماری. وحدت گستردۀ این رویکردها را میتوان در مفهوم «ماتریالیسم فرهنگی» فشرده کرد. ماتریالیسم فرهنگی بر حوزههای پیکار در شناخت فرهنگی، ازجمله جنسیت، قومیت و رفتارهای جنسی و پیکار طبقاتی تکیه میکند. جنبۀ دیگری از گسترۀ رهیافتهایی که در زیرمجموعۀ مطالعات فرهنگی قرار میگیرند، نوعی پیوند با «پستمدرنیسم» است.
۴- نظریههای نهادی هنر در فلسفۀ تحلیلی
«نظریه نهادی هنر» از مجموعهای از همکاریهای دانشورانی شکل میگیرند که بیشتر، نه در زمینههای جامعهشناختی و تاریخ هنر، بلکه درزمینۀ فلسفه پرورشیافتهاند. آنها از دهۀ ۱۹۵۰ به اینسو با نویسندگان سنت فلسفۀ تحلیلی انگلیسی ـ آمریکایی همبستگی داشتهاند. آرتور دانتو و جورج دیکی دو نمایندۀ نظریۀ نهادی هنر، در این سنت از دیگران سرآمدترند.
دانتو و دیکی میگویند هیچ ویژگی در ظاهر مادی هستیها، وجه تمایز آثار هنری نیستند. وجه تمایز آنها صرفاً مبتنی بر تصمیم نهاد اجتماعی معینی است که به آنها اعطای شأن میکند. این نهاد، «جامعۀ هنری» نام دارد.
۵- مطالعات مردمشناختی هنر
مطالعات مردمشناسی هنر در جوامع بومی نیز ما را یاری میکنند که ببینیم تصورات فلسفی غربی هنر و زیبایی در چه حد و وسعتی، تحولات فکری ویژۀ زمان و محیط خود را بازمیتابند و لزوماً حائز ارزش فرا فرهنگی نیستند. آنها همچنین یاری میکنند که مفروضاتی را ابطال کنیم که نخست در اروپای قرن هیجدهم دربارۀ یک قلمرو استعلایی تجربه به نام «هنر» منفک از بقیۀ زندگی، موردپذیرش بود. مطالعات مردمشناختی نوعاً بر جایگاه اشیا، اعمال و تجربههایی به نام «هنر» در محدودۀ نظامهای فراگیر فرهنگی تکیه میکنند.
آلفرد ژل در هنر و عاملیت میگوید اشیای هنری مقولهای از اشیای خاص را تشکیل میدهند که برآمده از اجتماع است و از منزلتی جادویی یا نیمه جادویی برخوردار است.
۶- جامعهشناسی تجربی نهادهای هنری معاصر
جامعهشناسی تجربی نهادهای هنری را گروهی از دانشورانی که دارای زمینۀ تحصیلاتی علوم اجتماعی بودهاند، از دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ به اینسو، بهعنوان یک برنامۀ پژوهشی در پیشگرفتهاند. تحلیلهای بازار هنرها، ساختارهای اشتغالی هنرها، مدیریت هنرها، شبکههای تخصصی هنرها و الگوهای مصرف هنرها، موضوعات عمدۀ این پژوهش جامعهشناختی را تشکیل میدهند. در این پژوهش جامعهشناختی، بر محتواهای زیباییشناختی آثار هنری کمتر تکیه میشود و تأکید بیشتر، بر کنشهای رفتاری و نهادی دریافت اجتماعی هنرها صورت میگیرد. بکر بر این نظر است که هنر بیش از آنکه تاریخ آفرینشهای بزرگ انسانهای ژرفنگر باشد، حاصل آرایش اجتماعی پویشهایی است که به تبعیت از قراردادهای اجتماعی صورت میپذیرند.
قسمتهای فبل از این خلاصه کتاب را اینجا بخوانید:
نظریههای فلسفی و جامعهشناختی در هنر | قسمت اول
نظریههای فلسفی و جامعهشناختی در هنر | قسمت دوم
نظریههای فلسفی و جامعهشناختی در هنر | قسمت سوم
نظریههای فلسفی و جامعهشناختی در هنر | قسمت چهارم