ارزش زیباییشناختی و ارزش سیاسی
خلاصه کتاب نظریههای فلسفی و جامعهشناختی هنر | قسمت ششم
دخیل بودن ارزشها و بیطرفی ارزشی
نشر نی | مترجم و نگارش:علی رامین
مقالهایی از استین هرینگتون
مجله هنرهای تجسمی آوام: تلخیص مرضیه حیدرپور
تصور ماکس وبر از «دخیل بودن ارزشها» در پژوهش جامعهشناختی، برای جامعهشناختی هنر واجد اهمیت ویژه است. وبر بر این باور است که همۀ پژوهندگان باید از صدور هرگونه حکم ارزشی بپرهیزند و از اعتبار علمی حرفۀ خود برای تبلیغ برنامههای تجویزی جانبدارانه استفاده نکنند. لیکن میپذیرد که پژوهندگان در عمل، بهندرت میتوانند از احکام ارزشی تبری جویند. افزون بر آن، وبر اذعان میکند که هیچ پژوهش جامعهشناختی را نمیتوان بهگونهای منسجم اساساً «فارغ از ارزش» تصور کرد، زیرا به باور وی، این وجود ارزشها و «اندیشههای ارزشی» در ذهن پژوهندگان است که واقعیت اجتماعی-تاریخی را برای پژوهندگان معنادار میکند و گزینش آنها [یعنی پژوهندگان] را، از میان کثیری جنبههای واقعیت که به تحقیق خود مرتبط میانگارند، مشروط میسازد.
نظریۀ نهادی دانتو و دیکی به این قضیه مربوط میشود که آثار هنری آثاریاند که یک نهاد صاحب مرجعیت، شأن هنر بودن را به آنها اعطا کرده باشد. دانتو معتقد است که یک جامعه تا زمانی که نتواند از تصوری از هنر –تصوری مبتنی بر هستی اجتماعی یک «جامعۀ هنری»- برخوردار باشد، نمیتواند آثار هنری پدید آورد.
ازنظر بیکر کموبیش همۀ هنرمندان به مجموعهی متنوعی از نیروهای پشتیبانی متکیاند که کارهایشان در شکلگیری آثار هنرمندان، نقشی مهم دارند. لب کلام او این است که برخی آثار خوباند به دلیل آنکه برخی افراد با گفتوگوهایی خود را متقاعد میسازند که آنها آثاری خوباند.
جامعهشناسی هنرها اگر بهراستی بخواهد نسبت به موضوعش «بسندگی معنایی» لازم را داشته باشد، باید تا حدی محتواهای تجویزی [و ارزشی] موضوع خود را از دیدگاهی ارزیابانه به بررسی گیرد. جامعهشناسی هنرها باید بتواند در خصوص آن کیفیات ارزشیِ تجربهشده، توضیحی منسجم عرضه کند که آن را برای ابژههایی که بهعنوان هنر شناخته و درک میشوند، معنادار سازد.
ابتدا شماری از ایرادها را در برابر تصورات لیبرال-اومانیستی «بزرگیِ» جاودان در هنر میپردازیم؛ و سپس در چارچوب سه دیدگاه نقدِ آمیخته به سیاستِ طرح خواهیم پرداخت.
هنرپژوهی لیبرال-اومانیستی
تصورات لیبرال-اومانیستی ارزش در هنر با دیدگاه چهرههای بنیانگذار در تاریخ هنر از اوایل قرن بیستم به اینسو پیوند دارند. هاینریش ولفین، آبی واربورگ، اوین پانوفسکی، آلوا ریگل و دیگران. آنها تاریخ هنر را تشکیلدهندۀ بخش مکملی در تربیت و پرورش معنوی یا پرورانندۀ فارغالتحصیل دانشگاهی، در حال و هوای اومانیسم رنسانس، مینگریستند. چهرههای رنسانس، همچون آلبرتی، لئوناردو، میکلآنژ و دورر را نمونۀ اعلای «انسانهای جهانی» میانگاشتند که بهطور مساوی پرورشیافتۀ علم و هنر بودند.
در یک نگاه کلی و شاید با ریسک حذف پارهای اختلافهای دانشپژوهان منفرد، میتوانیم دستِکم چهار گروه از مسائلی را برشماریم که به تصورات لیبرال-اومانیستی ارزش در هنر مربوط میشوند.
اول، دانشپژوهیدن اومانیستی بهطورکلی در فرضهایش دربارۀ اینکه کدامیک از گونههای آثار فرهنگی، حاوی ارزشاند، بسیار گزیدهگر است و بهطورکلی نمیخواهد دربارۀ این گزیدهگری توضیحی شفاف داشته باشد.
دوم، دانشپژوهی اومانیستی، بدون استثنا، بر تفکر مبتنی برآیینهای خاص برخورداری از نفوذ و ارثگذاری سبکی، تکیه میکند.
سوم، آنها آثار موردعلاقۀ خود را عمدتاً از دیدگاه ارزیابی زیباشناختی فرمی انتخاب میکند و به جنبههای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آنها چندان وقعی نمینهند.
چهارم، برای آنها حائز اهمیت نیست که چگونه آن ارزش اعتباری که برای برخی آثار فرهنگی قائل است، به شرایط قدرت و هژمونی در جامعه ربط مییابد.
نقد سوسیالیستی
جان برگر، در کتابش با عنوان شیوههای دیدن، بر این باور است که دانشپژوهی اومانیستی با ارج نهادن به تک بودن کارهای اصیل با گویشی شبهدینی را مغفول مینهد. دانشوری اومانیستی در کوشش خود برای مشروعیت بخشیدن به میراث سلطه و انقیاد، واقعیتهای اجتماعی-تاریخی را در هالهای از رمز و راز میپیچد. برگر به شیوهای که خاص مورخان مارکسیست هنر در میانۀ قرن بیستم است، رویکردی سیاسی، اجتماعی-نقدی به تاریخ هنر را اختیار میکند، ولی درعینحال، بزرگی و اهمیت برخی ملاکها و معیارهای هنرمندان را مسلم میگیرد.
جنت ولف در حال و هوایی مشابه میگوید که مفهوم تولید را باید جانشین مفهوم خلاقیت سازیم و افزون بر آن، کارهای هنری را نباید اساساً متفاوت از دیگر انواع کارها بنگریم. ولف چند عامل را برای تحلیل خود مشخص میکند: روابط با فناوریها و رسانههای تولید؛ سامانههای اجتماعی تولید، شامل کارکنان پشتیبانی؛ تعلیم و آموزش هنرمندان؛ منابع حمایتی و بازارها و نهادهای امدادی. او تأکید میورزد که تحلیل ایدئولوژی در هنر ضرورتی اساسی است، مشروط به آنکه «خام اندیشانه پیچیدگیهای مواضعِ اغلب ناهمساز گروهها و افراد خاص را مغفول ننهد». ولف میگوید که ارزش زیباشناختی در پیوند با ارزش سیاسی، درجهای از خاصبودگی خود را حفظ میکند و نباید با ارزش اخیر درآمیخته شود.
قسمتهای فبل از این خلاصه کتاب را اینجا بخوانید:
نظریههای فلسفی و جامعهشناختی در هنر | قسمت اول
نظریههای فلسفی و جامعهشناختی در هنر | قسمت دوم
نظریههای فلسفی و جامعهشناختی در هنر | قسمت سوم