فرانک استلا و تکامل دائمی در مجموعه «ستارگان»
برگرفته از متن: جیسون فاراگو
مجله هنرهای تجسمی آوام: معصومه شیخی
ستارگان فرانک استلا، نمایشگاهی بیسروصدا اما لذتبخش در موزهی هنرهای معاصر آلدریچ است. استلا که از ابتدای نمایش نقاشیهای سیاه و راهراهش در ۱۹۵۹، به اشتباه به عنوان نقاشی مینیمالیست شناخته شد، چندین دهه زمان صرف شکلدهی مجدد اشکال و کارمادههای نقاشی آبستره کرد – تا جایی که نقش برجستههای محدب و قالبهای فلزیاش بیش از آنکه نقاشانه باشد، مجسمهسازانه شد. چطور میتوان حرکات هنر دوبعدی را با حجمهای سهبعدی تطبیق داد؟ استلا بعدها در زندگی حرفهایاش، در نام خانوادگیاش یک جواب برای این سوال یافت: ستاره (استلا در ایتالیایی به معنی ستاره است)، موتیفی که اولین بار ۶۰ سال پیش جستجویش کرده بود، سپس رهایش کرده و مجددا با اشتیاقی فراوان به آن بازگشت.
این نمایشگاه شامل ۲۵ اثر است: آثار نصب شده روی دیوار یا مستقل، داخلی یا خارجی، مینیمال یا شلوغ، سیاه سیاه یا با رنگهای ناسازگار، به کوچکی توپ بیسبال یا به بلندی یک زرافه.
موزهی آلدریچ سه ستاره از جنس استیل ضدزنگ را به سمت خیابان اصلی ریجفیلد نصب کرده است و در باغ پشتی دو ستارهی فوقالعاده با پرههایی از جنس چوب ساج یا قالب ریخته شده از آلومینیوم قرار دارد که مانند جکهایی غولآسا داخل چمن محکم شدهاند.
اینجا تقریبا همهچیز مربوط به یک دههی گذشته است. ستاره نمادی از استلای قرن ۲۱امی است، با اینکه جای کوچکی در ابتدای زندگی حرفهایاش دارد. با این حال آنچه یک روانپزشک بالینی (یا یک استاد علم اللغات) ممکن است از این صورت فلکی جدید استنباط کند، به چشم یک منتقد هنری «ستارگان فرانک استلا» بر تکامل دائمی هنرمندی است که اکنون ۸۴ سال دارد. تمرکز این تکامل بر موتیف ستاره، مهر تایید مجددی است بر بیقراری پیشرفت این نقاش و اشتغال او به تکنولوژیهای طراحی، ساخت و نمایش که به آن توجه کافی نکرده بود.
استلا ستاره را برای اولین بار به عنوان المانی ترکیبی در نقاشیهای دههی ۱۹۶۰اش به کار گرفت. او در ۲۳ سالگی هنگامی که موزهی هنرهای مدرن نقاشیهای سیاه راهراهش را به نمایش گذاشت، به شهرت رسید. ضخامت و جهت راهراهها از لبههای بوم و ضخامت قلممو تبعیت میکند و منجر به آبسترههایی برگرفته از اصلیترین اجزای نقاشی میشود.
امروزه هنرمندان جوان شرایط «فرارسانهای» را پذیرفتهاند اما در نیویورک پس از جنگ جهانی دوم ویژگیهای اصلی نقاشی یا مجسمه اموری مقدس تلقی میشدند و موفقیت یک نقاشی اغلب با میزان وفاداریاش به اساس رسانهی خود (نقاشی، مجسمه و غیره) سنجیده میشد. نقاشی نقاشی بود و «مجسمه» آنطور که استلا میگوید «تنها نقاشیای است که بریده شده و در مکانی نصب شده است.»
در ۱۹۶۰، استلا شروع به کشیدن راهراههایی روی بومهای کشیده شده روی آرماتورهای سفارشی کرد: آرماتورهای صلیبی، Tشکل، زیگزاگی – و ستارهای. اینجا در موزهی آلدریچ بومی ۸گوشهای مربوط به ۱۹۶۳ وجود دارد که راهراههای قرمزنارنجی قائمالزاویهاش از گوشهها به سمت مرکز آمدهاند. (همچنین یک طراحی و دو لیتوگراف مربوط به ۱۹۶۷ نیز به نمایش گذاشته شدهاند که بومی ستارهای را با راهراههای Vشکل را بازسازی کرده است.)
با این حال بومهای شکلدار حتا بیش از راهراههای تخت، این توهم را که هر نقاشی پنجرهای رو به دنیایی است، از بین برد. در دورهای که این نمایشگاه ادامه پیدا میکند، نقاشیهای استلا بیشتر و بیشتر شیگونه میشوند (با زاویهسنجهای منحنی و رنگارنگ اواخر دههی ۱۹۶۰) و سپس بر روی دیوار نمایان شدند (در مجموعهی فوقالعادهی روستای لهستانیاش در دههی ۱۹۷۰، نقش برجستههایی با الهام از تصاویر کنیسههای چوبی و ساختمانهای الواری که تقریبا همگی در زمان جنگ جهانی دوم از بین رفتند.) این نقاشیها بر این موضوع تاکید داشتند که موقعیتشان روی دیوار تصادفی نیست؛ نقاشی و دیوار یکدیگر را مطلع میکردند که بیشباهت به مجسمهی روی پایه نبود.
این مطلب ادامه دارد…
در قسمت بعدی به چالش نقاشی و مجسمه سازی این هنرمند خواهیم پرداخت.
منبع: نیویورک تایمز