ارسطو و فن شعر
خلاصه کتاب نظریههای فلسفی و جامعهشناختی در هنر | قسمت پانزدهم
ترجمه: علی رامین | انتشارات: نشر نی
مجله هنرهای تجسمی آوام تلخیص: مرضیه حیدرپور
در ارسطو و فن شعر: درازای داستان یک تراژدی هم باید چنان باشد که مخاطب بتواند کلیت آن را به خاطر بسپارد و در حدی باشد که زندگی قهرمان داستان، طی سلسلهای از رخدادهای ضروری یا احتمالی، از شوربختی به نیکبختی و یا از نیکبختی به شوربختی دگرگونه شود؛ و مورد بعدی، موضوع وحدت ساختاری یک تراژدی است. بر این اساس داستان تراژدی بهعنوان بازنمایی عمل، باید بازنمایی عملی واحد و کامل باشد و ساختار اجزای آن، شامل وقایع و حوادث داستان، بهگونهای باشد که در صورت جابهجا کردن یا برداشتن هر یک از اجزا، کلیت اثر مختل و نامنسجم گردد.
همچنین در فن شعر، ارسطو در تفاوت شاعر و مورخ صحبت به میان میآید که تفاوت آن دو را در این واقعیت میداند که مورخ از حادثههای وقوع یافته سخن میگوید و شاعر از حادثههایی که میتواند به وقوع بپیوندند. به همین دلیل است که شعر از تاریخ هم فلسفیتر است و هم والاتر، زیرا شعر بیشتر سخن از کلیات میگوید و تاریخ از جزئیات [یا امور خاص]. در تراژدی بهترین شیوۀ تحقق هدفش آن است که وقایع برخلاف انتظار رخ بدهند ولی یکی از دیگری ناشی شود؛ زیرا وقایع چنانچه نه بر وفق انتظار و یا برحسبتصادف صرف روی بدهند، چندان شگفتانگیز نخواهد بود.
ارسطو ساختارهای داستانی را به دو گروه ساده و مرکب تقسیم کرد، دگرگونی ناگهانی و شناسایی باید از ساختار درونذاتی داستان پدید آیند، بهگونهای که نتیجه ضروری یا احتمالی رخدادهای پیشین باشند. «دگرگونی ناگهانی» عبارت است از تغییر وضع مخالف آنکه باید برحسب احتمال یا ضرورت در توالی امور صورت پذیرد؛ و شناسایی [یا کشف] تغییر از ناشناسی به شناسایی است که بین شخصیتهای داستان که باید به کامیابی یا ناکامیابی برسند صورت میگیرد و به دوستی و خصومت آنها میانجامد. زیباترین نوع شناسایی آن است که از یک «دگرگونی ناگهانی» ناشی شود. شناسایی همگامیکه با «دگرگونی ناگهانی» صورت میپذیرد، یادآور شفقت یا ترس خواهد بود و تراژدی، چنانکه گفتیم، بازنمای اعمالی است که چنین عواطفی را برمیانگیزند و به پایان خوش یا ناخوش داستان منجر میشوند؛ و درباب مؤلفۀ سوم گوییم که آن عملی ویرانگر یا رنجآور است، مانند کشتار درصحنه، شکنجه دادن، مجروح ساختن و جز اینها.
حال به بررسی اجزایی میپردازیم که اساس تقسیمبندی کمّی تراژدیاند؛ آنها عبارتاند از: پیشدرآمد، اپیزود، خروج و همسرایی. همسرایی خود به دو بخش تقسیم میشود: همسرایی ورود و همسرایی مقام که در همه تراژدیها وجود دارند. چنانکه میدانیم در نغزترین نوع تراژدی، پیرنگ باید، نه ساده بلکه مرکب باشد؛ و افزون برآن، باید اعمالی را بازنماید که برانگیزندۀ شفقت و ترس باشند، زیرا این تاثیربرانگیزی ویژگی شاخص تراژدی است. ازاینرو پیرنگ داستان باید خطی واحد را دنبال کند و نه چنانکه برخی گفتهاند، خطی دوگانه را؛ و این خط باید در جهت دگرگونی بهروزی به سیهروزی- و نه در جهت معکوس آن- پیش برود؛ و دومین الگوی پیرنگ نمایش که در آن داستانی مضاعف جریان داشته باشد و دو فرجام متضاد، سرنوشت اشخاص نیک و بد را رقم میزند. همچنین شاعر میتواند بهگونهای از داستانها بهره گیرد که «تأثیر نیک» برجای گذارند.
بدیهی است که گرهگشاییهای داستان باید از تحولات خود داستان مایه بگیرند، در وقایع داستان، هیچ امر نامعقول و نامحتملی نباید صورت پذیرد مگر خارج از تراژدی. ازآنچه که تراژدی بازنمایی انسانهایی بهتر از انسانهای عادی است، باید در آن، از الگوی چهرهپردازانِ زبردست بهره گرفت: آنها ضمن به تصویر درآوردن ویژگیهای واقعی مدلهای خود، بر زیبایی آنها میافزایند. شاعر نیز هنگامیکه انسانهایی پرخاشگر یا سستعنصر یا دارای نقایصی از این قبیل را بازمینمایند، باید آنها را باوجود چنین نقصهایی، به تصویری نیک درآورد. علاوه بر ملحوظ داشتن این نکات، شاعر باید به همۀ امور نمایشی مرتبط با هنر شعر، توجهی دقیق داشته باشد، زیرا در چنین اموری نیز امکان خطا وجود دارد.
و همچنین در کتاب فن شعر، ارسطو دربارۀ ماهیت شناسایی و انواع آن نظر دارد: نخست شناسایی از طریق نشانههاست که کمترین ماهیت هنری را دارد، ولی براثر فقدان ابداع و ابتکار شاعران، بیشتر از عنوان دیگر آن بهکار گرفته میشود. نشانههای دیگری هم هستند که اکتسابیاند و بر دو گونهاند: یا همچون اثر زخم، بر بدن منقوش میشوند و یا جدا از بدناند. بااینهمه حتی از نشانهها میتوان برای شناسایی با مهارتهای بیشتر و کمتر بهره گرفت. نوع دوم شناساییها آنهاییاند که ساختهوپرداختۀ شاعراناند و درست به همین دلیل، ناهنریاند. نوع سوم، شناسایی مبتنی بر حافظه و یادآوری است، یعنی دیدن چیزی، حسی را در ما برمیانگیزد و شناسایی حاصل میشود. نوع چهارم شناسایی، از استدلال و قیاس ناشی میشود. همچنین نوعی شناسایی مرکب وجود دارد که ناشی از استنتاج غلط از سوی تماشاچی است. لیکن بهترین نوع شناسایی آن است که از رخدادهای خود داستان ناشی شود، یعنی سلسلۀ محتمل وقایع، خود ایجاد شگفتی میکند. در مرتبت بعد، آن نوع شناسایی است که از استدلال و تعقل حاصل میگردد.
قسمتهای فبل از این خلاصه کتاب را اینجا بخوانید:
نظریههای فلسفی و جامعهشناختی در هنر | قسمت اول
نظریههای فلسفی و جامعهشناختی در هنر | قسمت دوم
نظریههای فلسفی و جامعهشناختی در هنر | قسمت سوم
نظریههای فلسفی و جامعهشناختی در هنر | قسمت چهارم
نظریههای فلسفی و جامعهشناختی در هنر | قسمت پنجم
نظریههای فلسفی و جامعهشناختی در هنر | قسمت ششم
نظریههای فلسفی و جامعهشناختی در هنر | قسمت هفتم
نظریههای فلسفی و جامعهشناختی در هنر | قسمت هشتم
نظریههای فلسفی و جامعهشناختی در هنر | قسمت نهم
نظریههای فلسفی و جامعهشناختی در هنر | قسمت دهم
نظریه های فلسفی و جامعه شناختی در هنر| قسمت یازدهم
نظریه های فلسفی و جامعه شناختی در هنر| قسمت دوازدهم
نظریه های فلسفی و جامعه شناختی در هنر| قسمت سیزدهم
نظریه های فلسفی و جامعه شناختی در هنر| قسمت چهاردهم
به همین قلم اینجا بیشتر بخوانید: