موزه: جایی که تمدن ها با هم برخورد میکنند
خلاصه کتاب فلسفه موزه برای قرن بیست و یکم | قسمت چهارم
نویسنده: هیو. هـ. جنویز | ترجمه: کوروس سامانیان، مریم الماسی | انتشارات حکمت
مجله هنرهای تجسمی آوام تلخیص: صدف کیانی
به دلیل فراوانی ماموریت ها و فلسفه های ضروری نمی توان دقیق مشخص کرد که موزههای قرن ۲۱ دقیقا کدام ماموریت و فلسفه را دنبال می کنند.
این ماموریت ها و ایده ها هرچه که باشند، موزه باید رویکردی باز، جامع، یا حتی شکاکانه داشته باشد و به حفظ گذشته، اکتشاف حال و محک زدن آینده بپردازد.
موزه به عنوان مکانی برای الهام های تازه، باید دائما تعهد خود را تازه سازد و فضیلت، خرد یا هنری را که به نمایش میگذارد حفظ کند. بدون این کارهای نهادی تمدن ها در برار برخوردهای خشونت بار از بین میروند. در عوض برخورد فلسفه ها، رویکرد ها و افراد مختلف در موزه است که یک فرهنگ را در نوساختن بنیان های حقایق تمدنی خویش مشارکت می دهد.
از آنجا که رویکرد ها و راهبردهای هر جامعه برای نظم جمعی و آزادی فردی معمولا متناقض اند و ممکن است نهادها و یا افراد مختلف با موزه دچار درگیری شوند، این مناقشه ها می توانند فرصت هایی سودمند و مغتنم برای رودررویی حقیقت با خطا باشند که یا قدرت ماندگار حقایق را نشان می دهد، یا نشان خواهد داد آنچه زمانی به عنوان امری عقلانی پذیرفته میشد خرافات و خطا است.
بر خورد تمدن ساز دیدگاه های موزه داری، اکتشاف مفهومی و ارتباطات اجتماعی می تواند موزه ها را به بهترین مکان برای حفاظت، نو ساختن و حقیقتمندی تبدیل کند.
دست کم از قرن نوزدهم، موزه های علمی، طبیعی، تاریخی و فرهنگی همه نقش مهمی در آگاهی افراد جهان ایجاد کردند.
بسیاری از ما از نمایشگاه های علمی، تاریخی و فرهنگی موزه ها یاد میگیریم که “ما” کی هستیم، آنطور که هستیم چه گونه ایم و چه گونه کنار هم جمع شدیم و این مسیر را تا به امروز طی کردیم.
مانند این ادعای ویلیام بلیک شاعر، که میگفت “بدون معارضان هیچ پیشرفتی حاصل نمیشود” ، برخی از موزه ها بیانگر همین حقیقت هستند، آنهایی که تمایل ندارند به یک مکعب سفید بی عیب و نقص تبدیل شوند که هیچ ایراد و شک و تناقضی در آنها وجود نداشته باشد و در عوض می پذیرند که حقیقت نمی تواند تا ابد محصور بماند و بر این اصل قائل اند که یکی از دلایل وجود موزه ها این است که ویژگی های تمدن بخش برخورد های مفهومی و فرهنگی را پرورش دهند.
لازم به ذکر است اینکه موزه ها خود را مکعب سفید حاضر و آماده ای بدانند که حقایق رابی هیچ چالشی در بر میگیرند رسیدن به یک بن بست فرهنگی است.
اگر چه موزه ها تنها نهادهایی نیستند که درگیر این فعالیت های معرفتی و سازنده اند، اما موزه با فراهم کردن مدل های ضمنی و عینی از زندگی و فرهنگ به افراد و گروه های مختلف این امکان را میدهد که:
۱ – به حقیقت نظم ببخشند و آن را تعمیم بدهند
۲- روابط عینی بین پدیده ها را درک کنند
۳- پیشرفت های بعدی را حدس زده و یا حتی پیشبینی کنند
۴- آنچه را که مهم است از آنچه بی اهمیت است تمیز دهند
۵- نشان می دهند که برای دستیابی به هدفمان چه مسیری را باید طی کنیم
بر اسان نظریه برخورد تمدن های هانتینگتون، تمدن ها کلیتی واقعی و ماندگاراند که در آنها نوع کلی زندگی افراد در مقیاس بزرگتر فرهنگ تعیین کننده دسته بندی های معرفتی الزام آور، اصول اولیه هستی شناسی، معیارهای ارزش یابی، اقشار نهادی و هویت فردی اند.
به همین دلیل موزه ها را نمیتوان به راحتی از نظریه برخورد تمدن ها تفکیک کرد، زیرا موزه ها مکان های مهمی اند که در آنها سبک عمومی زندگی یک ملت آشکارا بخشی از فرهنگ محلی، ملی و جهانی را شکل میدهند.
امروزه تمدن ها با تهدید های جدید و خطرناکی مثل “نقد ساختار شکنانه” و “جهانی شدن” مواجه اند. در میان این اضطراب شدید اجتماعی، سیاسی فرهنگی، جای تعجب نیست که موزه ها امروزه به محل برخورد تضاد ها، اختلاف ها و کشمکش های فرهنگی تبدیل شده اند.
شاید موزه داران و کیوریتورهای موزه حق داشته باشند که تمایل نداشته باشند در دنیایی که ادعا میشود به دلیل برخورد تمدن ها متلاشی شده، هیچ تضادی را در موزه بپذیرند، اما آنها میتوانند محتاطانه پیش بروند. به جای اینکه موزه را تبدیل به یک مکعب سفید منفعل کنند، میتوانند با نمایش مواجهه های مفهومی، اخلاقی و زیبایی شناسی حقایق غیر قطعی و خطاها را بررسی کنند تا افراد بتوانند حقیقت را تشخیص دهند و یا دست کم آن را انگونه که میخواهند تعریف کنند.
در نظر داشته باشید یادگیری واقعی به سراغ افراد کنجکاوی می آید که شاهد تقابل تضادها باشند نه توده های تحصیل نکرده ای که به دنبال تداوم افکار خود هستند.
موزه ها به عنوان مکان های ارزشمند برای متمدن ساختن قسمت هایی از تضادهای متعارض، دیدگاه های مخالف و تصاویر ناراحت کننده، باید محترم شمرده شوند و مهم تر اینکه باید از آنها حفاظت شود، چراکه موزه ها گره گاه اصلی قدرت قوانین ضروری و فضاهای مهم ذهنیت برای حمایت از احساسات تمدن سازند. موزه ها کمک میکنند که واقعیت موثر واقع شود و سپس دریافت مردم از این حقیقت بی ثبات را به شکلی سازماندهی میکند که بر اساس آن می توان به شرح بازنمودهای گذشته حال و آینده پرداخت.
اگرچه موضع خطابی موزه ها عمدتا خونسردانه و عینی است، اما باز هم بر اساس اصول سیاسی سازماندهی شده است. فراتر رفتن از برخوردهای تمدن ها به منظور متمدن ساختن خود برخورد، مستلزم پیچیدگی های روایی کافی برای ایجاد نمایشگاه های حرفه ای بومی است.
همچنین پذیرش روایت هایی با چند رویکرد باید به ایجاد گفتمان های غیرقاطع منجر شود و تفسیرهای خودآموخته مخاطبان را آسان سازد.
چنین فلسفه های باز، جامع و بحث برانگیزی در عملکرد موزه ها برخورد را به عنوان امری تمدن ساز می پذیرند و صرفا با برجسته کردن برخورد تمدن ها به عنوان “نظم جدید جهان” برای اینکه همه بپذیرند که غرب بهتر از سایر نقاط جهان است کار خود را تمام نمیکند.
قسمتهای قبلی را اینجا بخوانید:
خلاصه کتاب فلسفه موزه برای قرن بیست و یکم | قسمت اول