موزه‌های قرن بیست و یکم چگونه محتوا را به انرژی تبدیل می‌کنند؟

آیا موزه های قرن بیست‌و‌یکم بی طرف هستند؟

خلاصه کتاب فلسفه موزه برای قرن بیست‌و‌یکم | قسمت دوم

نویسنده: هیو ه. جنویز

ترجمه: کوروس سامانیان، مریم الماسی | انتشارات حکمت

مجله هنرهای تجسمی آوام تلخیص: صدف کیانی
کتاب فلسفه موزه برای قرن بیست و یکم

آزادی بازدیدکنندگان موزه برای ایجاد معنا نه مطلق است و نه نامحدود. موزه‌هایی که بر ایجاد تجربه تکیه می‌کنند از اینکه تجربه‌ی بازدیدکنندگان چه خواهد بود انتظاراتی دارند و قصد دارند ساختار موزه آنچه را پیش‌بینی شده تقویت کند و این در حقیقت «کشف پیش‌بینی‌شده‌ی پدیده‌ای مشخص» است. درواقع «بی‌طرف» بودن موزه‌ها امری غیرقابل‌پذیرش است و این نشانه‌ی بی‌مسئولیتی موزه است. اگرچه موزه هیچ نفع مشخصی از قضاوت بازدیدکنندگان نمی‌برد، لازم است اطمینان حاصل کند که تجربه‌ی بازدیدکنندگان دروغین نیست. صداقت موزه و ادعای مرجعیتی که دارد از اینجا می‌آید که تضمین می‌کند بازدیدکننده‌ها می‌توانند به قضاوت خودشان اعتماد کنند. موزه نمایشی جادویی نیست. هر آنچه موزه ارائه می‌دهد، چه شئ و چه تجربه، باید اصیل باشد و نباید از محرکه‌ها برای فریب افراد استفاده کند.

زمینه‌سازی دوباره‌ای که موزه‌ها بر هر آنچه نمایش می‌دهند تحمیل می‌کنند بُعد جدیدی ایجاد می‌کند که قطعاً محتوای آن را تحریف می‌کند. موزه‌ها پر از «اشیای موزه‌ای» هستند که بازدیدکنندگان آن‌ها «مخاطبان موزه» هستند و تداخل این دو «تجارب موزه‌ای» را فراهم می‌آورد که نمی‌توان آن را تماماً با چیزی که درجایی دیگر اتفاق افتاده است جایگزین کرد. بااین‌وجود، موزه‌ها می‌توانند تفاسیری از رویدادهای واقعی و برخوردها ارائه کنند و این مأموریت بلاعوض آن‌هاست.

کتاب فلسفه موزه برای قرن بیست و یکم

جان دیویی[1] هنر را به‌مثابه تجربه‌ای در نظر می‌گیرد که توانایی افراد را برای تجربه تمام جهان معمول تقویت می‌کند. دیویی معتقد است درحالی‌که هنر از طریق ترکیب گویای محتوا و فرم به این هدف دست می‌یابد، موزه‌ها نیز منابع متعددی برای رواج این هدف دارند. در حقیقت موزه‌ها محتوا را به انرژی تبدیل می‌کنند و نظرهای موجود را از طریق رسانه‌ها و فناوری‌های گوناگون هدایت می‌کنند تا کاربرانشان به طرق گوناگون آن‌ها را تجربه کنند. دیویی بین انواع و مراحل مختلف تجربه تفاوت قائل می‌شود. او معتقد است بیشتر تجربه‌های ما بدون اینکه متوجه شویم اتفاق می‌افتند (نفس کشیدن) و ابزاری‌ برای رسیدن به سایر اهداف هستند. بعضی از تجارب که با اختیار خود در آن شرکت می‌کنیم هدف «نهایی» ما هستند، اما پیشرفته‌ترین تجربه‌ی ما تجربه‌ی «تمام‌عیار[2]» است. این تجربه مراحل ابزاری و نهایی را در برمی‌گیرد و آن‌ها را به هنگام نیاز فوراً ترکیب می‌کند، شخص و محیط را متحد می‌کند و کلیتی را دوباره می‌سازد و بسط می‌دهد «که در خود حامل کیفیت فردیت‌یابی و خودبسندگی است»

ازنظر دیویی موجود دارای احساس، تجربه را به‌عنوان کلیتی درک می‌کند و به کمک آن پیشرفت می‌کند و می‌تواند تجربه‌ی دیگران را نیز گسترش دهد. به نظر او هیچ هدفی نهایی نیست زیرا هر اکتشافی شخص کشف کننده را تحت تأثیر قرار می‌دهد، قضاوت و اهداف آن شخص و متعاقباً دنیایی را که او در آن به تعامل می‌پردازد، تغییر می‌دهد.

علاوه بر این دیویی بر تجربه‌گرایی جدی‌تر و دموکراسی اجتماعیِ جامع‌تری اعتقاد داشت. با این منطق، دیویی با خودارزیابی فعلی موزه‌ها در بستر تغییر دائم ارزش‌های اجتماعی موافق بود و بر این تأکید داشت که تجربه صرفاً با دریافت یا درک مختصر به دست نمی‌آید، بلکه تجربه تلاشی برای بازآفرینی قسمت‌های جامع و پویا و ترکیب کردن گذشته با آینده است. عامل ذهن و ماده را باهم ترکیب می‌کند و خاطره را کنار احساس و قصد می‌گذارد.

فلسفه‌ی تجربه‌ی دیویی درس مهمی برای موزه‌ها دارد، اگر قرار است موزه‌ها تجربه‌ای معنادار ایجاد کنند، باید بین شرایط محیطی عینی و نتایج احتمالی ناشناخته تعادل برقرار کنند. در حقیقت موزه‌ها باید بازدیدکنندگان را به‌طور هدفمند به جهان گسترده‌ی موضوعات مختلف هدایت کنند. ارائه بی‌هدف محرک‌ها بدون فرمی واحد و مناسب به رشد نمی‌انجامد و درنهایت موجب آشفتگی و گرفتاری می‌شود.

به اعتقاد دیویی، رسیدن به یک هدف گام آخر و پایان‌بخش نیست، بلکه مرحله‌ای از یک فرایند مداوم است و خودداری هدف از پیش تعیین‌شده دیگری است. موزه‌ها می‌توانند به طرزی خلاقانه از منابع خود استفاده کنند و مراتب جدیدی از نتایج تجربی خود از طریق این درگیری‌های عینی ایجاد کنند.

موزه‌ها منبع و ابزاری هستند برای جست‌وجویی بی‌انتها. آن‌ها مثل مدارس مخاطبان مشخصی ندارند، بلکه از طیف گسترده‌ای از مخاطبان دعوت می‌کنند از آن‌ها بازدید کنند و لذت ببرند. هرقدر هم که نمایشگاه‌ها موضوعی باشد، آن‌ها از انجام فعالیت‌هایی خاص استقبال نمی‌کنند و ممکن است بازدیدکننده‌ها تقریباً هر آنچه می‌خواهند برداشت کنند.

موزه‌ها تا حدی به‌صورت تصادفی با مجموعه‌های موجود، هدایا، اکتساب، ساخت آثار و دغدغه‌های زمان خود شروع به کار می‌کنند و می‌توانند بین این موارد انسجام برقرار کنند. بازدیدکنندگان برخی از آن‌ها را طبق نظر موزه‌دار می‌پذیرند، برخی از آن‌ها بحث یا مخالفت برمی‌انگیزد و برخی از آن‌ها فقط نظر فردی نابغه را جلب خواهد کرد. بین آن‌ها جنگی وجود ندارد! آن‌ها درک جدیدی ایجاد می‌کنند و افراد را خوشنود می‌سازند. ازلحاظ زیبایی‌شناسی، آن‌ها یکدیگر را از چشم می‌اندازند. هیچ موزه‌ای مجبور نیست همه دنیا را در برگیرد، اما تا آنجا که در دیدگاه خود صادق باشد، هر موزه‌ای سهمی در نو شدن جهان دارد.


[1] John Dewey

[2] Consummatory experience

قسمت قبلی را اینجا بخوانید:

خلاصه کتاب فلسفه موزه برای قرن بیست و یکم | قسمت اول

نویسنده