پرونده پرتره| بررسی دوران قرون‌وسطی (قسمت دوم _ رومانسک)

چهره‌نگاری قرون‌وسطی
بخش دوم- رومانسک
سایت تندیس گردآوری و تالیف: مهسا کریمی
قسمت اول را اینجا ببینید

اروپای قرن یازدهم، در میانه‌ی دوران موسوم به قرون‌وسطی با فروپاشی دولت کارولنژیان و امپراطوری اوتونی، تغییرات چشمگیری کرد که تاثیر مستقیمی بر هنر آن دوره داشت. در این دوره دستگاه رهبانیت و فئودالیسم جایگزین امپراطوری شد و کلیسا بیش از گذشته اهمیت یافت. تثبیت مقام کلیسا، از نتایج مستقیم جنگ‌های صلیبی بود که در این دوره آغاز شد. در پی این جنگ‌ها و داد و ستد با مراکز خاور نزدیک و جهان اسلام، اروپاییان با فرهنگ یونانی بیشتر آشنا شدند؛ و در نتیجه نگرشی نو به فلسفه‌ی یونانی پدیدار شد.

رومانسک

دلیل آن، ترجمه‌ی کتاب‌های اندیشمندان یونانی به عربی بود. هرچند، یادآوری این نکته ضروری است که، آن بخش‌هایی از تفکر این اندیشمندان مورد استقبال واقع شد که هماهنگی نسبی با تفکرات مسیحیت داشت. تا پیش از این دوران دسترسی به دانش و هنر و فلسفه‌ی پیشین به واسطه‌ی کتاب‌سوزی‌ها و محدود بودن دانش کارولنژیان بسیار کم بود. ” اندیشمندان، مواد و الهامات ضروری برای رنسانس‌های پیاپی را به‌دست آوردند، تا آن‌که در سده‌ی شانزدهم توانستند به تمایز بین روزگار باستان مسیحی و ماقبل مسیحی پی ببرند. در چارچوب این دنیای نو پدید و خود ویژه که تا اندازه‌ای تحت تاثیر گذشته‌ای بس بی‌کران قرار داشت، هنری ظاهر شد که هنر رومانسک یا رومی‌وار نامیده می‌شود.” [گاردنر] هنر رومانسک درآلمان و ایتالیا به هنر لومباردی و در انگلستان به هنر نرماندی مشهور است، چرا که اولین نمونه‌های کلیساهای این سبک در این مناطق بنا شد.

هنر رومانسک در اساس مربوط به معماری بود و بعد شامل سایر هنرها نیز شد. دراین دوره نظرات نوافلاطونیان حاکم بود؛ و با در دسترس قرار گرفتن کتاب مهمی درباره‌ی معماری که در قرن نخست پیش از میلاد توسط ویترویوس نوشته شده بود، تاثیر زیادی بر نظریه‌ی هنر قرون‌وسطی گذاشت. او در کتابش، معماری را هنری جامع در نظر گرفته بود و این امر برای هنرمندان قرون‌وسطایی راهی شد تا به سایر هنرها مانند پیکرتراشی و چهره‌نگاری نیز اعتبار دهند. پیکرتراشی که صدها سال به تمثال‌ها و اشیای کوچک محدود شده بود، دوباره در کلیساهای رومانسک رونق گرفت و به تعبیر گاردنر، رابطه‌ای مشخص میان معماری و پیکرتراشی ظاهرشد. بر اساس نظرات ویترویوس همان نظم ریاضی‌گونه و منطقی موجود در معماری، در بدن انسان نیز هست. در پی این نظرات، این نظم در هنرهای تصویری هم رخنه کرد. “مماثلت تقارن‌های درون یک کلیسای جامع با بدن انسان، یا تصاویر و تندیس‌هایی که در آن تناسبات ریاضی‌گونه‌ی صحیحی مشاهده می‌شود، شیوه‌هایی بودند برای تضمین این امر که آنچه وجود انسانی تولید می‌کند، در انطباق با عالم، فرمان الهی و نظم و ترتیب طبیعت است. “[بردین] با این حال، آنچه مسلم است، پیکرتراشی و نقاشی این دوره در خدمت معماری و در حقیقت کلیسا بود. استفاده از پیکرتراشی در کلیساها از قبل نیز متداول بوده است. اما در این دوران پیکرتراشی و نقش‌برجسته به صورت مستقل ساخته نمی‌شد و به طور کامل در خدمت دین بود.

رومانسک

مایه‌های معنوی و مادی سبک رومانسک توسط کلیسا و تشکیلات رهبانیت تامین می‌شد. “تعالیم کلیسا درباره‌ی هدف غایی زندگی مسیحیان، بر سه مدخل اصلی کلیسا در قالب پیکره‌سازی‌ها تجسم می‌یافت. این تمثال‌ها حتی قوی‌تر و موثرتر از سخن واعظان بر اذهان مومنان تاثیر می‌نهادند و تاثیر خود را حفظ می‌کردند.”[گامبریج] سنگینی و استواری این پیکره‌ها شورانگیز و تاثیرگذار است و نقش سخن‌وران دینی در جهت دادن به کار هنرمندان، در آثار این دوره مشهود است. تمایل هنر رومانسک به ارزش‌های معنوی و متعالی در پیکرتراشی و چهره‌نگاری این دوره، با طرح‌های خطی و ساده نمود می‌یابد. ساده‌گرایی و روایتگری و دوری از بازنمایی دقیق از آشکارترین ویژگی‌های چهره‌نگاری دوره‌ی رومانسک محسوب می‌شود.”

نقاشی‌های رومی‌وار، با شکل‌های دوبعدی و رنگ‌های تخت و درخشان، صحنه‌هایی از کتاب مقدس و زندگی قدیسان را در نهایت صراحت و سادگی نشان می‌دهند. غالبا، جامه‌ی پیکرها و نیز حاشیه‌ی تصاویر با نقوش متنوع آرایش یافته‌اند. ” [پاکباز]  اهمیت ویژه‌ی مضمون دینی، دوری از تاکید بر اجزا را در پی داشته است. ” قصد هنرمندان این نبوده است که شبیه‌سازی دقیقی از طبیعت را پدید آورند و یا چیزهای زیبا بیافرینند، آنها می‌خواسته‌اند که مضمون و پیام داستان مقدس را به برادران ایمانی خود برسانند. و در راستای این هدف چه بسا از اکثر هنرمندان قبل و بعد از خود کامیاب‌تر بوده‌اند.”[ گامبریج] تمرکز اصلی بر داستان و تاکید بر سادگی و شفافیت، باعث وضوح شخضیت و چهره‌نگاری در برابر پس‌زمینه‌ی ساده شده است؛ و همان‌گونه که در شماره‌ی گذشته دیدیم، ای ویژگی مختص دوره‌ی رومانسک نبوده و در تمام قرون‌وسطی اهمیت داشته است.

رومانسک

در این دوره، حتی صحنه‌های غم‌انگیز و یا وحشتناک در نقاشی‌ها، بسیار ساده تصویر شده است، و چون چهره‌ها بازنمایی دقیق ندارند، خشونت و غم کمتری در این آثار دیده می‌شود. ترکیب‌بندی‌ها نیز بسیار ساده است. نقاش این دوره با چهره‌نگاری‌های ساده و قابل درک همگان به نوعی نگارش تصویری دست زده است. ” این بازگشت به شیوه‌های ساده‌تر شده‌ی بازنمایی، به نقاش قرون‌وسطی آزادی جدیدی داد که صور پیچیده‌تر ترکیب و آرایش هنری را به آزمون کشد. بدون این روش‌ها تعالیم کلیسا نمی‌توانست به زبان گویای هنر تجسمی برگردانده شود.

رومانسک

همین فارغ بودن از ضرورت شبیه‌سازی جهان طبیعی بود که آنها را قادر ساخت تا مفهوم هستی فوق طبیعی را به نحو موثر بیان کنند.” [گامبریج] به نظر می‌رسد وقتی هنرمندان، بازنمایی کامل و طبیعت‌گرایی را کنار می‌گذارند، امکاناتی دیگر در آنها شکوفا می‌شود، محدودیت اجباری و یا خود خواسته در بازنمایی برای هنرمندان شکلی از کارهای نمادین و تجربه‌های متفاوت به وجود آورده است. قراردادهایی در چهره‌نگاری و نقاشی به وجود می‌آید، مانند بالا بردن دست راست که در هنر قرون‌وسطی نشانه‌ی سخن گفتن بوده است. هنر اروپایی در اوج سبک رومانسک بسیار به هنر شرق نزدیک می‌شود، که در بررسی هنر شرق بیشتر به آن خواهیم پرداخت.

رومانسک

ساده‌نگاری در پیکرتراشی و چهره‌نگاری این دوران را نمی‌توان به پای ناآگاهی و یا ناتوانی هنرمند این دوران گذاشت. با مطالعه‌ی متون آن دوران و عقاید کسانی چون توماس آکویناس، می‌توان دریافت که با مفاهیمی چون تناسب و بدن انسان آشنا بوده‌اند؛ اما آنچه اهمیت بیشتری داشته، برآورده کردن نیازهای هنر دینی بوده است. “شاید این بی‌علاقگی به بازسازی بدن انسان را تا حدی بتوان به بی‌ارزش شمردن زیبایی جسمانی در برابر گرایش به زیبایی روحانی دانست. مسلم است، دنیای قرون‌وسطی در دوره‌ی اوج خود، با بدن انسان به عنوان پدیده‌‌ی شگفت‌انگیز خلقت ناآشنا نبود. با همه‌ی این‌ها، در بیشتر موارد ضوابط تناسبات فیثاغورثی، برای تعریف زیبایی اخلاقی به کار می‌رفت.” [اکو]

“مجسمه‌سازی رومانسک نه صرفن نمایش فرم، بلکه به تعبیری دایره‌المعارف دانش بود.متکلمان در استفاده از مجسمه که ورودی‌ها و سرستون‌های کلیسای رومانسک را تزیین می‌کرد، کمتر از معماران مسئول نبودند. مجسمه‌سازی رومانسک واقعیت را به تصویر می‌کشید، به ویژه تصویر موجودات زنده، انسان و حیوانات را. ” [ تاتارکیویج] پیکرتراشی رومانسک در مقایسه با دوران کارولنژی و اوتونی( که از انسان چشم‌پوشی کرده و به انتزاع روی آورده بودند)، جایگاه انسان را به عنوان موضوع هنر بازگرداند؛ هرچند در این دوره برخلاف دوران باستان، انسان، تنها موضوع هنر محسوب نمی‌شد. به موضوع انسان در خدمت دین پرداخته می‌شد. واقع‌گرایی پیکره‌های دوره‌ی رومانسک فقط در موضوع، قابل دیده‌شدن است و از جهت فرم و تناسبات این واقع‌گرایی بسیار کم‌رنگ بوده است. این شکل از بازنمایی واقع‌گرایانه مختص به پیکرتراشی بوده و در نقاشی‌های به جا مانده از آن دوره دیده نمی‌شود. از تمامی این مبحث می‌توان نتیجه گرفت، هنرمند دوره‌ی رومانسک به دنبال انتقال معنایی نمادین به مخاطب بوده و در نتیجه هم به طبیعت و هم به جهان‌ماوراء نیم‌نگاهی داشته است.

در شماره‌ی آینده به بررسی چهره‌نگاری دوره‌ی گوتیک خواهیم پرداخت.

[divider style=”solid” top=”20″ bottom=”20″]

منابع:
۱ تاریخ هنر. ارنست گامبریج. علی رامین. نشر نی. چاپ اول ۱۳۷۹
۲ هنر در گذر زمان. هلن گاردنر. محمد تقی فرامرزی. انتشارات مازیار. چاپ چهاردهم۱۳۹۴
۳ تاریخ زیبایی. اومبرتو اکو. هما بینا.انتشارت فرهنگستان هنر. چاپ سوم۱۳۹۲
۴ زیبایی‌شناسی هنرهای تجسمی در قرون‌وسطی.ووادیسواف تاتارکیویج. محمود عبادیان و سیدجواد فندرسکی. مجله اطلاعات حکمت و معرفت.سال دهم شماره‌ی دوم خرداد۱۳۹۴
۵ دایره‌المعارف هنر.رویین پاکباز.انتشارات علمی‌فرهنگی.چاپ اول۱۳۸۰
۶ نظریه‌ی هنر قرون‌وسطی. هیو بردین. ابراهیم لطفی. وب‌سایت ترجمانwww.tarjomman.com

[/one_half_last]