افول طراحی جلد کتاب

در افول طراحی جلد کتاب*
[طراحی جلد]
[یادداشتی درباره روند طراحی جلد در سال‌های اخیر / بخش نخست]

مجله تندیس شماره ۳۵۸| برگردان: علیرضا بهارلو


طراحی جلد کتابی برای خود، کار بعضا کلافه‌کننده‌ای است که شاید نباید آن را به افراد خودپسند سپرد. این عمل چیزی شبیه انتخاب چهره برای خودتان است. چه نوع چهره‌ای به‌بهترین شکل ممکن بیانگر خودِ درون شماست؟ و شاید مهم‌تر، این پرسش باشد که چه نوع چهره‌ای موجب می‌شود تا سایر افراد شما را دوست داشته باشند، به شما احترام بگذارند و یا خواهان معاشرت با شما باشند؟ آیا این دو چهره خیالی هیچ گونه شباهتی به یکدیگر دارند؟ آیا می‌توانید چهره‌ای را متصوّر شوید که بهترین خصوصیات را در هم ادغام کند؟

طراحی جلد کتاب-تندیس358

معمولا آشفتگی یا انفصال آزاردهنده‌ای بین اینکه چگونه افراد سعی در نشان‌دادن خود دارند و اینکه واقعا چگونه به نظر می‌رسند وجود دارد. به همین دلیل است که از دوستان خود می‌خواهیم صادقانه به ما بگویند که در یک موضوع یا زمینه خاص چگونه به نظر می‌رسیم – و اینکه چرا شرکت‌های انتشاراتی، طراحان حرفه‌ای را برای طراحی جلد کتاب‌هایشان به خدمت می‌گیرند و به نویسندگان‌شان کمتر اجازه می‌دهند تا در این باره اظهار نظر کنند. با اکثر نویسندگان درباره جلد کتاب‌هایشان – چیزی به نام – «مشورت» صورت می‌گیرد تا مبادا هنگام مشاهده جلد کتاب‌ خود، مقابل ناشر – احتمالا به دلیل حیرت‌زدگی یا هر چیز دیگری – صدایشان بلند شود. اما از آنجا که اینجانب خود کاریکاتویست و مقاله‌نویس بوده و ناظر و کارگزار باهوش و سرسختی دارد که در مقابل خواست و اراده‌اش مخالفتی انجام نمی‌گیرد، بر سر جلد کتاب خود «توافق» داشته؛ بدین معنا که باید با خود کلنجار رفت و ملانقطی بود.

طراحی جلد- تندیس 358

من با تیم ویراستاری، طراحی و بازاریابی، گفتگو یا مذاکره‌ای – بگویید – سازنده ترتیب دادم و توازنی میان دیدگاه شخصی خودم و آنچه مردم احتمالا تمایل به خریدش را دارند پیدا کردم. ماه‌ها در کش و قوس و تبادل نظر بودیم. چند نوع گزینه تصویرسازی‌ برایشان ارسال کردم و آنها نمونه‌هایی را که از همه کمتر مورد علاقه خودم بود انتخاب کردند. آنها هم چند نوع طراحی برایم فرستادند و من نمونه‌ای که کمتر از همه اسباب ناراحتی‌ام را فراهم می‌کرد گزینش ‌کردم و رد شد! طراحی جلد کتاب ابزار مهمی در امر فروش به حساب می‌آید و دپارتمان بازاریابی – به‌طور کاملا منطقی – احساس می‌کرد که جلد، عامل تجارت و فروش آنهاست. علاوه بر این، حسی پارانویایی از نیروهای مبهم و عظیم در وجودم بود که گویی از بالا بر من وارد می‌شد. به من گفته بودند قدرتمندترین شخصیت‌های دنیای ادبیاتِ امروز، یعنی آن دسته که برای کتاب‌فروشی‌های زنجیره‌ایِ عمده خرید می‌کنند، حاضرند برای کتابی که جلدش تعییر کرده سفارش‌های خود را افزایش دهند.

ناشرم شاید برای اینکه لحظه‌ای از شر من خلاص شود، مرا به یک مأموریت تحقیقاتی فرستاد. مأموریتی به یک کتاب‌فروشی برای بررسی جلد کتاب‌های ادبیِ غیرداستانی و ارائه گزارشی به او درباره اینکه کدام موارد مورد پسندم بودند و چرا.

طراحی جلد-تندیس358

اصول عمده طراحی – کتاب، وسیله، ماشین، لباس و هر چیزی – عبارت است: ۱- محصول‌تان باید برجسته و چشمگیر باشد و آشکارا متفاوت از دیگران، اما ۲- نه خیلی زیاد!

و به همین علت است که جلد اکثر کتاب‌های این دوره، همگی – به‌طرز نگران‌کننده و آزاردهنده‌ای – شبیه هم هستند؛ انگار که این امری ذاتی و غریزی است. به‌طورکلی چنین به نظر می‌رسد که ۶۵ درصد از جلد کتاب‌های رمان دارای عنصری از لباس زنانه و یا بخشی از آناتومی زن هستند و نام نوعی خوراکی را در عنوان دارند – معادل جلدیِ پوستر عمومیِ فیلم‌های هفت‌تیرکشی با عناوینی مثل ۲ HARD & 2 FAST (خیلی سخت و خیلی سریع). در اینجا مشخصا فرایندهای داروینی مؤثری در کار است، چراکه از تصاویری خاص – نیمی از صورت، پشت گردن، اسکله‌های امتدادیافته در آب – بسیار اقتباس و استفاده می‌کنند و این تصاویر به‌سرعت فراگیر می‌شوند. جلد کتاب‌های مجموعه‌مقاله‌ای – که توجه خاصی به آنها داشتم – در سه مقوله تقسیم‌بندی می‌شوند:

در گروه نخست، هیچ چیزی جز متن، که آن هم اغلب روی ‌زمینه‌ای سفید است، وجود ندارد. دسته دوم شامل جلدهایی است با یک شیء واحد، و احتمالا با ارائه یک جزء بصری و اراده کل از آن جزء (مَجاز) متناسب با موضوع یا درون‌مایه کتاب، که این مورد هم در برابر زمینه‌ای سفیدرنگ قرار می‌گیرد (الگوی واحد در اینجا، هر نوع طرح جلدی از کتاب‌های ملکم گِلَدوِل۱ را شامل می‌شود؛ از چوب کبریتِ روی جلدِ «وضعیت مخاطره‌آمیز»۲ تا کفش ورزشی کتاب «آنچه سگ دید»۳).

طراحی جلد-تندیس358

گروه سوم از این تقسیم‌بندی، به چهره مؤلف ارتباط دارد که یا نویسنده‌ای است سرشناس (مثل کورت ونه‌گات۴، تامپسون۵، هیچِنز۶)، یا شخصتی رسانه‌ای (مثل چلسی واتسهِرنِیم۷).

جلد «تک‌شیء روی زمینه‌ی سفید» به فرمولی چنان قابل‌تشخیص تبدیل شده که درحال حاضر یک «مولّد/ مبتکر کتاب ملکم گلدول» (در سایت malcolmgladwellbookgenerator.com) برای آن ایجاد شده است. واریاسیون‌های مورد پسند من در این زمینه، ادیشن‌های وینتِجِ۸ ولادیمیر نابوکوف۹، رمان‌نویس امریکایی- روسی، است (بهترین آنها تیتر کتاب «سخن، حافظه»۱۰ است که تاحدودی با یک قطعه کاغذ مومیِ نیمه‌شفاف محو شده است). اما اغلب کتاب‌های مجموعه‌مقاله‌ای، به‌طرز ملال‌آوری یک‌شکل و یکنواخت‎‌اند و قربانی یک مد رایج در طراحی جلد که پس از یک یا دو دهه، مثل خیلی چیزهای دیگر، کهنه و دمده به نظر خواهند رسید.

این گشت و گذار در بین کتاب‌ها موجب شد که از خود بپرسم: آخرین باری که شیفته و مجذوب جلد کتابی شدم چه زمانی بود؟ اگرچه جلد کتاب‌های موردعلاقه‌ام به‌واسطه تداعی‌گری‌شان، برایم جذاب و مطلوب هستند – حتی جلد یکنواخت و آکادمیکِ «ورای خوبی و بدیِ»۱۱ وینتج با آن گزینش رنگیِ بلغمی و لیزابه‌ای، برایم رهنمودی تیره در خود به دنبال دارد، و به‌همین منوال، طرح سایه‌وارِ (سیلوئت) سست و ساکنِ «مرد چاق»۱۲ – با این حال، آخرین طرح جلدی را که در یک فروشگاه چشمم را گرفته و باعث شده باشد که آن کتاب را بردارم، نگاهی بیاندازم و دست آخر آن را بخرم، به یاد ندارم.

تقریبا همان موقعی که نگران جلد خودم بودم، برادرزاده‌ام سیزده ساله می‌شد و به مناسبت ورودش به این مرحله درونگرا و ملال‌آور از زندگی، بسته‌ای از بهترین آثار علمی- تخیلی را به او دادم. همه این آثار، کتاب‌های جلدکاغذیِ اصل با تصویرسازی‌های خاطره‌انگیزی مربوط به اواسط قرن گذشته بودند. نگاه کردن به این جلدهای قدیمیِ علمی- تخیلی با آن رنگ‌های جواهری و تصویرسازی‌های مرموز و منحوس‌شان، شور و هیجان عجیب‌وغریبی را که نخستین بار هنگام مشاهده آنها در سنین نوجوانی داشتم، به یادم آورد.

[divider style=”dashed” top=”10″ bottom=”10″]

پی‌نوشت:

* The Decline and Fall of the Book ؛ نوشته‌ای از تیم کریدر (Tim Kreider)، کاریکاتوریست و مقاله‌نویس.

۱٫Malcolm Gladwell 2.The Tipping Point 3.What the Dog Saw 4.Vonnegut 5.Thompson 6.Hitchens 7.Chelsea Whatshername 8.Vintage 9.Vladimir Nabokov 10.Speak, Memory 11.Beyond Good and Evil 12.Fat Man

منبع:

www.newyorker.com