صورتکهایی بدلی از یادِ نامی که یادآور “پهلوانی” است، و “پهلوانی” هم دیگر خود کلمه ای بیش نیست.
“تختی” سوژه تازه ای برای برگزاری نمایشگاه نیست. پیش از این هم نمایشگاهی از عکسهای کلکسیون عباس خجسته به مناسب سالروز مرگ “تختی” در گالری شیث برگزار شده بود. اما این بار با نگاهی نو به این شخصیت تاریخی پرداخته شده است؛ نگاهی از منظر هنرمندان. نمایشگاه “جهان پهلوان” نتیجه یک حرکت قابل ستایش برای بزرگداشت “غلامرضا تختی” و نیز فرایاد آوردن آیین پهلوانی و خصلت جوانمردی در روزگار ما است. اما اینکه تا چه اندازه به اهداف خود دست یافته؛ سوالی است که پاسخ آن به عهده مخاطب است.
نمایشگاه “جهان پهلوان” با بیش از صد اثر نقاشی، عکس، مجسمه، چیدمان، تصویر سازی، چاپ، گرافیتی و دوخت و دست بافته، به لحاظ تکنیکی در بر دارنده طیف گسترده ای از آثار است. به لحاظ محتوایی، اگرچه آثار در گستره ای از برخورد کاملا مفهومی با سوژه تا دکوراتیو قرار می گرفتند اما می توان آنها را در سه بخش مشخص جای داد؛
آثاری که نگاه ملی- اسطوره ای به “تختی” داشتند. آثاری که نگاهی واقعی و تقدس زدایانه به این شخصیت داشتند. (این دو نوع نگاه در طیفی از برخوردهای کلیشه ای تا کاملا شخصی و دور از سوژه در نوسان بود) و بخش سوم، مستندات که می توان آن را به دو بخش “تختی” و “نمایشگاه جهان پهلوان” تقسیم کرد.
در آثاری که نگاهی قهرمانی و اسطورهای به سوژه داشتند اتفاق بدیعی به چشم نمی خورد. آنچه دیده می شد استفاده مکرر از موتیف های آشنا بود؛ از جمله گل و مرغ، المانهای فرهنگ عامه و بویژه سه رنگ پرچم ایران.
آنچه بیش از همه در این نمایشگاه به چشم می آمد استفاده گسترده از عکسهای “تختی” به عنوان دستمایه ای برای تولید اثر بود. به طوری که از یک عکس واحد، سه اثر در نمایشگاه دیده می شد. کاشی های رنگارنگ خسرو حسن زاده با تصاویر مختلف چاپ شده از “تختی” بر روی آنها، نمونه بارز این نوع کار بود. در میان این گونه آثار، مرتضی خسروی با انتخاب عکس مربوط به مصدومیت “تختی”، نگاهی انسانی و واقعگرایانه به قهرمان ملی کرده بود. در نقاشی مذکور، قرارگیری قهرمان در موقعیت مصدوم تحت مداوا، تناقضی به وجود آورده که نقطه قوت این اثر است.
اثر سارا راه انجام با یک ظرافت خلاقانه جایی بین نگاه اسطوره ای و واقع بینانه به پهلوانی و پهلوان قرار می گیرد. وی در اثر حجمی خود تصویری مردانه از آیین پهلوانی ارائه می کند، اما این تصویر وقتی در کنار پیش زمینه های ذهنی مخاطب مبتنی بر اطلاعات مغشوش پیرامون کم توانی جنسی “تختی” قرار می گیرد متن متناقضی در ذهن تولید می کند. این تاکید بر پایین پوش آیینی مردان در زورخانه نکتهای هوشمندانه است. همین نکته سنجی و نگاه جسمانی به مقوله مردانگی “تختی” به نوعی در اثر ایمان صفایی و حمید جانی پور نیز دیده می شد.
شیوه دیگری از برخورد مفهومی، منجر به آفرینش آثاری روایی شده بود و متن شخصی هنرمند را تولید می کرد؛ مهرداد ختایی با روش شخصی خود در روایت، با نگاهی به زندگی و مرگ “تختی” تصویری ساخته که امکان مشارکت مخاطب در تولید متن تازه را فراهم می کند. چیدمان “صالح تسبیحی” نیز از چنین کیفیتی برخوردار بود. وی با چیدن اجسام و المانهایی انتخاب شده، در خانه های یک قفسه چوبی که تصویر نیم تنه شکافته و دوخته شده بدن “تختی” را در میان گرفته، زمینه تاویل هایی تازه را برای مخاطب فراهم کرده است.
فاطمه زنجانیان در اثر خود با نام “المپیک آتلانتیک” با اشاره به “هتل آتلانتیک” ( جایی که جسد “غلامرضا تختی” در آن پیدا شد) نگاهی تازه به مرگ پر ابهام وی انداخته بود. در نوع دیگری از برخورد شخصی با سوژه اثری کنایه آمیز از نصرت الله مسلمیان دیده می شد؛ اثری گیج کننده که دائما در فاصله ای برناگذشتنی با مخاطب، ارتباط را ممکن و ناممکن می کرد.
به نظر می آمد مستندات و بخش موزه ای با اهداف نمایشگاه همسوتر است. لباس ورزشی “تختی” بدون حضور تن او در فضای خالی قاب، بهتر از هر اثر هنری دیگری فقدان “بودن” و “حضور” او (قهرمان) را نشان می داد.
[one_third]اگر صاحب واقعی آن فرهنگ عامه ای که منجوق و گل مصنوعی و پارچه نوشته اش دستمایه تولید اثری هنری بر دیوار گالری شیرین شده است، به این نمایشگاه بیاید ،چه چیز تازه و نابی از آیین پهلوانی، از “تختی” و زندگی و مرگ او در میابد؟ [/one_third]
پوستر و لوگوی “جهان پهلوان” نیز از دیگر آثار موفق این نمایشگاه محسوب می شود.
اما یک نقطه ضعف بارز نمایشگاه “جهان پهلوان” تعداد زیاد آثار بود، این مسئله باعث تکرار شدن مضامین و المانها بود. علاوه بر این، استفاده مکرر از شگرد فرمیِ تکثیر و تکرار، نمایشگاه را به آینه خانه ای تبدیل کرده بود که تصویر هزاران تختی بدلی را بازتاب می داد. از این منظر شاید بتوان کاشیهای “خسرو حسن زاده” را نماینده کل نمایشگاه دانست. هرچیزی که زیاد دیده شود و زیاد در معرض نگاه باشد، کم کم دیگر دیده نخواهد شد. تکثیر و تکرار در نمایشگاه “جهان پهلوان” نشان دهنده این بود که “تختی” دیگر یکه و یگانه نیست. تنها یک سوژه است، یک المان و کلیشه که یادآور مضامین، یا حتی تنها کلمات “پهلوانی” و “جوانمردی” است. “تختی” در قابها مکرر شده و خاصیت وجودی خود را از دست داده بود. سوژه ای شده بود برای “نمایش”، (بهانه ای خوب برای تولید اثر هنری). حال آنکه نمایشگاه “جهان پهلوان” به دنبال اهداف والایی شکل گرفته بوده است. اما آیا توانست به اهداف خود نزدیک شود؟ آیا تاثیرات چنین نمایشگاهی از دایره محدود مخاطبان آثار تجسمی و هنرمندان فراتر می رود؟
هرچند در این میان نفیر و نگین احتسابیان (فارغ از مفهوم اثر “نفیر”) توانسته بودند در آثار گرافیتی خود به خوبی جایگاه سوژه و ارتباط آن را با مردم درک کنند و با ابزار مناسبی این ارتباط را نشان دهند و یا “ماهور توسی” با نگاه به سوژه در حوزه زبان توانسته بود جایگاه “تختی” در فرهنگ عامه را به خوبی نشان دهد. اما “نسل جوانی” که برای شناخت “آرمان پهلوانی و اخلاق انسانی” “تختی” به نمایشگاه “جهان پهلوان” می آید چه چیزی از او خواهد دید؟ آیا چیزی بیشتر از آثار هنری که به سوژه “تختی” اختصاص دارند خواهد دید؟ یا اگر صاحب واقعی آن فرهنگ عامه ای که منجوق و گل مصنوعی و پارچه نوشته اش دستمایه تولید اثری هنری بر دیوار گالری شیرین شده است، به این نمایشگاه بیاید ( البته اگر اساسا “نیاز”ی به نمایشگاه رفتن داشته باشد) چه چیز تازه و نابی از آیین پهلوانی، از “تختی” و زندگی و مرگ او در میابد؟
شاید این سوالات و برداشتها تا حد زیادی بدبینانه به نظر برسد. اما نکته اصلی این است که همین برداشت ها تا چه اندازه محصول واقعی یک موقعیت تاریخی – اجتماعی است و تا چه اندازه نتیجه نوع برخورد نمایشگاه گردان؟ اگر تعداد کمتری اثر در این نمایشگاه به نمایش در می آمد باز هم این معانی تکثیر و از بین رفتن تقدس و… از نمایشگاه “جهان پهلوان” برداشت می شد یا اینکه با کمی دقت و ظرافت در انتخاب آثار می شد تعادلی بین نگاه اسطوره ساز و تقدس زدا برقرار کرد؟ چراکه جامعه ما هنوز تا آن حد دچار آن تکثیر مکانیکی و ماشینی که هنر غرب را به سمت پاپ آرت سوق داد، نشده است که بتوان براحتی چنین چیدمانی را یک گزینش تعمدی و حساب شده و یا نتیجه منطقی ساز و کارهای فرهنگی-اجتماعی قلمداد کرد.
نکته قابل تامل دیگر در مورد آثار این نمایشگاه، انکارِ بخش مهمی از زندگی “تختی” بود؛ فقدان حضور زنِ زندگی او در میان آثار بوضوح احساس می شد. رد پای شهلا توکلی تنها در چند اثر-همچون اثر فاطمه زنجانیان- دیده می شد. البته این مطلب مجالی دیگر می طلبد و نیازمند یک موشکافی جامعه شناسانه است…
در مجموع به نظر می رسد نمایشگاه “جهان پهلوان” می توانست با تعداد آثار کمتر بسیار موفق تر و تاثیرگذارتر از این ظاهر شود. تعداد بالای آثار نه تنها باعث آشفتگی مخاطب در هجوم بی امان “تختی” ها از هر طرف شده بلکه حتی مشکلاتی در ارائه همزمان همه آثار پدید آورده بود.
سحر افتخارزاده
[foogallery id=”4754″]