پروندهی درسهایی برای هنربانان | قسمت ششم
قسمت ششم: آیا دانشگاه جایی برای تجربه و اکتشاف است؟
نویسنده: ایریت روگوف [۱] Irit Rogoff
با مقدمهی جاوید رمضانی
آوام مگ ترجمه: حمید هاشمی
در بخش قبلی به «چیستی گشتار آموزشی و چالشهای پیرامون آن» پرداختیم، اینک بحث را از مقالهی «ایریت روگوف» پی میگیریم.
بخش اول: آموزش
برای من آسانتر است که از رهگذر دو پروژه وارد حوزهی آموزشیای شوم که با مشارکت در آنها در زمینهی بازنماییها و گردهماییهای آموزشی فعالیت کردهام. پروژهی اول، پروژهی آکادمی[۲] ۲۰۰۶ بود[۳] که بخشی از مجموعه نمایشگاههایی بود که در این دوره در موزهی «فانآبه» (Van Abbe museum)، در «آیندهوون» (Eindhoven) هلند برگزار شد و ۲۲ شرکتکننده به اضافهی کارمندان موزه در آن شرکت کردند. سؤال اصلی این پروژه این بود که از موزه چه میتوانیم بیاموزیم، و منظور از آموزش در این تحقیق، موضوعاتی است ورای آنچه موزه سعی در نشاندادن یا آموزش آن دارد.
سؤال اول ما این بود که آیا دانشگاه که یک عرصهی آموزشی در داخل فضای امن نهادهای آکادمیک است، میتواند مجالی برای نظریهپردازی، توسعه و خوداندیشی باشد و تا حدودی از نتایج اثبات شدهی پیشین خود فراتر رود؟ اگر دانشگاه مکانی برای تجربه و اکتشاف است، چطور میتوان این اصول حیاتی را از آن بیرون کشید و در تمام عرصههای زندگی از آن بهره برد؟ و اگر میتوانیم از این عناصر در زندگیمان بهرمند شویم چطور از آن برای نهادها استفاده کنیم؟
فرض ما برای پرسیدن سؤالها این بود که باور داشتیم نهادهایی نظیر موزهها، دانشگاهها و مدارس هنری که در آن حضور داریم، میتوانند نقشی بیش از آنچه امروز دارند را بهعهده گیرند.
همزمان که مشغول بررسی بودیم، بحث داغی دربارهی «بیانیهی بولونیا»[۴] در جریان بود که قصد اصلاح روشهای آموزشی در کل اروپا را داشت. ما به جای ابراز تأسف از بیهودگی این بیانیه، که فقط بر یافتههایمقایسهپذیر و کمیتپذیر تکیه داشت، با فعالیت و سعی بیشتر در صدد بررسی آن برآمدیم که آیا سیاسیسازی غیرمترقبه در زمینهی بحثهای آموزشی میتواند فرصتی باشد تا از عناصر بسیار مهم فرآیند آموزشی برای تمام فعالیتهای نهادیمان استفاده کنیم یا نه؟ این فرصت را غنیمت شمردیم تا به سیاستمداران اعلام کنیم، اگر میخواهید آموزش را سیاسی کنید، باید تا جاییکه ممکن است پیش رفته و سعی کنیم با بهروزرسانی امر آموزش، نهادهای فرهنگی را تغییر داده و سعی نکنیم نسلی از کارمندان آموزشدیده و را برای بخش فرهنگ تربیت کنیم و آن عرصه را به سوی اقتصاد بازاری سوق دهیم؛ بلکه اصول آموزش را در بخش فرهنگ بهکار ببندیم و از آنها بهعنوان اشکالی از مدرن شدن بهره گیریم.
وقتی میگوییم این نهادها باید بیش از آنچه هستند باشند، منظورمان این نیست که باید بزرگتر باشند، کارآیی بیشتری داشته باشند، پیشرفت بیشتری کنند یا مفرحتر باشند؛ البته باید مفرحتر باشند، ولی باید عرصهی گستردهتری را در برگیرند و به موقعیتهایی فراتر از آنچه تاکنون انتظار میرفته دست یابند.
آنچه فراتر از آموزههای موزه است، ربطی به زمینههای تخصصی فعالیت در موزه ندارد و موضوع ما این نیست که موزه چه چیزهایی دارد، چه چیزهایی را نشان میدهد، از چه چیزهایی حفاظت میکند و تاریخ چه چیزهایی را روایت میکند؛ بلکه منظور ما امکاناتی است که فراهم میآورد تا بتوانیم به چیزهای متفاوت، به شیوهی متفاوتی فکر کنیم. موزه در این پروژه برای ما عرصهای برای ارائهی امکانات و تواناییهای جدید است.
پروژهی آکادمی قرار بود تفکر ما را در مورد امکانات نظام آکادمی در جامعه گسترش بخشد و موقعیتی برای گمانهزنی دربارهی چیزهایی که باید بدانیم و میخواهیم بدانیم فراهم کند. دانشگاهها معمولاً به این میپردازند که انسانها برای فکر کردن و عمل کردن به چه عواملی احتیاج دارند و تلاش میکنند آنها را به ایشان آموزش دهند؛ ولی ما دانشگاه را مکانی در نظر گرفتیم که مجموعهای از فعالیتها و اصول را در اختیار افراد قرار دهد تا بتوانند با استفاده از آنها از مرزهای دانشگاه فراتر روند و آموزش را به جریانی همیشگی خود تبدیل کنند. به این ترتیب پروژهی آکادمی، نقطهی مقابل تخصصگرایی، تکنیکگرایی و خصوصیسازی بود که «بیانیهی بولونیا»، دقیقاً همین خاصیتهای منفی را در دانشگاهها ابقا کرده و یک فضای فرهنگی ناظر و دستاوردمحور ایجاد کرده است که بر تمام آموزش عالی در اروپا، سایه انداخته است.
ما برای مقابله با ارزیابی رسمی روشهای آموزشی در دانشگاه به دو عنصر مهم توجه کردیم: توانایی و بهروزرسانی.
منظور ما از توانایی، «امکان» انجام کارهایی است که با «قدرت» انجام کارهای مختلف تفاوت دارد و در گرو مهارت و فرصتهای مشخص نیست؛ بلکه بستگی به میل و انگیزهی افراد دارد و مهمتر، همیشه عنصر خطاپذیری در آن دخالت دارد. به این معنی که هر کسی دست به کاری بزند ممکن است اشتباه کند!
مفهوم دیگری که با پروژهی آکادمی آن را هدفمند ساخته و به تحرک واداشتیم، مفهوم بهروزرسانی بود. بهروزرسانی، ابزارها و امکاناتی است که در اشیاء، موقعیتها، فضاها و افراد وجود دارد که باید آزاد شود؛ چون معتقدیم همهی ما در نظام پیچیدهای از فرآیندهای اجتماعی، ارگانهای آموزشی و اختیارات فردی قرار داریم که نمیتوانیم و نباید در انتها جدا از یکدیگر باشیم.
برای تغییر وضعیت ارزیابی آموزشی به این دو مفهوم نیاز داریم که به ما اجازه میدهند فضاها و فعالیتهایی که به این فرآیندها مربوط میشوند را توسعه داده و آموزش را در موقعیتها و مکانهایی که تا پیش از آن صورت نمیگرفت، برقرار سازیم.
در جریان پیشبرد پروژهی موزهی فانآبه، نمایشگاهی ترتیب دادیم که پنج تیم از فعالان فرهنگی حوزههای مختلف در آن گرد آمدند و به تمام مجموعهها، کارکنان و اشیاء داخل موزه دسترسی داشتند و سعی میکرند در راستای عنوان این مجموعه فعالیت کنند که بیان میداشت: «چطور میتوان فارغ از اشیاء نمایشی و عملکرد آموزشی موزه، چیزهایی از آن آموخت.» منظور ما از دسترسی این گروهها به هر آنچه در داخل موزه بود، تولید دیدگاه نقد نهادی یا نشاندادن واقعیتهای مجموعه نبود؛ بلکه سعی میکردیم آنچه را که در این فضاها دیده نشده، به نمایش بگذاریم. کسانی که آنجا کار میکردند، هرکدام ارتباطات و تجربههای مختلفِ درست و نادرستی داشتند؛ بازدیدکنندگانی که هرکدام به شیوهی متفاوتی با فضا در تعامل قرار میگرفتند؛ و مجموعهوسایلی که میتوانستیم هرکدام از آنها را به روش متفاوتی، به غیر از روشهای تاریخ هنری، تماشا و بازخوانی کنیم؛ حتی مسیرهای خروجی موزه که پا از دیوارهای آن فراتر میگذاشت و محورهای حرکتی داخل موزه که میتوانستیم با روشی متفاوت از آن بهره گیریم.
در فضای داخل موزه، هر گروهی در اتاق خود سؤالهایی را دربارهی موضوع اصلی پروژه که «چه چیزهایی میتوان از موزه یاد گرفت» و سؤالاتی را از جمله: «اصلاً چه کسانی باید سؤال طرح کنند»، «چه سؤالهایی درست هستند» و «در چه موقعیتهایی باید پرسیده شوند» مطرح میکردند.
همواره نهادهایی که سؤالات را طراحی میکنند وابسته به فضای دانشگاهی، اتاقهای فکر، ادارات دولتی و نهادهای تهیهی آمار از جامعه هستند؛ ولی ما در پی امکانی بودیم که بتوانیم از ارتباطات گذرا، بین افرادی که یکدیگر را نمیشناختند، سؤالاتی متفاوت از سؤالات طرحشدهی همیشگی نسبت به فضای درونی و بیرونی موزهها مطرح سازیم.
مسألهای که اعضای گروه «آمبولاتور»[۵]، «سوزان کلی» (Susan Kelly)، «جانا گراهام» (Janna Graham) و «والریا گرازیانو» (Valeria Graziano) مطرح کردند همین بود. اعضای گروه «اتاقفکر»[۶]، «جان پالمسینو» (John Palmesino) و «آنسلم فرانک» (Anselm Franke) در مورد ارتباط بین تخصص و امید، تخصص و حاکمیت و دانشی که میتواند امیدها و تخیلات را توسعه بخشد؛ و دانشی که میتواند مسائلی را بر فکر افراد تحمیل کند، سؤالاتی پرسیدند.
سوال گروه «ابزار متفاوتی برای تحقیق»[۷]، «ادگار اشمیتز» (Edgar Schmitz) و «لیام گیلیک» (Liam Gillick) این بود که در چنین موقعیتی در داخل موزه و کتابخانه چه توجهی به فضا و اشیاء میشود و با چه هدفی میتوان این نگاه را تغییر داد؟ آیا میتوان به طریقی دیگر و در مسیر آزادسازی از آنها استفاده کرد؟
گروه «مالکیت تخیلی»[۸]، «فلوریان اشنایدر» (Florian Schneider) و «مولتیتیود.ای.وی» (Multitude e.v.) سؤالاتی در خصوص مالکیت تصویر و اندیشه مطرح کردند؛ اینکه چطور یک شیء میتواند شبکهی پیچیده و کاملی از دانش و مشروعیتبخشی بر وضعیت فرهنگی برای خود ایجاد و حفظ کند؛ و سؤال عمدهشان این بود که اساساً مالکیت تصویر به چه معناست؟
گروه «صدای متفاوت»[۹]، «ایریت روگوف» (Irit Rogoff) و «دیپا نایک» (Deepa Naik)، سؤالاتی در خصوص تفاوت فرهنگی مطرح کردند که آیا موزه واقعاً نهادی برای بازنمایی است که میخواهد هر آنچه را که در بیرون قرار دارد با نظام آن برای مخاطبی خاص نمایش دهند؟ شاید نه؛ چون کسانی که از بیرون به داخل موزه میآیند در واقع بیرون از موزه نیستند و ما میتوانیم آنها را نیز عضوی از جامعهی خود در نظر گیریم؛ اما برای انجام آن باید به یکدیگر توجه کنیم.
و سرانجام گروه «من آن را دوست دارم»[۱۰]، «راب استون» (Rob Stone) و «ژانپل مارتینون» (Jean-Paul Martinon) سؤالاتی در خصوص دانش موزه در برابر دانش ما مطرح کردند؛ در حوزههای آزاد آموزشی که در حاشیهی مسائل شناختهشده قرار دارند.
پی نوشت:
- Irit Rogoff
- A.C.A.D.E.M.Y.
- ایدهی اولیهی آکادمی متعلق به «آنجلیکا نولرت» (Angelika Nollert) بود که در «بنیاد هنر زیمنس» (Siemens Art Found) مشغول به کار بود و در واقع پروژهی مشترک بین این دو نهاد بود:
Hamburger Kunstverein, MuKha Antwerp, Van Abbe museum, Eindhoven
Department of Visual Cultures, Goldsmiths, London University
این پروژه در سال ۲۰۰۶ در سه شهر انجام شد و کتابی از نتایج آن به ویراستاری «آنجلیکا نولرت» در «نشر رولور» (Revolver) منتشر شد. vanabbemuseum.nl
قسمت بعدی:
درسهایی برای هنربانان | وضعیت اضطرار ــ وضعیت جدیت
قسمتهای قبل این پرونده را اینجا دنبال کنید:
- هنرمند/منتقد؛ هم این و هم آن
- مسعود اسکندری ؛ عکاس مهاجر
- پروندهی درسهایی برای هنربانان | ارتباط برقرار میکنم پس هستم
- هنرمند/منتقد؛ هم این و هم آن
- مسعود اسکندری ؛ عکاس مهاجر
- پروندهی درسهایی برای هنربانان | مشکلات واقعی هستند
- هنرمند/منتقد؛ هم این و هم آن
- مسعود اسکندری ؛ عکاس مهاجر
- پروندهی درسهایی برای هنربانان | کسی غیر از من در آینه نیست
در ارتباط با کیوریتور و کیوریتوری اینجا بیشتر بخوانید: