ارسطو و فن شعر
خلاصه کتاب نظریههای فلسفی و جامعهشناختی در هنر | قسمت چهاردهم
ترجمه: علی رامین | انتشارات: نشر نی
مجله هنرهای تجسمی آوام تلخیص: مرضیه حیدرپور
ارسطو در بارور ساختن کموبیش تمامی معارف روزگار خود، نقشی بیبدیل داشته است، معارفی ازجمله منطق، مابعدالطبیعه، تاریخ فلسفه، علم سیاست، تاریخ، اخلاق، شعر، موسیقی، سخنوری، زیستشناسی، نجوم، فیزیک و الهیات. لیکن گفتنی است که ارسطو در سایر آثار خود که به موضوعات دیگری اختصاص دارند، دربارۀ هنر و زیباییشناسی مختصر بحثهایی را مطرح کرده است. در بحثهای زیباشناختی ارسطو، بیش از آنکه به نظر ورزیهای کلی فلسفی پرداخته شود، موارد خاص موردتوجه قرار میگیرند، برای مثال بیش از آنکه مفهوم فلسفی زیبایی و شعر در وجه کلی آن به بحث گرفته شود، موسیقی، تراژدی و هنرهای منفرد دیگر مدنظر واقع میشوند.
ارسطو در آغاز فن شعر بهجای پرداختن به مفهوم کلی زیبایی، پژوهش خود را متوجه هنر شعر میسازد. اصطلاح هنر- یا تخنه- در زمان ارسطو، مفهومی رایج بوده است. ولی ارسطو ضمن بکار گرفتن این اصطلاح، از آن تعریف دقیقتری بهدست میدهد. ارسطو برای هر شیء چهار علت قائل است که عبارتاند از: علت فاعلی، علت صوری، علت مادی و علت غایی. وی همچنین فعالیتهای انسانی را به لحاظ ماهیت به سه گروه تقسیم میکند: آنها یا تحقیق و تفحصاند، یا کنشاند یا تولید. هنر به گروه سوم یا تولید انسانی تعلق دارد و وجه تمایز آن از دو فعالیت دیگر، این است که از خود، فراورده یا محصولی را بر جای گذارد.
ارسطو در فن شعر میکوشد که نشان دهد هنرِ شاعری یک تخنۀ راستین است، وی همچنین برای تخنه یا فن شعر، قواعدی اعم از دستوری، توصیفی یا هر دو را صورتبندی میکند و پیوندی را بین تقلید و لذت آموزش برقرار میسازد. همچنین بر این عقیده است که تراژدی، «مردان نیک» را بازمینماید و خوشایند «مخاطبان بهتر» واقع میشود. هدف اصلی او این نیست که از هنر شاعری (بهویژه شعر نمایشی) بر اساس مبانی اخلاقی و مابعدالطبیعی دفاع کند، بلکه میخواهد شرح جامعی از شیوههای خاصی داشته باشد که هر سنخ یا ژانر شعری برای رسیدن به اهداف خود به کار میگیرد. او میگوید که آدمیان میتوانند از تقلیدها، ازجمله تقلیدهای نمایشی، بسی چیزها بیاموزند و تقلید، یکی از منابع مهم فراگیری و کسب آگاهی و شناخت هر انسان است. ازنظر او هنرهایی از قبیل شعر، مجسمهسازی یا موسیقی هم مفیدند و هم لذتبخش. ارسطو میگوید جوهری یا عنصر ذاتی این هنرها، تقلید (محاکات) است. تقلید نهتنها وسیلۀ آنها، بلکه هدف آنها نیز هست؛ و همچنین دربارۀ تقلید یا میمسیس میگوید تقلید ازجمله استعدادهای طبیعی و عنصر سازندۀ ماهیت انسانی است. بسیاری از چیزها را از راه تقلید میآموزیم و میسازیم؛ بنابراین تقلید، انگیزۀ فعالیت و علت رضایت و خرسندی انسان است. به همین دلیل از هنر لذت میبریم.
ارسطو در فن شعر ضمن توصیف و تعریف از تراژدی میگوید: تراژدی، بازنمایی عمل و رفتاری جدی، کامل و با درازایی معین است که به زبانی که در بخشهای مختلف با انواع زینتها آراسته باشد و به شیوهای نمایشی و نه روایی، بیان میشود و با برانگیختن شفقت و ترس، پالایشِ چنین عواطفی را سبب میگردد. در تراژدیها بهطورکلی مبالغه و اغراق نقش عمدهای را ایفا میکرد. اسطورههایی که بهصورت نمایش درمیآمد، کژیها، گناهان و نامردیها و دژسازگاریها را به معرض نمایش میگذاشت. ارسطو در کتاب فن شعر مدعی شده است که تراژدی رفتار آدمیان را تقلید میکند.
وی همچنین به اجزای تراژدی میپردازد که از شش جزء تشکیل میشود که عبارتاند از: پیرنگ، شخصیتهای داستان، طرز بیان، افکار یا اندیشهها، صحنهآرایی و ترانهسرایی است که مهمترین جزء آن، ساختار وقایع است، زیرا در تراژدی، نه انسانها، بلکه اعمال و زندگی، بهروزی و سیهروزیاند که بازنموده میشوند؛ بهروزی و سیهروزی ناشی از عملاند؛ و غایت زندگی، کیفیت کار و کوشش است نه کیفیت وجود؛ و افزون بر این ملاحظات، مهمترین عناصر جاذبه در تراژدی، دگرگونی ناگهانی و شناساییهاست که از اجزای پیرنگ تراژدیاند؛ بنابراین پیرنگ، اصل نخست و با اصطلاح، روح تراژدی است، حالآنکه شخصیتپردازی دارای اهمیت ثانویه است. تراژدی اساساً بازنمایی عمل است و چون عمل از آدمی سر میزند، تراژدی اشخاص را بازنمایی میکند. مورد بعدی به بازنمایی اندیشهها (ی شخصیتها) تعلق دارد و آن توان بیان گفتنیهایی است که وضع و حال ایجاب میکنند. عنصر چهارم، طرز بیان شخصیتهای تراژدی است و مرادم از آن، چگونگی بیان اندیشههای آنها در قالب کلماتی است که خواه بهصورت نثر، معنای واحدی را القا میکند. از دو عنصر باقیمانده، ترانه مهمترین جزء تزئینی نمایش است.
حال به ساختار وقایع میپردازیم. چنانکه پیشتر گفتیم، تراژدی بازنمایی یک عمل است که تمام، کامل و دارای اندازۀ معین باشد، زیرا چهبسا چیزی باوجود کامل بودن، اندازۀ معینی نداشته باشد. چیزی را «کامل» گوییم که آغاز، میانه و پایانی داشته باشد.
افزون برآن، هر موجود زنده با هر ساختار مرکب از اجزا، باید نهتنها واجد آرایش منظم، بلکه اندازۀ معین نیز باشد- زیرا زیبایی هم مبتنی بر نظم است و هماندازۀ معین.
قسمتهای فبل از این خلاصه کتاب را اینجا بخوانید:
نظریههای فلسفی و جامعهشناختی در هنر | قسمت اول
نظریههای فلسفی و جامعهشناختی در هنر | قسمت دوم
نظریههای فلسفی و جامعهشناختی در هنر | قسمت سوم
نظریههای فلسفی و جامعهشناختی در هنر | قسمت چهارم
نظریههای فلسفی و جامعهشناختی در هنر | قسمت پنجم
نظریههای فلسفی و جامعهشناختی در هنر | قسمت ششم
نظریههای فلسفی و جامعهشناختی در هنر | قسمت هفتم
نظریههای فلسفی و جامعهشناختی در هنر | قسمت هشتم
نظریههای فلسفی و جامعهشناختی در هنر | قسمت نهم
نظریههای فلسفی و جامعهشناختی در هنر | قسمت دهم
نظریه های فلسفی و جامعه شناختی در هنر| قسمت یازدهم
نظریه های فلسفی و جامعه شناختی در هنر| قسمت دوازدهم
نظریه های فلسفی و جامعه شناختی در هنر| قسمت سیزدهم
به همین قلم اینجا بیشتر بخوانید: