ادامه بخش ششم چهرهنگاری دوره بیزانس،بخش سوم
گردآوری و تالیف: مهسا کریمی
قسمت دوم بررسی دوران بیزانس را اینجا ببینید:
در دو شمارهی گذشته چهرهنگاری و شمایلسازی دورهی ابتدایی و میانهی بیزانس و همچنین جنبش شمایلشکنی بررسی شد. در قسمت پایانی به بررسی دورهی بیزانس پسین و مبانی نظری شمایلنگاری میپردازیم.همانگونه که در شمارههای پیشین دیدیم، شمایلنگاری در امپراطوری روم شرقی (بیزانس) از اهمیت بسیار ویژهای برخوردار بوده است. ریشهی دینی این نوع چهرهنگاری و حمایت حکومت از آن در ماندگاری این هنر شایان توجه است. ” هنر بیزانسی هم در ابتدای پرورش خود در خاور نزدیک، و هم در گسترش تدریجیاش در منطقهی مدیترانه، قدم به قدم با کلیسا همراه بوده است، و این هنر در وهلهی اول باید به نام یک هنر دینی مطالعه گردد. این دینیترین هنری است که مسیحیت به خود دیده است. ” (هربرت رید) شمایلنگاری بیزانسی هنر مقدس است؛ ” هیچ هنری سزاوار لقب هنرمقدس نیست، مگر آنکه صور آن فینفسه نگرش معنوی مختص به دین خاص را منعکس سازند. ” ( بورکهات ) با این توصیف و باآنچه تا اکنون دربارهی بیزانس بررسی کردیم میتوان چهرهنگاری دوران بیزانس را هنر مقدس نامید. با توجه به اینکه در آن روزگار سلطنت را موهبتی الهی قلمداد میکردند، آن بخش از چهرهنگاری که در ستایش امپراطور بود هم، هنر مقدس محسوب میشد.
بیزانس پسین
در فاصلهی سدهی دهم تا دوازدهم میلادی با حمایت پادشاه مقدونی، تغییرات چشمگیری در هنر بیزانس شکل گرفت که تاریخنگاران از آن با عنوان دومین عصر طلایی بیزانس نام میبرند. در این دوره تاحدودی ریشههای هلنیستی دوباره در آثار هنرمندان دیده میشود. ” هنرمندانی که در زیر پوشش موضوعات دنیوی کار میکردند سبک کلاسیک را در مقایسه با شیوهی ساده و انتزاعی بیزانس، برای تجسم موضوعات مادی، به مراتب مناسبتر یافتند؛ زیرا وقتی این ممنوعیت در اواسط سدهی نهم میلادی برداشته شد و شبیهسازی از تمثالها و موضوعات مذهبی دوباره تشویق گردید، سبکی به ظهور رسید که آمیزهی ظریفی از سبک تصویرهای هلنی و سبک انتزاعی بیزانسی است.” (گاردنر) تاثیر هنر غرب در شمایلنگاریهای این دوره دیده میشود. شمایلهای بیزانسی دورهی پسین به دلیل وضعیت سیاسی امپراطوری تغییر زیادی نسبت به قبل داشتد، هرچند که با تمام این تحولات، همچنان دینی و مقدس بودن مهمترین قصد و ویژگی آن محسوب میشد.
درازنمایی پیکرههای قدیسان برای تاکید بر ماهیت غیرجسمانی و معنوی ایشان به شکلی که در موزاییکهای راونا از نظر گذشت، به شیوه گزینی نمونهوار هنر بیزانسی پسین بدل میشود. نمونهی بارز آن، پیکرهی جدی و باوقار مریم در موزاییککاری کلیسای جامع تورچلو است. [ تصویر۲و۱] دیدن این پیکره، الهههای بزرگ جهان باستان، حالت و قامت هراسآور و قدرتهای فوق بشری ایشان را به یاد میآورد. پیکرهای که در اینجا از مریم میبینیم، فرزند معنوی آنان است و از هرگونه ظاهر مادی مبرا و چیزی خوابگونه است. سبک روحانی به گونهای که در دورهی بیزانس آغازین و پیش از آن دیدیم، در اینجا به اوج قدرت بیان خویش رسیده است.پویایی پیکرهها با رداهای موج گرفتهشان بیشتر میشود. نیرویی فوق طبیعی آنها را به پیچ و تاب میآورد. چینخوردگی جامهها دیگر برخلاف یونان، بیانگر حرکت جسمانی نیست بلکه مبین نظمی روحانی است.
شمایلهای موجود در نسخههای خطی بخش دیگری از چهرهنگاری این دوران است. در این آثار به نوعی احترام و یادآوری ارزشهای هنری کلاسیک دیده میشود. به نظر نگارننده، تفاوت طیف مخاطبین تصویرسازی کتابها در مقابل دیوارنگاریهای کلیساها، میتواند دلیلی بر واقعگرایی بیشتر در این شمایلنگاریها باشد. شبیهسازی در این آثار بیشتر به چشم میخورد. حالت بدن و چهره در این کتابها مشابهت زیادی به دورهی باستانی پسین دارد.
مبانی نظری شمایلنگاری
برای درک بهتر چهرهنگاری دورهی بیزانس که ریشه در هنر مسیحیت و هنر مقدس دارد، آشنایی با مبانی نظری شمایلنگاری لازم است. سیر و جهت کلی محتوای اثر در کنار زبان تصویری و سبک هنرمند، همگی زیر پرچم نظرات عالمان دینی مسیحی بوده است. این زبان حاصل بیواسطهی نقشرمزاست. هنرمند باید متفکر بوده و به متون مذهبی اشراف داشته باشد. آنچه در شمایلنگاری اهمیت داشته فاصلهی میان تصویر و اصل آن است. ” تصویر نباید داعیهی جایگزینی اصل خود را داشته باشد، که به غایت از آن برتر است؛ بلکه لازم است فاصلهی موجود میان معقول و محسوس رعایت شود. ” ( مددپور) بر اساس این نظریات، تصاویر نباید خطاهای بصری ایجاد کنند. عمقنمایی، ترکیببندی و اندامسازیهای رایج دورانهای گذشته که باعث ایجاد بعد و نیز طبیعتگرایی در پیکرتراشی و نقاشی میشد، ممنوع گردید. ” علم مرایای منطقی هست و گاه علم مرایای بصری آشکارا واژگون شده و برجستهنمایی از راه تاباندن نورها برهم و نورپردازی در پرده نقاشی، که میراث هلنیسیم است به شدت تقلیل یافته. “(بورکهات) سایه روشنها حذف شده و جای خود را به رنگهای تخت داده است. زمینهی طلایی یکدست بدون هرگونه نقشی از نمونههای شیوهی رنگگذاری دورهی بیزانس بوده است. این زمینههای طلایی با نور آسمانی تغییر شکل یافته مطابقت دارد. غنای رنگ هنر بیزانسی تاثیر زیباییشناختی یکسانی در بیننده ایجاد میکند که منطبق بر نظرات و خواست دینی آن دوره است.
در هنر بیزانس جایگاه پیکرهها درکلیسا بسیار مهم بوده است. با توجه به احساسی که هنرمند موظف به انتقال آن به بیننده بوده، محل قرارگیری پیکرهها و شمایلها انتخاب میشده است.” مومنانی که در کلیسا گرد میآیند خود را چهره به چهرهی شمایل مجلل مسیح مییابند که به عنوان فرمانروای جهان تصویر شده و دست راستش را به علامت بخشایش و رحمت بالا برده است. ” (گامبریج) درب ورودی از رمزی خاص برخوردار بوده و ترکیب پیکرهها با آن نقش مهمی داشته است. چیدمان پیکرههای مسیح و حواریون و نیز تکرارهای موجود، نشاندهندهی بخش مکانی-زمینی و از طرفی ساختار و محل جایگیری نشانهی بعد زمانی است.
هنر بیزانس از نظر برخی مورخان تاریخهنر، حد وسط وضوح هنر یونانی و تعالی هنر گوتیک است. در طول یازده قرن با تکیه بر دین مسیحیت دوام داشته و شمایلنگاری شاید مهمترین ویژهگی آن محسوب شود. هنر بیزانس در مراحل نهایی تکامل خود، دمبهدم واقعگرایانهتر میشود. در شماره آیده با بررسی وضعیت چهرهنگاری در قرون وسطی و مقایسه آن با بیزانس مبحث ادامه مییابد.
منابع :
۱٫ آشنایی با آرای متفکران دربارهی هنر.دکتر محمد مددپور.جلد ۳و۴٫انتشارات سورهی مهر.چاپ اول۱۳۸۳
۲٫ تاریخ هنر. ارنست گامبریج. علی رامین. نشر نی. چاپ اول ۱۳۷۹
۳٫ تاریخ هنر جهان. هورست جنسن و انتونی ف جنسن. محمد تقی فرامرزی. انتشارات مازیار چاپ دوم۱۳۹۴
۴٫ معنی هنر. هربرت رید. نجف دریابندری. شرکت سهامی کتابهای جیبی. چاپ دوم ۱۳۵۲
۵٫ هنر در گذر زمان. هلن گاردنر. محمد تقی فرامرزی. انتشارات مازیار چاپ چهاردهم۱۳۹۴
۶٫ مبانی هنر مسیحی.تیتوس بورکهات.امیر نصیری.انتشارات حکمت.چاپ اول۱۳۹۰
۷٫ هنر بیزانس. دیوید تالبوت رایس. رقیه بهزادی. نشر قطره. چاپ اول۱۳۸۴