کم گوی و گزیده گوی با نگاهی به نمایشگاه ایمان صفایی در گالری شیرین

کم گوی و گزیده گوی با نگاهی به نمایشگاه ایمان صفایی در گالری شیرین
نمایشگاه چیدمان،‌ حجم، نقاشی، عکس، چاپ، نقش برجسته روی فلز و نوشتار با عنوان کوچه

نگاهی به “کوچه” ایمان صفایی در گالری شیرین

سایت تندیس به قلم سحر افتخارزاده

کم گوی و گزیده گوی!

ایمان صفایی در “کوچه” با محور قرار دادن زبان به عنوان ساختار کلیدی برسازنده فرهنگ، دستمایه قرار دادن تجلیات خُرد و عامیانه این ساختار در قالب فرم نوشتاری، انتخاب کوچه به عنوان محل تلاقی درون و بیرون، و نیز انتخاب فلز به عنوان کارمایه اصلی تولید اثر، به نقد اجتماعی‌ـ‌سیاسی جامعه مدرن ایرانی پرداخته است.ایمان صفایی

“کوچه” مجموعه‌ای است از چیدمان،‌ حجم، نقاشی، عکس، چاپ، نقش برجسته روی فلز و نوشتار که در گفتگو و تعامل با هم چیدمانی بزرگتر را در دو طبقه گالری شیرین شکل می‌دهند. غیر از نور سبز نئون که بر پارچه نوشته‌های “الا ماشاءالله” می‌تابد و زمینه قرمزی که جعبه سیاه قفل شده “روزی روزگاری” بر آن قرار گرفته و رنگ از جلا افتاده توپ‌های بازی، رنگ غالب نمایشگاه، خاکستری سرد فلز است و سیاه و سفید نوشته‌های برچسب‌های روی دیوار و بوم‌های نقاشی شده.

بخشی از توضیحات مندرج بر دیوار دربردارنده معانی برخی از کلمات و عباراتی است که اجرای آن‌ها را به صورت مجسمه و فرم‌های گرافیکی برجسته بر فلز می‌بینیم. بخش دیگر مربوط به توضیحات مفاهیمی است که اغلب از کتاب “مفاهیم بنیادی نظریه فرهنگی” نوشته اندرو ادگار-پیتر سج ویک استخراج شده. مفاهیمی از جمله آگاهی، آیرونی، سوژه‌گی، بت‌وارگی کالا، که به فراخور هر چیدمان یا اثر در بخش‌های مختلف گالری روی دیوار درج شده اما همچون استیتمنتی کلی قابل بسط به کلیت نمایشگاه نیز هست.ایمان صفایی

در تابلوی نقاشی شده استیتمنت نمایشگاه، هنرمند در تلاش است تا با درهم‌شکستن ساختار زبانی از شکل‌گیری متن متقن جلوگیری کند و با تبدیل نشانه‌های نوشتاری به نشانه‌های تصویری نقاشانه آن‌ها را از دلالت هر روزه خود خالی کرده، متنی نقاشانه یا نقاشی‌ای نوشتاری تولید کند. هرچند در نهایت مخاطب با متن مشخصی روبرو است چرا که متن استیتمنت استحکام خود را با همه بازیگوشی هنرمند حفظ کرده و ادراک زبان محور مخاطب نیز به آن انسجام می‌دهد.

در مجسمه- نوشته‌‌های “کوچه” -که غالب آثار نمایشگاه را شامل می‌شوند- با یک بازی فرمی با شکل نوشتاری اصطلاحات و عباراتی از فرهنگ عامه روبرو هستیم که در ترکیب‌های مکرر خود تبدیل به سازه‌هایی متخلخل اما بسته‌در‌خود و نفوذناپذیر شده‌اند؛ سازه‌هایی مهاجم و بعضاً فالیک که به واسطه تکرار فرمی و نوع متریال، حجم‌هایی متخاصم پدید آورده‌اند.ایمان صفایی

این احجام مهاجم همچون ساختمان‌ها و داربست‌های آهنی که در شهر  ما را احاطه کرده در کوچه‌ی صفایی نیز ما را در برمی‌گیرند و با حالتی که دعوت کننده نیست ما را در خود گرفتار می‌سازند. سازه‌هایی برساخته از تجلیات زبانی یک فرهنگ که همچون شبکه‌ای نفوذناپذیر در کوچه پس کوچه‌های ذهن ما پرسه می‌زند و دلالت‌های خود را بر ما تحمیل می‌کند. فرهنگی که می‌توان تجلیات “اجق وجق” و نمودهای “ولنگاری” و توکل “الله‌بختکی” و “آلاخون والاخون” شدن آشنای معاصر را در آن به وضوح دنبال کرد.

صفایی دور باطلی از ویژگی‌ها، باورها و بازی‌های زبانی را همچون پژواکی از به زبان راندن این عبارات در هوا، فریز کرده و تصویر صوتی آن‌ها را مجسم کرده است. او در چیدمان تعاملی توپ‌ها با ترجمه قاعده جانشینی زبانی به جانشینی تصویری در عکس‌ها، مخاطب را به تغییر قواعد بازی دعوت می‌کند.

اما روش پرداختن او به این “بازیِ جدّی” بین رویکردهای مختلف در نوسان است. از سویی ما با رویکردی دائره المعارفی و لغتنامه‌ای مواجه هستیم که ریشه در کانسپچوالیسم و هنر زبانی دارد ـ که چه بسا هنرمند را گرفتار پرگویی بسیار کرده و گویی وجاهتی فیلسوف مآبانه به نمایش وی بخشیده، که به هر روی نتوانسته او را از اگزوتیسم “خط پولساز فارسی” نجات بخشد، چراکه با آن در تناقض است‌ـ از سوی دیگر با نگاهی فرمالیستی که منجر به تولید شیئیت هنری شده – که نمونه بارز آن را می‌توان در “شُلِکْس” فرو افتاده بر میله‌های مورّب وعمودی دنبال کردـ و از سوی سوم با نگاهی متکی بر پاپ آرت. این چندگانگی، سادگی بیان هنرمند را از بین برده و گویی او را گرفتار چیزی شبیه همان “اُقُرمَرَنگ” کرده که مورد انتقاد او است؛ هنرمند در همان چارچوبی گرفتار آمده که به نقدش برخاسته است.

می‌توان این نوسان را در  “کشتمشپششپشکشششپارا” دید که در آن با دو نوع رویکرد مواجه هستیم؛ در یکی عبارت زبانی از دلالت معنایی خود تهی شده و در دیگری دلالت معنایی دستمایه شکل گیری فرم شده و بواسطه آن تقویت می‌شود. و یا در مقیاسی دیگر، تابلوهای دعوت هنرمندان مختلف جهان به ایران اثری است که با کلیت “کوچه” همخوانی ندارد و می‌توانست در مجموعه دیگری به نمایش در بیاید.ایمان صفایی

اما نیز می‌توان در نمونه‌ای از گفتگوی میان آثار، شبکه معنایی موفقی را شاهد بود؛ سه اثر “چار دیواری اختیاری”، “هرچه کنی به خود کنی” و مجموعه ۱۰۵ تابلوی ترکیب‌های مختلف “خانه” توانسته‌اند در ترکیب با هم به تعاملی موفق دست یابند. و یا در سازه بزرگ اندازه “نمیتُنیبخُنیشنخُنش” فرم و محتوا و اجرای اثر بدون هیچ رودربایستی فلسفی یا پیچیدگی اضافه‌ای در بده بستان با یکدیگر به تعادل رسیده‌اند. در اینجا دیگر اثری از توضیح مفاهیم پیچیده جامعه شناختی و فلسفی نیست و خودِ اثر با دربرداشتن همه نظریات و مفاهیم مستتر در خود به تنهایی برای سخن گفتن با مخاطب کافی است.

نقد نمایشگاه های قبل را اینجا بخوانید:نقد نمایشگاه نقاشی عادل یونسی بنطاسیا

نمایشگاه نقاشی تعلیق معلق در آثار هانی نجم در گالری دید

نقد نمایشگاه پیله در گالری نگاه به هنربانی بابک حقی