علیرضا اسپهبد و آثار کمتر دیده شده او در گالری فرمانفرما
گالری فرمانفرما مجموعه ای نفیس و کمتر دیده شده از آثار علیرضا اسپهبد را به نمایش می گذارد.
در این نمایشگاه آثار این هنرمند مربوط به سال های ۵۶ تا ۸۵ به نمایش گذاشته می شود؛ با آنکه از آن سال ها تا به امروز نزدیک به ۱۵ سال می گذرد اما آنچه مهم است تازگی این آثار محسوب می شود که تا به امروز هم قابل بحث و دفاع است.
همزمان با نمایش آثار علیرضا اسپهبد، گالری فرمانفرما اقدام به فروش تنها کتابی از نقاشی های این هنرمند کرده که با گردآوری آیدین آغداشلو و مقدمه جواد مجابی منتشر شده و حاوی برخی از نقاشی هایش از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۷۶ است.
این نمایشگاه که در بر گیرنده مروری بر آثار علیرضا اسپهبد است این فرصت را ایجاد نموده، که حضور اندیشه نقاشانه آثارش را به نوعی که تمامی ویژگی های بصری او را در بیان دریافت های حسی و باز اندیشی مقولات اجتماعی سیاسی که از بستر فرهنگی آن منشا می گیرد، بازنمایی کند.
این نمایشگاه از عصر جمعه ۲۴ آذرماه لغایت ۱۰ دی ماه ۱۳۹۶ در محل گالری فرمانفرما به آدرس تهران میدان هفت تیر، خردمند شمالی، کوچه اعرابی ۲ برگزار می شود.
در متنی با عنوان «فهم آثار علیرضا اسپهبد» به قلم تینا فتحی درباره آثار این هنرمند آمده است:
یکی از پرسش هایی که برای رسیدن به فهمی نظری از تحولات هنر معاصر ایران پیش می آید، شناخت هنرمندانی است که در این عصر می زیستند.
علیرضا اسپهبد متولد آذر ۱۳۳۰ تهران، او از کودکی تحت شاگردی استاد جعفر رهنما پرورش یافت و در هنرستان هنرهای زیبای پسران تهران در رشته نقاشی به تحصیل مشغول شد. در سال ۱۳۵۴ از دانشگاه هنرهای تزیینی در رشته گرافیک فارغ التحصیل و جهت ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه گلد اسمیت لندن، به انگلستان مهاجرت کرد و پس از اتمام تحصیل به کشور بازگشت .
وقتی به آثار علیرضا اسپهبد نگاه می کنی ناخودآگاه تحت تاثیر عوامل زیادی میخکوب می شوی بطوری که چند سوال ذهنت را درگیر می کند . این نوشته بهانه ای شد تا جواب سوالاتم را مستند و مکتوب نمایم . یکی از موارد بارزی که در ابتدای برخورد با آثار او مواجه می شوید وجود فیگورهایی از انسان و حیوانات است که با هم ترکیب شده اند و این ترکیب تا حدی جلو می رود که در بعضی از آثار با ادغام آنها بر روی هم، برخورد می کنی. منظر فضاهای جانور-انسانی او که روایتی از رویاهای معما گونه را مجسم می کند نمی تواند چیزی جز ترسیم فضاهای هول آور و اضطراب انگیز، نمادی و تمثیلی در ذهن پدید آورد. که ترکیب شدنشان با انسان منجر به موجودات غریبی در وسعت غیر عقلانی می گردد. به راستی این ایده بهره گیری از حیوانات در کمپوزسیون های اسپهبد از کجا آماده است ایا تنها به منظور بهره گیری نمادین از آنها استفاده نموده و یا زمینه ایی زیست بوم داشته است اما او متولد تهران است و امکان زندگی غیر شهری را نمی توانسته داشته باشد در پی این سوال بودم که به کتاب نود سال نوآوری در هنر تجسمی ایران؛ جواد مجابی نگاهی انداختم و دیدم مجابی در کتابش به نقل از اسپهبد آورده است؛ “در سه-چهارسالگی همسایه ای داشتیم که دانشجو بود و در انستیتو پاستور کار می کرد. او گهگاه از انستیتو برایم حیوانی می آورد: قرقی، خرگوش، طوطی و کلاغ . اینطور شد که من صاحب یک باغ وحش خصوصی شده بودم. مرگ جوجه کلاغ و حضور خوفناک کلاغان هیاهوگر بر بام خانه مان تصویر دوگانه از عشق و ترس- از این موجود را در ذهنم ثبت کرد”. وقتی این یادداشت را دیدم بی درنگ به یاد ویتگنشتاین افتادم که معتقد بود ” هنر به مثابه نحوه خاصی از نگریستن به جهان است؛ او در اینجا بر این امر تاکید می گذارد که آن چه اراده یا میل ما (از هر نوع) به دنبال آن است، خود درنهایت به هیات شیوه ی نگرشی نشان می دهد که با آن، جهان، یک سر«جهانی دیگر سان» است”. اما منظور ویتگنشتاین از «جهان دیگر سان» اسپهبد چیست؟ آن چه تا حدود زیادی روشن است و اغلب مفسران در آن اتفاق نظر دارند، آن است که این جهان دیگر سان، نتیجه ی یک نحوه ی نگرش است. بدین گونه که تغییر در نحوه نگرش باعث می شود جهانی کاملا متفاوت پیش روی بیننده قرار بگیرد. حال به راستی بسته به نگاه من دارد که کلاغ ها و … حیوانات نقاشی شده اسپهبد را چگونه بنگرم آیا آنها نماد عشق و ترس است یا نماد شوربختی … .
جذابیت بعدی که در آثار اسپهبد بسیار به چشم می اید کمپوزسیون های پیچیده اوست ؛ مطمئنا دانش آموختگی او در رشته گرافیک و کار حرفه ایش در این زمینه تاثیر شایانی در کمپوزیسون های ابدایی و ترکیب بندی هندسی اش بی تاثیر نبوده است . چرا که با آگاهی به هندسه طبیعت-که پس از سزان کشفی عام و دستمایه مدرنیسم های قرن بیستم شد.- او در ترکیب بندی های ابداعی اش در حقیقت؛ سوژه بهانه است و انسان و شی با ارزشی یکسان در کنار هم به خدمت گرفته شده اند. در حقیقت، در این نگاه نه تنها تغییر در امور واقع بلکه به طور کلی تغییردر کل جهان در فرد ایجاد می شود و با تغییر مرزهای جهان، مرزهای اندیشه نیز دستخوش تغییر می شوند.
اما به نظر من تنها مطالعه آثار اسپهبد با بعد تفسیری تکمیل نمی گردد، بلکه تحلیل تاریخی و اجتماعی زمان او نیز بسیار می تواند حائز اهمیت باشد . در دهه های ۶۰ و ۷۰ مفهوم گرایی و طرح مسائل انسانی عام، امر مشترک فرهنگی بود که جامعه به نحوی درگیر آن فضا شده بود. به طوریکه طیف پیکرنمایی نوگرا در آن دوره شکل گرفته بود، هنرمندان در دهه شصت بر آن بودند که در نگرش، فرم و محتوی کارشان بازنگری کنند؛ تغییر شرایط زندگی و بحران های معنایی و هویتی ای که تعریف های معرفتی و هنری آن ها را به چالش گرفته بود. همانطور که شکل و شرایط زندگی در عرصه های دیگر زندگی ایرانی دگرگون شده بود واقعیت های دیگری تجربه می شد که با تعریف ها و چارچوب های پیشین همخوانی نداشت و در ذهن هنرمندان و مخاطبان آنها نیز نسبت به معیارهای معمول هنری تردید ایجاد شده بود. تردیدها، ظاهرا پرسش های به هم پیوسته ای را پیش می کشید. اسپهبد به نوعی قصد نمایاندن هویتی را داشت که نیک و بد ، شکلی از زندگی، که برای او رقم خورده بود را با نگاه فردی متمایزش و به کارگیری عناصری از هویت جمعی که در خود به عنوان واحدی از جامعه درک می کرد را باز نمایاند .
اسپهبد از سویی از این نظر که امور فراواقعی را بسیار طبیعی و با ساخت و ساز دقیق جلوه می داد و از سویی دیگر از آنجایی که موضوع نقاشی های آن مردم بودند و مخاطب آن توده مردم بنابراین فضای رئالیستی در کارهای آن بسیار مشهود است. این ویژگی ها در کنار هم سبک سورئالیست را در بیان ادراک او می ساخت. اسپهبد در قالب نقاش واقع گرای اجتماعی، آگاهی بخشی را از وظایف و رسالت خود می دانست و بر این باور بود که روشنگری در عرصه نقاشی به مدد زبان میسر است بطوری که مخاطبان عام نیز توانایی درک آن را داشته باشند .
بنابراین با وام گیری از ویتگنشتاین ؛ رضایت زیبا شناسانه از هنرمندی همچون اسپهبد ، تجربه ای است که در بستر یک فرهنگ امکان حضور می یابد و اگر بخواهیم آن را از فرهنگ و فضای پیرامونش جدا سازیم و محدود به علتهای معین کنیم معنای آن از دست خواهد رفت. و درک و فهم آثار هنری در بستر فرهنگی آثار میسر است، چرا که در آنجا معنادار میشود و قابل تاویل و تفسیر است. از این رو هیچگاه نمیتوان پیشاپیش یعنی قبل از آنکه شکل زندگی، بازی زبانی و بافت فرهنگی اثر یا گزارهای را که در آن نضج گرفته توصیف کند، معنای اثر را تعیین کرد؛ برای آشکار کردن معنای واژگان زیبایی شناسانه باید شیوه های زندگی را توصیف کرد، زیبایی شناسی را نمیتوان جدا از فرهنگ و شکل زندگی انسان و متغیر پیرامون آن متصور شد. بنابراین آنچه فهم اثر هنری می نامیم تنها در دل اثر هنری و بستر فرهنگی تولید آن است که افاده معنا می کند.
تینا فتحی