مکتب لایپزیگ، پاسداری از سنت‌های نقاشی

مکتب لایپزیگ، پاسداری از سنت‌های نقاشی
۱٫ پاسداری از سنت‌های نقاشی

سایت تندیس ترجمه محمد عبقری


مکتب لایپزیگواحد نقاشی و معماری لایپزیگ در سال ۱۷۶۴ افتتاح شد، اما در اواخر قرن ۱۹ام بود که با نگرش تجاری شهر خود را منطبق کرد. از سال ۱۹۵۰ و در راستای این هبوط به دنیای مادی، به آکادمی هنرهای تصویری (Hochshule Fur Grafik und Buchkunst) شهرت یافت، این واحد رشته‌های قلم زنی، لیتوگرافی، حکاکی روی چوب و طراحی کتاب را در برداشت. اهمیت این آکادمی در زمنیه نقاشی به سال‌های اخیر برمی‌گردد. در دهه ۶۰ گروهی از این نقاشان مشهور و از جایگاه ویژه‌ای برخوردار شدند که مهم‌ترین آنان برنارد هیسژ (Heisig)، وولفگانگ متئور (Mattheuer) و وارنر توبک (Tubke) بودند.مکتب لایپزیگ

باوجود سبک‌های بسیار متفاوت‌شان، توبک طراحی زبردست بود که از هنرمندان رنسانس ایتالیایی تقلید می‌کرد، رئالیسم عامیانه متئور خودش را وقف مثل‌های قدیمی کرده بود، نقاشی‌های اکسپرسیونیسمی هیسژ ما را یاد امیل نولد (Nolde) می‌انداخت؛ تمام این هنرمندان سنت نقاشی را پاس داشتند و موفقیت جمعی آنها به مدرسه لایپزیگ اعتبار بخشید. مدرسان نقاشی آکادمی ترجیح می‌دادند که روی تکنیک‌های نقاشی کار کنند، شاید به این دلیل که کار روی موضوعات سیاسی در آلمان شرقی خطرناک و مناقشه آمیز بود. آن رویکرد ابزاری به راه خود ادامه داد. کریستفر روخابرل(Ruckhaberle) که اصلیتی باواریایی دارد می‌گوید: « تفاوت مدرسه لایپزیگ و دیگر مدارس آلمان این بود که درآنجا مباحث پیرامون چگونه نقاشی کردن بود و کمتر از چرایی این کار حرفی به میان می‌آمد». متیاس ویشر(Weischer) که اصلیتی مونستی(Munster) داشت می‌گوید: « مهم نبود که چه می‌کشیم، فقط نقاشی کشیدن اهمیت داشت، فقط نقاشی باید کشید حتی بدون داشتن موضوعی خاص یا دیدگاهی بزرگ.»مکتب لایپزیگ
برعکس، با اینکه هنرمندان مدرسه لایپزیگ درباره سوژه و موضوع چیزی به آنها یاد ندادند، اما آنها در حین نقاشی مدام به آن فکر کردند. آنها برای بیان انتقادات خود نسبت به وضعیت وخیم جامعه به نمادها و سمبل‌ها روی آوردند و با این کار هم انتقاد کرده و هم موقعیت خود را حفظ می‌کردند. آرنو رینک دراین باره می‌گوید: «متصدیان امور آنقدر باهوش نبودند که متوجه لایه‌های چندگانه نقاشی‌ها شوند.» ایکاروس(Icarus یکی از اساطیر یونان که با بال‌هایش قصد فرارداشت اما در آب افتاد و غرق شد.) نقش مهمی در نقاشی‌های لایپزیگ داشت. مکتب لایپزیگاو می‌توانست پرواز کند، می‌توانید او را موتیف گریختن بدانید، او به خورشید بسیار نزدیک شد و در نهایت بال‌هایش سوخت و سقوط کرد، همچون مردمی که به قدرت نزدیک می‌شوند. هیسیژ، رینک و توبک و خیلی‌های دیگر از ایکاروس استفاده کردند، زیرا او نه تنها یک فیگور خوبی بود بلکه معانی دیگری هم داشت. متئور به داستان Cain&Abel (هابیل و قابیل) و سیسفوس (کاراکتری در اساطیر یونان که مجبور بود سنگ قلتانی را تا نزدیکی قله ببرد و قبل از رسیدن به قله رها کند.) علاقه زیادی داشت. توبک به منابع مسیحیت علاقه داشت، همچون پیتا (Pieta تصویر مریم باکره که بر سر مسیح کشته شده می‌گرید.) رینک (Rink) می‌گوید: « این تمثیل‌ها و اشارات به شیوه‌ای بسیار زیرکانه به کار گرفته شده است و البته تنها مردم باهوش و تحصیل کرده متوجه آن می‌شدند.» «کسی دیگر سیسیفوس و ایکاروس را نقاشی نمی‌کند. مکتب لایپزیگحالا نقاشان آزادند تا تفسیرشان از جهان را بدون ابزارهایی چون ایهام و ابهام به گوش همه برسانند.» رینک خود عضو مادام‌العمر حزب بود اما مردم از هرجناح روزهایی را بیاد می‌آورند که در کنار سیاستمداران نقاشان نیز از اهمیت بالایی برخوردار بودند. رینک در ادامه می‌گوید: آن روزها مشکلات زیادی داشتیم که می‌بایست حل می‌کردیم. به نظرم جامعه امروز از جهات زیادی بسیار سطحی به نظر می‌رسد. طبیعی است اگر نقاشان این سطحی بودن را در کارهایشان نشان دهند.مکتب لایپزیگ
همزمان با فروپاشی مدرسه قدیمی لایپزیگ در اواخر دهه ۱۹۷۰، جمهوری دموکراتیک آلمان با به نمایش گذاشتن آثار نقادانه هنرمندان لایپزیگ، موضوع آزادی اندیشه و بروز عقاید گوناگون در جامعه را مورد توجه خود قرار داد.
در این رابطه، گیله می‌گوید: « هدف ما بر پایه اصول دیگری شکل گرفته بود، قصد داشتیم حکومت را مورد انتقاد قرار دهیم نه اینکه به حمایت آن برخیزیم؛ پس تمثیل‌وار هنر خود را به نمایش گذاشتیم اما نسل‌های بعدی پیروی روش ما نبودند چرا که از دیدگاه آنها این یعنی پذیرش حکومت و همین سبب شد که بسیاری از این هنرمندان به نقاشی انتزاعی روی آوردند.»مکتب لایپزیگ
پیروز این میدان شدن، کار سختی بود.
اما حکومت با درنظر گرفتن آوازه هنر انتزاعی در عرصه تجارت جهانی و فروش آثار هنری غیر تجسمی در غرب، توانست به گردش مالی بالایی دست یابد و در نتیجه دوران شکوفایی اقتصادی را تجربه کند. اما با از بین رفتن این فرصت، هنرمندان لایپزیگ به سختی توانستند چشم اندازهای مناسبی را برای طراحی‌های خود و قالب تصویری آن پیدا کنند.مکتب لایپزیگ

شماره‌های قبل از پرونده مکتب لایپزیک را در لینک‌های زیر مشاهده کنید:

مسعود اسکندری ؛ عکاس مهاجر

مسعود اسکندری خویی متولد ۲۳ آذر ۱۳۴۰ دانش آموخته عکاسی از دانشگاه هنر . فوق لیسانس عکاسی از دانشگاه هنرتهران  و مستند نگاری از دانشگاه Ryerson کانادا (Master of Fine Arts in Documentary Media) . تدریس در گالری هنر همیلتون و دستیار خانم Pearl Van Geest هنرمند  و مدرس نقاش کانادایی .

0 comments
مکتب لایپزیک

نقاشان مکتب لایپزیک و عطش مجموعه‌داران

عطش مجموعه‌داران به نقاشان مکتب لایپزیک  زیبایی درد طرفداران بین المللی نقاشی لایپزیک سایت تندیس ترجمه محمد عبقری همچون دیگر شهرهای آلمان شرقی لایپزیگ نیز با مشکل بیکاری و کاهش جمعیت مواجه بود. کارخانه‌ها و پروژه‌های خانه‌سازی بسته و یا خالی بودند، بسیاری از آنها آماده تخریب بودند، درحالی‌که ساختمان‌های ویلهلمین(Wilhelmine) از اوایل قرن بیستم بازسازی می‌شدند. دیوید شنل که در کُلن(Cologne) ساکن بود می‌گوید: «وقتی این ساختمان‌ها درحال فروکش بودند، صد متر آن طرف‌تر ساختمان‌های جدید و اتوبان‌هایی درحال […]

0 comments

مسعود اسکندری ؛ عکاس مهاجر

مسعود اسکندری خویی متولد ۲۳ آذر ۱۳۴۰ دانش آموخته عکاسی از دانشگاه هنر . فوق لیسانس عکاسی از دانشگاه هنرتهران  و مستند نگاری از دانشگاه Ryerson کانادا (Master of Fine Arts in Documentary Media) . تدریس در گالری هنر همیلتون و دستیار خانم Pearl Van Geest هنرمند  و مدرس نقاش کانادایی .

0 comments
مدرسه جدید لایپزیگ

مدرسه جدید لایپزیگ

مدرسه جدید لایپزیگ Leipzig International School نقاشی با نام خانوادگی دود نئو راخ و بالا آمدن ستاره مدرسه لایبزیگ سایت تندیس ترجمه محمد عبقری این پرونده در ۷ قسمت ارائه شده است و می‌توانید قسمت‌های بعد را در انتهای این شماره دنبال کنید در اوایل دهه نود، وقتی نقاشان تازه کار که حالا مدعیان صحنه بین‌المللی هستند در آکادمی باسابقه لایپزیگ ثبت نام کردند، می خواستند هنر را همچون جاهای دیگر و به روشی که قرن‌ها تدریس می‌شود یاد بگیرند […]

0 comments

نویسنده