بیوک احمری؛ بزرگمرد هنرهای قدیمه
بخشی از مقاله صادق تبریزی در مجله تندیس شماره ۱۹۱
آیا این گفتار مبالغهآمیز است یا این که بیان من درباره بیوک احمری و آنچه در سرپنجه او آشکاروپنهان بود، عاجز است؟ بهراستی این گفتار دایره تواناییهای او را بازگو میکند؟ اغلب درباره شاگردان خود میگفت: «دیگر چیزی ندارم به آنان بیاموزم، بلکه باید از آنها یاد بگیرم». آخرین باری که او را دیدم، روزهای پایانی عمر او بود و متأسف بودم که به دلیل سفر، از او بیخبر بودهام. درحالیکه دست او در دستم بود، انگشتانم را میفشرد و بهزحمت این جمله را بهزبان آورد: «چه عجب». همسرش که در کنار من بود، گفت: «چندروزی حرف نمیزد». احمری تا آخرین لحظه حیات دست از شوخی و کنایه برنداشت. تمامیِ گفتارش دوپهلو بود و مخاطب به بطن اندیشه او راه نمییافت. لذا، این شکستهنفسی، که باید از شاگردانم بیاموزم، یکی از همان حرفهای مطایبهآمیز است که درکودریافت آن لازمه شناختی عمیق در افکار احمری است. این تفکر همواره در رفتار و کردار و حتا در آثار او دیده میشد. مگر نه این که در تابلوی “آخرین شام مسیح”، با چلوکباب کوبیده و گوجهکبابی از حواریون پذیراییکردهاست؟
احمری بهسان هنرمندان پیشین، که کار هنری برایشان خدمت و عبادت بود، اغلب آثار خود را بدون امضا رها کرده یا به یک اشاره “ب. الف” اکتفاکردهاست. این فروتنی و تواضع، ظاهر قضیه بود. او در باطن، هیچکس را قبول نداشت، حتا رسام ارژنگی استادش. بارها به من میگفت: «چیزی از او یاد نگرفتهام».
احمری در زمینه مرمت آثار لاکی بیشک اولین و آخرین بود و هیچکس تاکنون نتوانسته راه او را دنبال کند. او آثار اساتید قاجاری را از آقاصادق و آقانجف و آقازمان و تمامی آنها، با سبکوسیاق خودشان مرمت میکرد، بهطوریکه کسی قادر به تشخیص محل ترمیم نبود. در زمینه آبرنگ، چه کسی را میتوانیم چون او بیابیم؟ حتا کسی به خودش اجازه نداده به حریم قابلیتهای او قدم بگذارد. بهراستی چه کسی در اجرای “پرداز” همانند اوست؟
احمری، درعینوفاداری به هنرهای قدیمه، گوشهچشمی هم به پرسپکتیو و آناتومی داشت و نمیتوانست تنها در چارچوب نقاشی دوبُعدی قراربگیرد و الزاماً نورپردازی و سایهروشن را هم در کارش دخالت میداد. اما، این امور با چنان مهارت و ظرافتی صورت میگرفت که از قلمرو آن هنرها فراتر نمیرفت. عاقبت مصمم شد، خوشنویسی بیاموزد. مدتی نزد خود، کار کرد و ای کاش نزد استاد نمیرفت. فرادی بارها به او گفتهبود: «نهتنها چیزی به تو نیاموختهام، بلکه تو را از راه خودت هم جداکردهام». اما، احمری دستبردار نبود. روزها و شبان بسیاری هزارانقطعهکاغذ را سیاه کرد. تمرینهای او، که شاید سالیان درازی از عمرش را بهخود اختصاص داده، و مشاهده صندوقهایی مملو از خطنوشته در انباری خانهاش بازگوکننده آن است که ایام بسیاری را در این راه سپریکردهاست. مگر نه آن که او سعی داشت به قله رفیع میرزاغلامرضا نائل آید و کمتر از آن را نمیپذیرفت؟ درحالیکه هماکنون تعدادی از آثار او با امضای “یاعلی مدد است”، بهجای خط میرزا دستبهدستمیگردد، معذالک، در درون خود احساس رضایت نداشت و میدانست با تمام تلاشوکوشش خود به پای میرزا نرسیده. بااینکه آثار خوشنویسی او از دهها خوشنویس مطرح روز، دست برتر دارد، دست از آن کار کشید و هرگز به درجه یک استاد نیمبند اکتفا نکرد؛ چرا که او در تمامیِ زمینهها از اساتید قدیم برتر بود. در جوانی سوره حمد را روی دانه برنج مینویسد و داخل یک شیشه، همراه با ذرهبین، به تازهواردین میسپُرد.
احمری درمقابل انسانهای قابل، تکریم بسیار داشت. دلبستگی او به رضا مافی از همین مقوله است. او بهدرستی دریافته بود که مافی تافته جدابافتهای است؛ و شاید هیچکس بهجز احمری به آن درجه از مهارت مافی واقف نبود. به همین مناسبت از روزی که مافی را پیدا کرد تا آخر عمر او، از وی جدا نشد. احمری بسیاری از نوشتههای مافی را بازنویسی کرده، ضمن آن که مافی هم بسیاری از آثار خود را به استاد احمری تقدیمکردهاست. یک بار با یادداشتی از استاد روبهرو شدم که نوشته بود: «علاقهمند است طرحهای مرا رنگآمیزی کند. عاقبت هفتطرح برایش آماده کردم که اجرای آنها توسط او انجامشدهاست».
چهرهاش تا پایان عمر زیبا بود، حتا هنگامی که مأمور گورستان او را به پهلو خوابانید، زیبایی نیمرخش فراموششدنینیست.
یکی از شگردهای استاد احمری آن بود که سرقلیانهای میناکاری قاجار را پس از ترمیم با پوشش ورنی مخصوصی که ابتکار خودش بود بهپایان میرسانید، بهطوریکه قسمتهای مرمتشده با پوشش این ورنی همان حالی را بهدستمیداد که از کوره خارجشدهباشد و به مثابه لعاب مینا بهچشممیخورد. این ورنی محلولی بود از “طلق و اَسِتون” که احمری بهطرز ماهرانهای در پایان ترمیم، چهره کار را با آن آغشتهمیکرد. او به طوری شیفته این تردستی و تبحر خود شدهبود که یک سرقلیان فاقد نقشونگار را به سبک اساتید قاجاری با تمام لطایفوظرایف بهاتمامرسانید و برای بهحیرتآوردن هر تازهواردی آن را نشانمیداد.
این سرقلیان با ورنی ساخت احمری بهقدری خوب میناکاری شدهبود که کارشناسان بخش اسلامی حراجی ساتبی در لندن متوجه قدمت اثر نشدند و در همان حراجی بهفروش رسید.
روزی یک سینی فلزی روسی از استاد خریدم و چون به مرمت نیاز داشت، مبلغی هم بابت مرمت اضافه کردم و کل مبلغ را یکجا پرداختم. در ملاقات بعدی و هنگام تحویل کار، مجدداً وجه آن را مطالبه کرد. وقتی اظهار کردم پرداختشده، زیر بار نمیرفت، تا این که همسرش مداخله کرد و شهادت داد. آن گاه پذیرفت که وجه سینی و اجرت مرمت را دریافتکردهاست. وقتی از او پرسیدم، چرا باور نمیکردی پول آن را گرفتهای، استدلالش این بود که مردم در آخرِ کار هم حاضر بهپرداخت نمیشوند، چگونه ممکن است کسی پشاپیش وجهیپرداختهباشد؟ درخاتمه، با سرودن این بیت به مشاجره پایان و به من زنهار داد که، برای کاری که هنوز انجامنشده، پولی نپردازم.
مکن نیکویی در حق هیچکس
که پاداش نیکی بدی بود و بس
هنگامی که استاد احمری روی پرده سیودومتری عاشورا کار میکرد، در بین وجوهی که به عنوان حقالزحمه دریافت میکرد، اسکناسهای مستعمل و فرسودهای هم بود. نظر به این که “مرمّت” بخش عمدهای از کوششهای او بود، نتوانست نسبت به این پولهای پاره بیتفاوت بماند، لذا، درصدد اصلاح و مرمت آنها برآمد.
روزی به حالت گلایه یکقطعهاسکناس دویستتومانی را، که شب قبل لابهلای پولها دریافتکردهبود، نشان داد و معترض بود که، بیش از ساعتی برای ترمیم آن وقت صرفکردهاست. این دویستتومانی، که اکنون در مجموعه من نگهداری میشود، ظاهراً فاقد گوشه بوده و استاد با وصلهکردن و ساختوساز، آن را تکمیلکردهاست.
مجید فداییان درباره استاد احمری میگوید: «احمری تکچهرهای ساخته بود از پسربچه ده ـ دوازدهسالهای به زیبایی فرشتگان. تماشای این چهره، همواره حس احترام را در من بیدار میکرد. روزی مشاهده کردم که استاد، در نقاشیهای “اروتیک” خود، این پسربچه را بهکارگرفتهاست».
مقاله های پیشین صادق تبریزی را در لینکهای زیر مشاهده کنید:
هنرمند/منتقد؛ هم این و هم آن
هنرمند/منتقد | اثر چیست؟ معنای احتمالی آن چیست؟ به چه درد میخورد؟ در این روزهایی که عکس و عکاسی از من گریختهاست یا من از آن فرار کردهام چه چیز میتواند برایم بامعناتر/بیمعناتر از دبیری بخش عکاسی یک مجلۀ هنری باشد. رنگ این روزها رنگ همهچیز را عوض کرده است. عکس برایم رنگباختهاست و میدانم به سبب همین رنگعوضکردنش در لحظه است که اینگونه دوستش میدارم.[…][۱] […] موضوع، خود عکاسی است همانگونه که چیزها خود عکس هستند. «من» هم تکهای […]
مسعود اسکندری ؛ عکاس مهاجر
مسعود اسکندری خویی متولد ۲۳ آذر ۱۳۴۰ دانش آموخته عکاسی از دانشگاه هنر . فوق لیسانس عکاسی از دانشگاه هنرتهران و مستند نگاری از دانشگاه Ryerson کانادا (Master of Fine Arts in Documentary Media) . تدریس در گالری هنر همیلتون و دستیار خانم Pearl Van Geest هنرمند و مدرس نقاش کانادایی .
صادق تبریزی، کلکســیون پیدا شــده
صادق تبریزی، کلکســیون پیدا شــده این مقاله به قلم صادق تبریزی در شماره ۱۸۵ مجله تندیس به چاپ رسید. در حوالی ۱۹۶۰، هنگامی که پرویز تناولی از ایتالیا بازگشت و آتلیه کبود را تأسیس کرد، سروکلّه شخصی به نام اریک آذری پیدا شد و ضمن آن که خود را مدیر گالری معتبر “ایشتار” در لُسآنجلس معرفی میکرد، علاقه خود را نسبت به معرفی و فروش آثار هنرمندان ایرانی در امریکا ابراز داشت. او با چهرهای مصمم و رفتار نوستالژیک خود، […]
هنرمند/منتقد؛ هم این و هم آن
هنرمند/منتقد | اثر چیست؟ معنای احتمالی آن چیست؟ به چه درد میخورد؟ در این روزهایی که عکس و عکاسی از من گریختهاست یا من از آن فرار کردهام چه چیز میتواند برایم بامعناتر/بیمعناتر از دبیری بخش عکاسی یک مجلۀ هنری باشد. رنگ این روزها رنگ همهچیز را عوض کرده است. عکس برایم رنگباختهاست و میدانم به سبب همین رنگعوضکردنش در لحظه است که اینگونه دوستش میدارم.[…][۱] […] موضوع، خود عکاسی است همانگونه که چیزها خود عکس هستند. «من» هم تکهای […]
مسعود اسکندری ؛ عکاس مهاجر
مسعود اسکندری خویی متولد ۲۳ آذر ۱۳۴۰ دانش آموخته عکاسی از دانشگاه هنر . فوق لیسانس عکاسی از دانشگاه هنرتهران و مستند نگاری از دانشگاه Ryerson کانادا (Master of Fine Arts in Documentary Media) . تدریس در گالری هنر همیلتون و دستیار خانم Pearl Van Geest هنرمند و مدرس نقاش کانادایی .
صادق تبریزی، رتبههایی برای هنرمندان قهوهخانهای
صادق تبریزی، رتبههایی برای هنرمندان قهوهخانهای صادق تبریزی هنرمندی است که نامش با مکتب سقاخانه گره خورده است. وی درعین حال گالریدار، مجموعهدار و صاحبنظر در عرصه هنرهای مردمی نیز بود که مقالات متعددی را در نشریات مختلف به چاپ رسانید. تبریزی همچون بسیاری از هنرمندان پیشرو ایران تحت تأثیر سنت خوشنویسی بوده است. صادق تبریزی (۱۳۹۶ – ۱۳۱۷) در تهران، دیپلم نگارگری خود را در ۱۳۳۸ از هنرستان پسران و لیسانس خود را در ۱۳۴۴ و فوق لیسانس را در […]