پاي صحبت ليلي گلستان در پايان سال

ايسنا:
[one_third]

ليلي گلستان در آستانه‌ی سال نو از روزهای که پشت سر گذاشت، گفت. از انتشار نخستین کتاب تألیفی‌اش تا آرزوها، علاقه‌مندی‌ها و احساس رضایتی که از زندگی دارد.
لیلی گلستان متولد سال 1323 است. او هنوز با اشتیاق در هنر و ادبیات فعالیت می‌کند. گالری «گلستان» که مدیریتش برعهده‌ی او است، یکی از موفق‌ترین گالری‌های تهران در برگزاری نمایشگاه‌های هنرمندان جوان فعال در زمینه‌ی هنرهای تجسمی است. او امسال از سوی وزارت ارشاد برای تجلیل در اختتامیه‌ی هفتمین جشنواره‌ی هنرهای تجسمی فجر دعوت شد، اما این دعوت را به دلایلی نپذیرفت.
به گفته‌ی خود لیلی گلستان، سال 93 سال خوبی برای او و گالری‌اش بوده است. او آبان‌ماه امسال جایزه‌ی شوالیه‌ی ادب و هنر فرانسه (نخل آکادمیک) را از سفیر این کشور گرفت و نخستین کتاب تألیفی‌اش منتشر شد.

با گلستان در روزهای پایانی سال 93 به گفت‌وگو نشستیم.

فکر می‌کنم امسال مهم‌ترین خبر درباره‌ی شما، چاپ اولین کتاب‌تان «آقا صمد و ماهی سیاه کوچولو» بود که با الهام از داستان «ماهی سیاه کوچولو» نوشته‌ی صمد بهرنگی آن را نوشته‌اید. درباره‌ی این کتاب، ایده‌ی نوشتن آن و ماجرای چاپ و انتشارش بگویید.

ایده این کتاب به یک‌باره مثل جرقه‌ای از سرم گذشت، اما وقتی بیشتر فکر کردم متوجه شدم که به احتمال زیاد این فکر از زمانی که برای بچه‌هایم کتاب «ماهی سیاه کوچولو» را می‌خواندم در پس ذهنم بوده است. این‌که چرا این دو تا از هم جدا شدند. بعد آن را نوشتم و باز نوشتم تا این شد که می‌بینید.

روند انتخاب تصویرگر کتاب چگونه پیش رفت؟

برای تصویرگری کتاب فکر کردم. طبیعی بود که پیش از هر کسی به آقای مثقالی که تصاویر کتاب «ماهی سیاه کوچولو» را سی – چهل سال پیش کشیده بود، فکر کنم که ایشان با دلایلی منطقی این کار را نکرد. بعد به عباس کیارستمی پیشنهاد تصویرگری دادم که ایشان هم هرچند گفت که قصه را بسیار دوست دارد و مدتی هم درباره‌ی نوع تصاویر با هم حرف زدیم، اما بعد از مدتی گفت، سال‌هاست که دستش تصویری نکشیده و نگران بود نتیجه‌ی آن‌ طوری که دوست دارد از کار درنیاید. من هم به ایشان حق دادم.

در نتیجه به خانم نعیمایی رسیدید …

بله؛ بعد خانم نعیمایی را پیدا کردم و کار را شروع کردیم که نتیجه‌اش به نظر من و هر کسی که کتاب را دیده، بسیار درخشان بود. کتاب را به نشر «نظر» پیشنهاد دادم و کار چاپ آن را شروع کردند تا به شب عید بچه‌ها برسد.

پس از انتشار کتاب چه بازخوردها و واکنش‌هایی گرفتید؟

خیلی خوشحالم که واکنش‌ها همه مثبت بود. هم قصه را دوست داشتند و هم تصاویر را.

داستان «آقا صمد و ماهی سیاه کوچولو» چه ارتباطی با «ماهی سیاه کوچولو» نوشته صمد بهرنگی دارد؟

یک جوری ادامه‌ی آن است. دل صمد برای ماهی‌اش تنگ می‌شود و می‌رود به دنبال ماهی سیاه. پیدایش می‌کند و خوش و خرم با هم می‌روند به تماشای زیبایی‌های دریا. دست در دست. یک پایان خوش.

نوشتن کتاب پس از سا‌ل‌ها فعالیت در حوزه ترجمه و خواندن آثار نویسندگان دیگر چگونه تجربه‌ای برای شما بود؟

این قصه حدود 30 خط بیشتر نیست! اما روند ساخته شدن کتاب از ابتدا تا انتها بسیار برایم لذت‌بخش بود و خوش گذشت.

آیا باز هم در نظر دارید نویسندگی را ادامه دهید؟

خیلی‌ها می‌گویند چرا نمی‌نویسی. باید یک فکر بکری به سرم بیاید تا شروع به نوشتن کنم.

دوست دارید یک روز کتاب خاطرات‌تان را بنویسید؟

در کتاب «تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران» به اجمال زندگی‌ام را تعریف کرده‌ام که خوشبختانه خیلی مورد استقبال قرار گرفت و به چاپ ششم رسید. نمی‌دانم … باید پیش بیاید.

آخرین کتابی که خواندید و دوستش داشتید چه بود؟ شده که از خواندن چندباره‌ی یک کتاب مثل بار اول لذت ببرید؟

آخرین کتابی که خواندم و بسیار لذت بردم «در ستایش بطالت» از برتراند راسل بود که خیلی از خواندنش کیف کردم. من باید این کتاب را هر روز و هر شب بخوانم تا متوجه شوم که بطالت خوب چیزی است!! مقوله‌ای که اصلا با آن آشنا نیستم. باید یاد بگیرم. مگر آقای برتراند راسل بالاخره این حیطه را به من بشناساند!!

سالی که گذشت برای گالری گلستان چطور بود؟

امسال سال فوق‌العاده‌ای برای من بود. بزنم به چوب! باید برای خودم اسفند دود کنم! (من یک جایی هم سنتی و خرافاتی هستم). هم گالری «گلستان» خیلی موفق بود و هم کتابم درآمد و هم شش کتابم تجدید چاپ شد (هرچند هنوز سه کتابم از توقیف درنیامده) و هم از سوی وزارت ارشاد دعوت شدم که در جشنواره تجسمی فجر از من تجلیل شود که نپذیرفتم.

چرا نپذیرفتید؟

چون اگر آن بالا می‌رفتم نمی‌توانستم از توقیف کتاب‌هایم و مشکلات عدیده در عملکرد وزارت ارشاد نگویم و اعتراض نکنم. پس با کمال ادب تشکر کردم و آن بالا نرفتم، اما از این پیشنهاد بالطبع خوشحال شدم. از سوی دولت فرانسه هم نشان شوالیه گرفتم که نشان بسیار معتبری است.

هنوز هم از کار با هنرمندان و جوانان در زمینه‌ی هنرهای تجسمی لذت می‌برید؟

هنوز و همیشه حامی هنرمندان جوان خواهم بود و از این‌که آن‌ها را به جامعه‌ی هنری معرفی کنم و بشناسانم‌شان، مفتخرم.

امسال هم برای حضور در حراج دبی به خارج از کشور می‌روید یا نوروز را در ایران می‌مانید؟

برای «آرت دبی» دعوت شده‌ام و می‌روم. حراجی‌ها آن‌قدر پس و پشت دارند که با اخلاق صاف و پوست کنده‌ی من جور نیستند، اما شاید به تماشا بروم. چند روزی را به بطالت می‌گذرانم و باز روز از نو و روزی از نو!

یادم هست یک زمانی گفته بودید با وجود زندگی در خانواده‌ای با آن همه قرابت با سینما، تعجب می‌کنید که چرا خودتان بازیگر نشدید، آیا واقعا هیچ‌وقت از طرف کارگردانان سینما یا به‌واسطه‌ی همسر و پسرتان پیشنهاد بازی در فیلمی را نگرفتید؟

نه والله! انگار باید آرزوی آرتیست شدن را به گور ببرم!

خودتان بازی کدام بازیگران ایرانی و خارجی را می‌پسندید و دنبال می‌کنید؟

بازی شهاب حسینی و نگار جواهریان را خیلی دوست دارم. از خارجی‌ها هم مریل استریپ و جک نیکلسون.

دوست دارید چه چیزی را در زندگی تجربه کنید که هنوز فرصتش پیش نیامده است؟

خیلی خیلی چیزها؛ بی‌شمارند کارهایی که هنوز نکرده‌ام و دوست داشتم می‌کردم.

دل‌تان این روزها برای چه کسی تنگ شده است؟

برای مادرم که دو سال است من را ترک کرده. برادرم کاوه (کاوه گلستان، عکاس) و نعمت حقیقی (همسرش و فیلمبردار سینما). دلم برای دیدن دوباره‌ی «آنگکور وات» در کامبوج تنگ شده، جایی که بر من تأثیر عجیبی گذاشت و شهر بنارس در هند با رودخانه‌ی گنگ.

از خودتان و مسیری که تا امروز طی کرده‌اید راضی هستید؟

از خیلی چیزها راضی هستم، اما دوست داشتم خیلی کارها را هم نکرده بودم. راضی بودنم بیشتر از ناراضی بودنم است. روی هم رفته خدا را خیلی خیلی شکر می‌کنم. همیشه گفته‌ام اگر سهمی برای ما در این دنیا گذاشته شده، به من بیشتر از سهمم داده شده است.

نویسنده