پرونده‌ی منتقدان برتر جهان | نقد هنر؛ آری؟ یا خیر؟

پرونده‌ی منتقدان برتر جهان
نقد هنر؛ آری؟ یا خیر؟
معرفی منتقد سوم: الئنور هارتنی Eleanor Heartney | قسمت دوم
دبیر پرونده: مریم روشن‌فکر
آوام مگ ترجمه: نرگس بهروزیان


 

منتقدان برتر النور هارتنی

پرونده‌ی معرفی منتقدین برتر جهان، در حالی برای عرضه انتخاب شده است که سوء‌تفاهم‌های بسیاری در حوزه‌ی هنر، پیرامون موضوع نقد وجود دارد؛ و باید اذعان کرد که نقد هنر، علی‌الخصوص در حوزه‌ی تجسمی، در ایران هرگز به اندازه‌ی کافی مستقل و دارای حدود و ثغور مشخص نبوده است؛ و حتی همانند حوزه‌ی فیلم و ادبیات دارای تشکل صنفی نیست. به‌همین خاطر سعی ما در این پرونده این است که دریچه‌ای رو به نقد در جهان انگلیسی‌زبان بگشاییم و بتوانیم بخشی از آن‌چه بر نقد در حوزه‌ی بین‌المللی هنر تجسمی رفته است را بازتاب دهیم. در این خصوص کوشیده‌ایم در ترجمه امانت را حفظ کرده و مخاطب فارسی‌زبان را با ارزش نقد تجسمی درکمک به درک و فهم و گسترش دانش از درون به بیرون این حوزه آشنا سازیم.

در بخش قبلی با «الئنور هارتنی»، منتقد معاصر، آشنا شدیم و یکی از نقدهای او را خواندیم. در این شماره یادداشتی را می‌خوانیم که هارتنی پیرامون موضوع «نقد» نوشته است.

النور هارتنی

بی‌ارزش‌شدن باورنکردنی نقد هنری
در فیلم‌های قدیمی دیده‌ام که منتقد همیشه یک مرد سفید‌پوستِ مُسن پرافاده، به شکل باورنکردنی بانفوذ، اغلب گمراه‌کننده، با توانایی اعمال قدرت گسترده بر سرنوشت هنرمند، معمولاً مزین به یک لهجه‌ی باکلاس بریتیش است.
البته تا به‌‌حال منتقدی شبیه به آن ندیده‌ام؛ اما آن شخصیت، دیدگاه مردم خارج از دنیای هنر را از منتقد به‌عنوان فردی بی‌نقص نشان می‌دهد. منتقدین کسانی بودند که سیستم را صادق  نگه می‌داشتند و ارزیابی و تفسیرهای اندیشمندانه‌شان بر اساس ضرورت‌های  بازار هنر پیش‌ برده نمی‌شد و فاصله‌شان از بخش مالیِ سیستم هنر، به یک بی‌نیازی غرورآمیز تبدیل شده بود.

گلایه‌های قدیمی راجع به درآمد ناچیز منتقدان یا تمایل پول به پیشی‌گرفتن از نقد را تکرار نمی‌کنم؛ اما اوضاع به‌شدت تغییر کرده؛ بخشی از این تغییرات به‌‌دلیل کاربرد تکنولوژی‌های جدید اطلاعات و تغییراتی است که برای نقد و روزنامه‌نگاری به‌همراه آورده‌اند.

ترویج بازار کار بدون دستمزد، به‌همان نسبت که کسب درآمد برای نویسندگان را دشوار کرده، شرایط را نیز برای متمایزبودن آن‌‌ها سخت کرده است؛ هم‌چنین به نظر می‌رسد منتقدین به‌واسطه‌ی نفوذ آشکار در حال رشد نهادهای مدعی نقد، مانند بازارهای هنری، هنربانان مشهور (celebrity) و مجموعه‌دارانِ جهانی، بیش‌از‌پیش به حاشیه رانده شده‌اند. نقش منتقد آن‌جاکه اکتشافات، تشویق‌ها و قضاوت‌ها توسط دیگران بیشتر قابل رؤیت شده، دشوارتر از قبل است.
پیش‌تر این سؤال برایم مطرح بود که: «آیا می‌توان هنری عالی، بدون حضور منتقدی عالی داشت؟» حالا به نظر می‌رسد سؤالی مناسب‌تر وجود دارد: «آیا می‌توان هنری عالی بدون نقد داشت؟»
حدود سه‌‌دهه پیش «جان پِرِاُت» (John Perreault)، در مقاله‌ای پیرامون بحرانِ همیشگی در نقد هنری اذعان کرد: «بدون نقد هنریِ مستقل، سیستم هنر در خطر جایگزینی با مسأله‌ای است که برای حمایت از آن رشد کرد؛ یعنی “هنر خوب”». او ادامه داد: «حس می‌کنم سیستم هنری، از جمله دلال‌ها، مجموعه‌داران، سرمایه‌گذاران، هنربانان و هنرمندان می‌توانند بدون هیچ هنر خوبی به مسیرشان ادامه دهند؛ در واقع این‌روزها نقد هنری تا حد زیادی به دنیای هنری معاصر که افراد پذیرای هیچ‌کس به‌جز خود نیستند، بی‌ارتباط است. اگر این‌گونه باشد، در حال از دست‌دادن چه هستیم، وقتی نقد هنری را از دست دهیم؟ و آیا باید در این‌باره تلاش کنیم؟»
من موافق این باور هستم که «نقد» اهمیت دارد. برای من «نقد» راهی برای کشف شیوه‌هایی است که هنر به فهماندن جهان کمک می‌کند. تفکر در هنر برای من روزنه‌های جدیدی از علم، تکنولوژی، فلسفه، سیاست، ادبیات و… را گشود؛ اما اگر منتقدین به واسطه‌ی نقد در شیوه‌هایی بیگانه با پول، شکوفا شده‌اند، تصور می‌کنم جهان هنر هم به واسطه‌ی «نقد» شکوفا شده است.

منتقدان برتر النور هارتنی

در سخنرانی‌هایم در سراسر کشور، درمی‌یابم که دانشجویان هنر، هنرمندان، و حتی افراد عام، تمایلی صادقانه و واقعی برای فهم ایده‌ها در پس هنر معاصر دارند. آمار رو‌به‌رشد برنامه‌های تحصیلی در رشته‌ی نقد که به نویسندگان جوان، به‌عنوان مدرک اعطا می‌شود، به جست‌وجو در نظریه‌ی نقد گرایش دارد. (اگرچه کنجکاو هستم بدانم، در شرایط کنونی آن‌ها پس از فارغ‌التحصیلی قرار است با این مدارک چه کار کنند.)

کمبود مخاطب یا عدم تمایل به متن‌ها و نویسنده‌ها برای ورود به این گرایش چالش‌برانگیز نیست؛ برعکس، در خصوص ژورنالیسم سیستم ارائه‌، از مشکلات عدیده است. آیا نقد می‌تواند به‌گونه‌ای توسعه یابد که در اختیار مشتاقان قرار گرفته و به نویسندگان هم امکان کسب درآمد دهد؟ آیا الگوهای جدیدی وجود خواهند داشت که نقد را شغلی بادوام از منظر اقتصادی تبدیل کنند؟ آیا درآمیختن نقد در قالب‌های موجود با دیگر موضوعات اجتناب‌ناپذیر است یا به زیرمجموعه‌ای از گفتمان آکادمیک یا شاخه‌ی دیگر تبدیل شود؟
اقرار می‌کنم برای این سؤال‌ها پاسخی ندارم؛ اما باید به‌طور جدی درباره‌ی آن‌ها فکر کنیم. «آیا راه‌هایی برای حمایت از گفتمان انتقادیِ غیروابسطه، مانند شیوه‌های معمول مجلات و تبلیغات هنری وجود دارد؟ آیا راه‌هایی برای تشویق به گفت‌‌وگو پیرامون ایده‌ها به‌جای شخصیت‌ها و پول وجود دارد؟ آیا تکنولوژی‌های جدید می‌توانند برای خلق صادقانه و تعاملی برای مسائل گسترده‌تر تحت‌کنترل درآیند؟ و آیا ما به‌عنوان منتقد می‌توانیم سایر بازیگرانِ دنیای هنر را متقاعد کنیم که کار ما برای آن‌ها مهم جلوه داده شود؟» در غیر این صورت منتقدِ فیلم، در فیلم‌های ما، تنها مردی سفید‌پوست و پرافاده نیست، بلکه مردی نامرئی است.

قسمت‌های قبل از این پرونده را اینجا بخوانید: