گفتگو با صدرا میرشریفی
پرونده هنرمندان در حال طلوع | قسمت چهارم
مجله هنرهای تجسمی آوام: نویسنده مخاطب فرانک فریدونی
صدرا میرشریفی متولد ۱۳۷۵ در تهران و فارغالتحصیل هنرستان هنرهای زیبا سال ۱۳۹۴ و همچنین در حال تحصیل در رشتهی کارشناسی فرش دانشگاه هنر تهران است. در کارنمای این هنرمند میتوان به یک نمایشگاه انفرادی با عنوان بیریخت در گالری دلگشا ۱۳۹۶ و شرکت در ۱۴ نمایشگاه گروهی در گالریهای دلگشا، لاله، تیت لندن، نگر، دانژه، امروز، بنیاد لاجوردی، هما، زی، سو، امکان و دستان اشاره کرد.
صدرا میرشریفی در بیانیهی آثارش عنوان میکند:
«کالبد موجودات جاندار، قالبی است که از آن برای به تصویر کشیدن ترک عادتهای همان موجود بهره میبرم. این روشی است که کمک میکند تا ایماژی مستقل از ابژه خلق کنم.
تفکیک میان آدمی و غیر آدمی به هر شکل و در کل تفکیک پدیدهها از هم در زندگی روزمره، عادتی است که آدمی را از جنون دور نگه میدارد. این شیوهی زیستن اوست؛ اما فیزیک بنا میدارد که در حقیقت همهچیز یکپارچه است. آدمی زبانمند است و همین باعث شده که خود را در جایگاه ویژهای ببیند. او میتواند در بستر زبان هر پدیدهای را مستقل از دیگری بررسی کند و رابطهاش با دیگر پدیدهها را بیابد. او تمام شواهد یکپارچگی را در روابط میان پدیدهها میبیند بیآنکه خود یکپارچگی را ببیند.
با تهی کردن ایماژها از شخصیت و دور کردن آنها از آدم بودنشان به دنبال همین یکپارچگی هستم.»
پیشینهی فرهنگی چقدر میتواند در رویکردهای یک هنرمند تأثیر داشته باشد؛ و آیا این تأثیر برای شما وجود داشته؟
فرهنگ، اقتصاد و خانوادهی من همیشه به شکلی بوده که کارهنری را برای من راحتتر کرده و بستری بوده که ذهنیتها را سامان دهم و ایدههایم را پیش ببرم. کودکی من با کتاب، موسیقی، نقاشی و گِلبازی گذشت. درواقع کانسپتی که درآن رشد و پرورشیافتهام بهنوعی ابزار و متریال من بودهاند.
چرا «فرش» را برای ادامه تحصیل انتخاب کردید؟ چرا نقاشی نه؟
خوشحالم که در رشته نقاشی تحصیل نمیکنم. در نقاشی مراحل رشد را که بهطورمعمول طی میشود گذراندهام و مشغول کارومطالعه هستم. روزبهروز در این کار روبهجلو و پیشرفتم. تحصیل نقاشی در دانشگاه شاید میتوانست تا حدودی کنترلکننده باشد. ترجیح دادم در رشتهای تقریباً غیرمرتبط تحصیل کنم؛ که خیلی بیربط هم نیست. من در رشته فرش با تاریخ هنر ایران که بسیار موردعلاقهام است سروکار دارم و درعینحال فرش هم نوعی نقاشی است که برخورد فیزیکی بیشتری با آن داریم.
اگر مانعی به وجود بیاید و نتوانید نقاشی کنید چه میکنید؟
موسیقی کار میکنم. اگر در شرایطی مانعی باشد که موسیقی هم کار نکنم، فیزیک میخوانم.
جهان را چطور میبینید؟ (با توجه به اینکه لزوماً جهانبینی هنرمند بهتنهایی شکل و معنا دهنده به اثر هنری نیست؛ و گاهی در پسوپیش آن قرار میگیرد)
نگاه غالب به انسان و جهان، با شناختی ازپیش تعیین شدهاست. مردم به اسمها باور دارند. با آنها زندگی و شاید نقاشی میکنند؛ اما (چیزها) برای من اینگونه نیستند؛ همهچیز در موقعیت تعریف میشود. همهچیز پدیده است. همهچیز ازلحاظ فیزیکی یکچیز است که در موقعیتها و زمانهای گوناگون، شکلهای مختلف میگیرند؛ اما تلاشی برای ارتباط این نگرش به کارهنری انجام نمیدهم. همهچیز خودبهخود اتفاق میافتد. ایده میآید و کار از آن ایده جدا نیست. با ایده کار هم به وجود میآید. نقاشی برایم مطلق نیست، بیانیهای ندارد و تعریفهای گوناگون میتوان از آن داشت. لیوان شیشه است؛ ظرف هم هست. در نقاشی مادربزرگ من برای مادرم، یک مادر است که فوت کرده ولی وقتی شما این نقاشی را میبینید مادربزرگی وجود ندارد. مواجهه جدید اتفاق میافتد.
این نوع ارتباط فکری که با جهان دارید در زندگی روزمره شما چگونه خودش را نشان میدهد؟
من جهان را اینگونه حس میکنم. مرزها را نمیبینم. بهترین موقعیت برای نشان دادن آن در نقاشی است. در نقاشی میشود «نا نقاشی» ایجاد کرد. خوانش آزاد است. مرزها را حذف میکنم و برای آنها نام جدیدی میگذارم.
میدانیم متریال در هنر یک کلیت است که جنس هنر با آن اتفاق میافتد. مواد و مصالح کار شما چیست و چگونه با آن ارتباط برقرار میکنید؟
کارهای من را متریال میسازد. نمیتوانم ایده و متریال و محصول نهایی را از هم جدا کنم. قبل از اینکه به این فکر کنم چه چیزی را میخواهم نقاشی کنم، چطور کشیدن و اینکه چطور متریال را در کار بهنظم برسانم فکر میکنم.
تعامل صدرا میرشریفی با مسائل اجتماعی چگونه است؟
مسائل اجتماعی تأثیر احساسی زیادی در من دارد. ولی آنها را اصول کارهنری قرار نمیدهم. خلق کردن برای من ربطی به این مسائل ندارد. شاید بعضیها از مسیر اهداف اجتماعی سیاسی خلق کنند. این نوعی کلاژ است. برای من خلق کردن ناب و بیواسطه اهمیت دارد. مثل بازی با تکهای گل و تبدیل آن به چیزی. این خلق ناب است. بازیگوشی که میتوان با متریال کرد، با موقعیت زمان و مکان. این برایم بسیار جذابتر است. من باکارهایم برای جامعه سؤال به وجود میآورم و این سؤالها باعث رشد فرهنگ میشود.
گفتگوهای قبل را اینجا دنبال کنید:
امیرحسین اکبری علویجه | گفتگو در تهران به روش سامورایی
گفتگو با سپهر علیمحمدلو | لازمانی که در زمان اتفاق افتاد
گفتگو با زهرا نوری زنوز | ابتدای چشمانداز
گفتگو با سهیل مختار | رستگاری در منتها
گفتوگوهای دیگر را در لینک زیر دنبال کنید: