در آستانه بازگشایی مجدد دانشگاهها، نگاهی داشتهام به تاریخچه، چیستی و اهمیت این نهاد در جامعه که چگونه با نقش حیاتی انسانساز و تفکر پرور خود در طول قرون متمادی و تا به امروز پرچمدار تشویق به تفکر، تولید اندیشه، بازنگری در ایدههای قدیمی و ایجاد فضا برای گفتوگوهای انتقادی و حضور و جهتدهی به حرکات و رخدادهای اجتماعی در راستای تقویت بنیادهای دموکراتیک است.
این مطلب سال پیش در بحبوحه التهابات فضاهای دانشگاهی نوشته شد تا یادآوریای باشد بر قدر و ارزش این نهاد و شرافت مقام استاد و دانشجو.
دریدا از تمایز میان حیواناتی که هیچگاه پلک نمیزنند و آنهایی که در فاصله لحظاتی پلک میزنند و استراحتی به چشم میدهند استفاده میکند و دانشگاه را موجودی فرض میکند که بایستی برای لحظاتی پلک بزند و دیدن خود را به تعویق بی اندازد تا در یک تأمّل درونی، افقهایش را مورد بازبینی قرار دهد.
او چنین هشدار میدهد:«مراقب درّهها و پرتگاهها باشید، همین طور پلها و حصارها، مراقب هر آنچه دانشگاه را به بیرون میگشاید و مراقب نامحدودها باشید، همین طور مراقب آنچه دانشگاه را در خودش محصور میکند و حتی آنچه فقط تصوّری از محصور شدن برایش ایجاد میکند. هر آنچه که یا دانشگاه را در خودش فرو ببرد و یا دانشگاه را در دسترس هر نوع اهداف جناحمندی شده دیگری قرار دهد که آن را کاملاً بیمصرف سازد».
شکلگیری دانشگاهها به لحاظ تاریخی ریشه در شکلگیری تفکر و طرح پرسشهای فلسفی دارد. دانشمندان و پرسشگران ایدههایی را طرح میکنند که در طول تاریخ شکوفا شده و به پیش میروند. با پذیرش اینکه ایده، موتور حرکت تاریخ است؛ میتوان انتظار داشت ایده درست، راه به مسیر درست میبرد. ازاینروست که با اندیشیدن به تغییراتی که دانشگاه در طول تاریخ هزارسالهی خود پذیرفته است درمیابیم که دانشگاه امری بالنده است.
نخستین تجربه شکلگیری دانشگاه جامع، دانشگاه پاریس بود که از توسعه مدارس کلیسای جامع اروپای قرون وسطی شکل گرفت. دانشگاهی که برای قرنها هدفش یاریرساندن به استحکام جامعه مسیحی بود.
در دوران مدرن با جدایی نهاد دولت از نهاد دین (کلیسا)، دانشگاهی که برای خدمت به ایمان مسیحی به وجود آمده بود، به نهادی بدل شد که قرار بود خود را وقف خدمت به منافع ملی کند. نماد این برش از سنت و مواجهه نوین با مقولهی دانشگاه، دانشگاه آلمانی هاله بود - از تبعات مصالحهی وست فالیا - که با جایگزینی و اهمیت دادن به اهداف کاربردی، آغاز شکلگیری سکولاریزم شد.
بعدتر و در قرن ۱۹ با توجه به شرایط زمانه، مسئله آموزش و تحصیلات عالی تبدیل به یک مسئله اصلی در بحثهای فلسفی شد که همراستا و متناسب با نوع انتظاری بود که از دولت مدرن میرفت. ازاینرو دانشگاه هومبولت برلین درصدد ایجاد ارائه الگویی از دانشگاه برآمد که نه در خدمت دین باشد و نه سرسپرده دولت و عناصر اساسی آن را در قالب مفاهیمی چون «جستجوی حقیقت»، «زندگی کردن با ایدهها»، «تنهایی و آزادی» بتوان یافت: جایی برای تفکر اساتید و پرورش انسانهای جامع و مسئولیتپذیر.
جویندگی و پویندگی در نام «دانشجو» عیان است. میجوید میپوید پرسشگری میکند میکاود درمیابد میاندیشد و توقع آن است که در مسیر دانشگاه نقد و قضاوت بیاموزد.
هیچچیز از مطالبهی ریشهای دانش مستثنی نیست. هر چیزی که در زمان وجود دارد باید ابژهای برای مطالعه شود و به قلمرو دانش و دانشگاه درآید. دانش را اما نمیتوان منحصراً توسط ذهن خلق کرد. ذهن ذاتاً عضوی زنده ذی حیات است که باید در بستر خلق و ارائه قرار گیرد. اما آیا دانشگاه جایی است که سیستمهایی بسته با تعاریف ازلی و ابدی حکمرانی و دستورالعملها و چهارچوبها را معلوم کنند؟
یا اینکه دانشگاه جایی ست برای آزادی کامل کنشگران که فارغ از سیستم حاکمه به زندگانی و حرکت در تاریخ اقدام کنند؟
ادامه این پرونده را در شماره های بعدی دنبال کنید…
منابع پرونده:
فلسفه و پرسش از ذات دانشگاه ژاک دریدا
ایده دانشکاه کارل یاسپرس
نزاع دانشکده ها امانوئل کانت
مراقبت و تنبیه میشل فوکو
دانشگاه در قرون وسطی ژاک ورژه
ایده دانشگاه هایدگر گادامر هابرماس و …
دانشگاه مدرن ماکس وبر
فرهنگ آموزش و نظریه اجتماعی در اندیشه کانت آنا مارتا گنزالس
مجموعه سخنرانیهای ژیل دولوز در دانشگاه ونسن سن دنی پاریس ۸
هنر و انقلاب جان برجر
تاریخ دانشگاهها جان سی مور
مراد و مقصود از دانشگاه استفان کولونی
مقاله ایده هایدگری دانشگاه: مبانی فلسفی مخالفت هایدگر با آزادی آکادمیک
مجموعه نشستهای فلسفه و دانشگاه
مقاله بازنمایی ساخت قدرت در فضای دانشگاه با تکیه بر اندیشه فوکو
دانشگاه و انقلاب صادق زیباکلام
دانشگاه تاملات نظری_ فرهنگ دانشگاه و پژوهش رضا ماحوزی