سحر افتخارزاده، تندیس: علی یحیایی در اولین نمایش انفرادی آثار خود، مجموعه عکس “پرلود” را در گالری “شیرین” به نمایش درآورده است. این مجموعه شامل ۱۳ تابلو است که به شیوه عکاسی صحنه آرایی شده و با شگرد ابتیکی متفاوتی خلق شدهاند. در برخورد اولیه با آثار، مخاطب با تصویری مواجه است که در فضایی بین عکس و نقاشی معلق مانده. فیگورهای عکاسی شده در این آثار گاه به طور مشخص و گاه به طور ضمنی به تابلوهای نقاشی شناخته شده تاریخ هنر، از رنسانس تا شروع مدرنیسم ارجاع میدهند. آنچه در این عکسها دیده میشود به واقع انعکاس تصویر فیگورها در آینهای معوج است. شیوهای که با نام آندره کرتز، عکاس مجار پیوند خورده است. اما یکی از چیزهایی که عکسهای یحیایی را از مجموعه عکس “اعوجاج” کرتز، در دهه ۴۰ میلادی، متمایز میکند، افزودن شگردی دیگر به این شیوه عکاسی است. در استیتمنت میخوانیم که این آثار بدون هرگونه فیلتر نرمافزاری و از پس شیشهای آغشته به روغن و چسب، از تصویری انعکاس یافته در یک آینه معوج، عکاسی شدهاند. هرچند در آثار کرتز نیز ارجاع به نقاشی کاملا مشهود است اما در اینجا این ارجاع، بیش از آنکه بخواهد همچون کرتز انتقادی باشد شاعرانه است و البته نه فقط با ارجاع به ترکیب بندی و فرم بلکه نیز از طریق کنش نقاشانه هنرمند تقویت میشود؛ کنش لکه گذاری امپرسیونیستی با روغن و چسب بر فیلتر فیزیکی، وجه نقاشانه را به عمل هنرمند نیز افزوده است.
تردید در واقعیت اشیاء از منظر امپرسیونیستها در اینجا در قالب فیلتر یاد شده، به مثابه مانعی در برابر ادراک شفاف ابژه، حضور مییابد و واقعیت را راز آلود و دور از دسترس میسازد و اینچنین ادراک بیشک و شبهه مبتنی بر واقعیت تجربی را به پرسش میگیرد. دوربین هنرمند به هر روی واقعیتی در جهان ابژه ها را ثبت کرده اما با ایجاد فاصله بین ادراک و مدرَک و نیز با افکندن ابژه به افق نقاشی، وجهی سوبژکتیو به آن افزوده، واقعیت خود را برساخته است و اینچنین هر دو رسانه عکس و نقاشی را به چالش کشیده. در دورانی که نقاشی سعی بر نزدیک شدن به عینیت دقیق عکاسانه دارد “پرلود” نشان دهنده حرکت عکاسی به سوی ذهنیت نقاشانه است.
“پرلود” را همچنین میتوان بازنگری ابژه قرار گرفتن زن در طول تاریخ هنر قلمداد کرد. این مجموعه هرچند نه به آنگونه عیان که کرتز به طور مثال به اثر کوربه ارجاع میدهد، اما به گونهای دیگر با قرار دادن فیگور در برابر آینه نگاهی به این مقوله دارد. هنرمند در این آثار از بازتاب ونوسی بهره برده و ناظر را در مقام ابژه قرار میدهد. ونوس در آینه به ما مینگرد نه به خود؛ ابژه از حضور فاعل شناسا آگاه گشته و خود نیز در مقام شناسا قرار میگیرد. همچنان که از عنوان مجموعه بر میآید این تنها پیشدرآمدی است بر آگاهی و شروع شناخت؛ شناختی مبتنی بر بازتاب و معوج از گذر پیشانگاشتها. این پروسه آگاهی در سه سطح قابل پیگیری است؛ در آثاری که در آن فیگور به حالت خوابیده، لمیده با چشمان بسته به تصویر کشیده شده، گویی تفکر در ناخودآگاهی به سر میبرد. آثاری که فیگور را در حالت نشسته، گاه رو به سوی ناظر، گاه رو به سوی فضایی فراکادری نشان میدهد مرحله آگاهی از دیگری، و دست آخر، پرترهها خودآگاهی تفکر انسانی را فرایاد میآورند.
وجه دیگر “پرلود” بازنگری نگاه به زن به عنوان نماینده زیبایی و هارمونی در تاریخ هنر و به بازی گرفتن این تعریف از “زیبا” به مثابه یکی از معیارهای اصالت اثر هنری از منظر زیباییشناسی کلاسیک است. این آثار با پیکرهای از ریخت افتاده و رنگهای مغشوش و در هم فرورفته، تعریف کلاسیک زیبایی و هارمونی را به پرسش میکشند و در عین حال، خود بر پایههای همان مبانی زیباشناختی استوارند و پوسته خود را بر ساختمان آثار شناخته شده و تحسین شده تاریخ هنر سوار کردهاند.
اگرچه “پرلود” در هر دو زمینه یاد شده نگاه به زن را مورد بازنگری قرار داده، خود نیز از ابژه قرار دادن زن به مثابه امر زیبا سود میبرد. مگر آنکه از منظر انتقادیای به آثار بنگریم که در استیتمنت نمایشگاه به آن اشاره شده است. اما به هر روی به نظر میرسد اگر هنرمند از این وجه گذر میکرد و در انتخاب آثار گستردگی موضوعی و در عین حال انسجام سبکی بیشتری را مد نظر قرار میداد و صرفا به سلیقه بصری و احساس درونی خود اکتفا نمیکرد، میتوانست مبانی تفکر و رویکردهای ادراکی را با ظرافت بیشتری مورد پرسش قرار دهد و در نتیجه مجموعه میتوانست مدعی کارکردی فلسفی شود. اما آنچه در اینجا در صدر مینشیند کارکرد بصری آثار است.
و اما، استیتمنت نمایشگاه، نگاهی آسیب شناسانه در ارتباط با وضعیت هنر معاصر ما پیش روی مخاطب میگشاید و کارکردی انتقادی بر آثار سوار میکند که اگرچه راهگشای فهم خود آثار نیست اما نگاه مخاطب را گسترش میدهد تا به این پرسش بیاندیشد که خاستگاه رویکردهای معاصر وارد شده به هنر ما کجاست و تا چه حد به واقعیت زیست هنرمندان ما نزدیک است! آیا به همان میزان که کارمان معاصر است تفکرمان نیز معاصر است و یا به لحاظ فکری در مدرنیسم ماندهایم؟ شاید آثار یحیایی با این نگاه، به ظاهر عقبتر از زمانه خود ایستاده باشند، اما دست کم به واقعیت موجود نزدیکتر هستند.