خلاصه بخش پنجم کتاب درباره عکاسی | انجیل های عکاسی | بخش اول
نوشته سوزان سونتاگ
انتشارات حرفه هنرمند ترجمه نگین شیدوش
سایت تندیس تلخیص نیلوفر تقی پور
زمانی که عکاسی به شدت مورد تهاجم قرار گرفتهبود و در قبال نقاشی پدرکشی محسوب میشد دلاکروای بزرگ با صداقت تمام تاسف خود را از اینکه چنین وسیلهای اینقدر دیر اختراع شده، اعلام کرد و چیزی نگذشت که دیگر کسی عکاسی را یک روش نسخهبرداری سخیف نمیدانست و مانند تمام اموری که پیوسته در حال رشد و قدرتطلبی بودند، نیاز وجود و ارزشمندیاش را بارها نشان داد.
درباره اینکه چگونه عکسها شناخت ما را از سوژهها در حیطۀ دید غیرمسلح بیشتر میکنند، یا اینکه مردم برای گرفتن عکس خوب باید چقدر در مورد سوژه اطلاعات داشته باشند، هیچ اتفاق نظری وجود ندارد و عکسگرفتن به دو شکل متفاوت تفسیر شدهاست.
: به عنوان شناخت و کنش عقلانی یا به عنوان مواجههای شهودی و پیشاعقلی. عکاسی همچون شکلی از داناییِ بدون دانایی پیش میرود و راهی برای دور زدن جهان، بدون حمله مستقیم به آن است.
توجیه و دفاع از عکاسی، بیش از هرچیز مانع پذیرش این نکته شده که روش پراکنده عکاسیکردن، خصوصا وقتی که توسط عکاسِ باتجربه به کار گرفته شود، ممکن است به نتیجهای رضایت بخش بیانجامد. علیرقم اینکه عکاسها از گفتن چنین چیزی اکراه دارند اما اغلب آنها همیشه اعتقادی خرافی به بخت و اقبال دارند.
سهولت ناخوشایند عمل عکس گرفتن، ادعاهای ضدعقلانی عکاسها، که چیزی رایج در تفکر مدرنیستی در هنر است، باعث شده که عکاسی به بررسی بدبینانۀ تواناییهایش رو بیاورد. عکاسی به منزله عکاسی، جایگزین عکاسی به منزله دانش شدهاست. وقتی ادعاهای مربوط به دانش و شناخت ته میکشند، ادعاهای خلاقیت میدان را به دست میگیرند و همیشه موقع دفاع از عکاسی اصرار میکنند که عمل عکسگرفتن در وهله اول وابسته به طبع انسان است و کار ماشین در درجه دوم اهمیت قرار دارد و ظاهرا این حقیقت را منکر میشوند که بسیاری از شاهکارهای عکاسی توسط عکاسانی به وجود آمدهاست که هیچ قصد و نیت خاص یا از پیش تعیین شدهای نداشتهاند.
برای عکاسی، رقابت با نقاشی مستلزم طرح مساله اصالت در مقام یک معیار مهم برای ارزشگذاری کار عکاس است. تفاوت بین تعبیر از عکاسی به مثابه «بیان حقیقی» و عکاسی به عنوان روش ثبت وفادارانه کاملا آشکار است.
عکاسی هم مثل تمام قالبهای مدرنی که در جستجوی بیان خویشاند، بهدنبال هر دو راه سنتی برای ایجاد تقابل ریشهای میان خود و جهان است. از یک سو عکاسی را تجسم کامل «منِ» فردیت یافته میدانند، و از سوی دیگرعکاسی را همچون ابزاری برای پیداکردن جایگاهی در جهان تلقی میکنند که میتواند با ایجاد فاصله و نادیده گرفتن ادعاهای مداخلهجویانه خود با جهان ارتباط برقرار کند.
مسلم است که عکاسی روشی بینظیر برای افشاکردن است و واقعیت را به گونهای نشانمان میدهد که قبلا هرگز ندیدهایم. بین دفاع از عکاسی به عنوان ابزاری برتر برای بیان خود و ستایش عکاسی به عنوان روشی بهتر برای قرار دادن خود در خدمت واقعیت، آنقدرها هم که بنظر میرسد تفاوت نیست.
تمام اظهارنظرهای متناقض عکاسها دریک نقطه بهم میرسند و آن اقرار زاهدانه به حرمت «چیزها آنچنان هستند» است. تعهد عکاسی به واقعگرایی، میتواند با هر سبک و رویکردی به موضوع سازگار شود. واقعگرایی عکاسانه همچون بیاعتمادی نقاشی به شبیه سازی صرف، امروز نه درمقام چیزی که واقعا وجود دارد بلکه به عنوان چیزی که شخص واقعا دریافت کرده است، تعریف میشود.
عکسگرفتن تکنیکی نامحدود برای تصرف جهان عینی است و بیان کاملا خودمحورانه نفس فردی است که واقعیتی را نشان میدهد که از قبل وجود داشته و فقط دوربین از آن پرده برمیدارد همچنین عکسها روحیه فردیای را به تصویر میکشند که با حذف بخشهایی از واقعیت به وسیلۀ دوربین، خودش را کشف میکند.
عکاسی نمونۀ یک رابطۀ ذاتا مبهم میان خود و جهان است، تلقی عکاسی از ایدئولوژی واقعگرایی در بعضی موارد به تواضع شخص در برابر جهان میانجامد و گاهی اوقات هم به رابطهای تهاجمی با جهان و ستایش خود منجر میشود، هربار یکی از دو طرف این رابطه مجددا کشف میشود و مورد حمایت قرار میگیرد. یکی از این نتایج مهم همزیستی این دو شکل آرمانی ( یورش به واقعیت و تسلیم در برابر واقعیت) تردید رایجی است که درباره ابزار عکاسی وجود دارد.
هر اندازه هم که عکاسی را مثل نقاشی قالبی برای بیان شخصی بدانیم اما همچنان این واقعیت وجود دارد که اصالت عکاسی بیتردید وابسته به تواناییهای ماشین است، و هیچکس نمیتواند جنبههای اطلاعرسانی و زیبایی فرمی بسیاری از عکسها را که در پی رشد بیوقفه این تواناییها حاصل شدند، نادیده بگیرد.
[/one_half_last] [divider style=”solid” top=”20″ bottom=”20″]قسمت های قبل را اینجا بخوانید: