نقدی بر نمایشگاه مجسمهسازان جوان در گالری فرمانفرما
سایت تندیس به قلم جاوید رمضانی
با درکی که ما امروز از مقوله هنر داریم آیا میتوان هنر را امری آموزشی قلمداد کرد؟ این سؤالی چالش برانگیز است و قدمتی دویست ساله دارد. باید اذعان نماییم که سیستمهای آموزش هنر معاصر حاصل تحول مدارس خانگی استادکاران گذشته بودهاند. سازوکار استاد شاگردی از دیرباز بهطور جدی رهیافت آموزشی هنر بوده است. با پدیدار شدن اندیشهی سوژه محور و جستوجوی فلاسفه برای چگونگی کار کردن ذهن و نحوهی ارایه حکم در مقولات زیباییشناسی، هنر جایگاه متفاوتی را اشغال نمود. هنرمندان با مدرک تحصیلی هنرمند نمیشوند، اما بسیاری از آنان در دانشگاهها به تحصیل مشغولند و یا تحصیل نمودهاند. اینکه فرد خلاق و آن کس که هنرمند خطاب میگردد و از سوی جامعهای که توان این نامگذاری را دارد بهعنوان هنرمند شناخته میشود، مشخصترین روش معاصر برای احراز رتبهی هنرمندی است. در گذشته اهل صنعت همگی هنرمند نامیده میشدند، ولی امروز با نظام سوبژکتیو و ارزشگذاری ایده برای اثر هنری، خوانش ما از هنرمند متفاوت شده است.
در بین فارغالتحصیلان یک دورهی دانشگاهی تعدادی هنرمند و تعدادی کارشناس میشوند.
اما چه سیستمی از انتخاب و گزینش میتواند این تقسیم بندی را سامان بخشد؟ یکی از قصورات دانشگاههای هنری عدم اتصال آنها به فضای حرفهای است؛ البته این کاستی را میتوان با حصول گالریهای دانشگاهی برای نشان دادن آثار آخر ترم دانشجویان سالهای انتهای تحصیل جبران کرد.این هفته در گالری فرمانفرما شاهد نمایشی از آثار دو هنرجوی مجسمهساز جوان هستیم. این نمایشگاه بر اثر ابتکار استادی که سعی در جبران فقدان ارتباط دانشگاه با فضای حرفهای دارد شکل گرفته است.
حسین عماد، مجسمهساز مطرح و پرافتخار معاصر که مدتهاست به تدریس مشغول است با دعوت از گالریداران و هنربانان در ارایه آثار آخر ترم هنرجویان خود ارتباط مفیدی بین دانشجویان و گالریداران برقرار کرده است؛ که نتیجهی آن ایجاد امکان تفکیک هنرمندان از کارشناسان تحصیل کرده دانشگاهی است.
در طبقهی نخستین گالری، ما با آثار عباس طوافی مواجه میگردیم. آثار طوافی استوار بر نظام ذهنی و جستوجوگری است؛ که به مفاهیم اولیهای چون اعداد و سطوح علاقهمند است.او در بیانیه نمایشگاه عدد سه را محور پژوهش فرم و فضای خود قرار داده است. مجموعه آثار هنرمند بهصورت چند چیدمان از حجمهای فلزی و کمینه قابل مشاهده است. برخورد مخاطب با ایجاد احساس تیزی و تحرک جریان زمانی پویایی را شکل میدهد. ساخت دقیق، نورپردازی حساب شده و رابطهی فرم با ریتمی سه گانه همگی انسجام قابل توجهی برای کارنمای طوافی ایجاد کردهاند.
نکتهی قابل تأمل و شاید کمی ناهماهنگ حضور چیدمانی با فرمهای متفاوت است. این کارها از سادگی بهسمت ایجاد بافت و با حضور کنتراست، سطوح، فرم و محوریت بخشیدن به این مقولهی بصری و جسمانی حرکت کردهاند و شاید این آثار تقدم نسبت به دیگر آثار هنرمند داشته باشند؛ که از تأثیرگذاری کمتری برخوردارند. حضور مثلثهای براق فلزی که دارای ریشههایی از دوسو هستند بیشتر در قالب سمبولیک معناسازی میشوند و در ذهن مخاطب فاصلهی مشخصی نسبت به آثار دیگر هنرمند ایجاد میکنند.در طبقهی فوقانی گالری و سالن شمارهی دو، مجموعه آثار آرش قرایی ارایه شده است. نمایش قرایی تحت عنوان «اجتناب از اصل» و بدون ارایه بیانیه مشخصی شکل گرفته و شامل بازخوانی و بازیابی اشیایی میگردد که روی استند و یا آویخته به دیواری، یا روی زمین مشاهده میشوند. قرایی با دستکاری اشیایی مانند چاقو، زمبه بنایی، صفحات دیش ماهواره، کاسههای فلزی و … سعی در عبور از نظام کارکردی اشیا دارد تا به آنان اعتباری زیباییشناسانه دهد. دقت و نظافت این فرآیند همچون دستی جادویی مخاطب را میان درکی پیشپاافتاده و پیشینی از ابژهی کاربردی مانند کاسه و فرمی معنادار قرار میدهد. غالب اشیا در ا ندازههای کوچک شکل گرفتهاند و شاید این مسئله در روند گسترش آثار قرایی مشکلساز گردد. اما غلبهی نظام ذهنی هنرمند بر ارزش شیای آثار ونمود حجمی و صنعتی تولید مجسمه که امروز وجه رایج تولیدات هنر مجسمهسازی است نقطهی قوت و تأثیرگذار کارنمای قرایی است.مشخصهی قابل بحث هر دو هنرمند، عزیمت آنان از مفاهیم تاریخ هنر و اصول زیباییشناسانه هنرمدرن و پسامدرن است.
عباس طوافی در کنکاشهای فرمالیستی خود به نظامی کمینه و مینیمال دست یافته است؛ که گرچه امری بدیع نیست اما حرکتی مشخص و دقیق به لحاظ روش و صنعت تولید و تفکر آکادمیک هنری است.
آرش قرایی با تکیه بر مفاهیم اشیاء حاضر آماده، چالشی را مطرح میکند که در تفکر چیستی هنر معاصر بهشدت مورد بررسی است و قابل پیگیری میباشد.
این نمایشگاه در پروسهی شکلگیری خود از کلاسهای درس تا گالری حرفهای روندی بدیع و خلاقانه را ارایه داده است.
نقد نمایشگاه قبل به قلم جاوید رمضانی را اینجا بخوانید: