ترانه صادقیان با بیش از ۴۰ سال سابقه فعالیت در عرصه هنر تجسمی ایران، هنرمندی پرکار و عملگرا در عرصه اجتماعی، با پیشینه تدریس در دانشگاه، هنرستان و کلاسهای آزاد هنری است.
وی که علاقهمند به ادبیات بوده؛ شاعر و نویسنده نیز هست. او در نقشهای مختلف از برگزاری نمایشگاههای انفرادی تا حضور در پرفرمنس هنر مفهومی و رهبری گروه هنری را در کارنامه خود به ثبت رسانده است.
ترانه صادقیان خود را به حضور در آتلیه و کارگاه هنری محدود نکرده و پا به عرصه اجتماع گذاشته و از سال ۱۳۹۸ با سفر به نقاط مختلف ایران رویدادهای فرهنگی-هنری برگزار میکند و از این طریق نقاشی را به کوچه و بازار و روستاها و شهرستانها برده است. وی به عنوان یک هنرمند، هرگز در برج عاج نشین هنرورزی خویش ننشسته و بالندگی هویت هنریاش را در تداوم ارتباط با مخاطبهای متنوع از اقشار مختلف جامعه قرار داده است. وی نهتنها به عنوان یک هنرمند، بلکه به عنوان زنی پیشرو باثبات قدم، همواره سعی در ترویج و اعتلای هنر در کشورمان داشته است.
ترانه صادقیان در مرداد سال ۱۳۳۵ در تهران متولد شده است. او که نقاشی را از هنرستان هنرهای زیبای بهزاد تهران در سال ۱۳۵۱ شروع کرد سالها در کنار هانیبال آلخَاص، هنرمند پیشکسوت دستیاری کرده و مدرک کارشناسی را از دانشگاه هنرهای زیبا در رشته نقاشی دریافت کرد و بعدها در دانشگاه هنرهای تزئینی مسیر آکادمیک را ادامه داده است.
او اساتیدی همچون ژیرار، بهمن بروجنی، ابراهیم جعفری، اصغر محمدی، لیلیت تریان را درک کرده است؛ به عنوان استاد در پژوهشکده هنر و معماری دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، الزهرا، آزاد اسلامی فعالیت داشته، علاوه بر برگزاری کلاسهای خصوصی در حدود ۳۰ نمایشگاه گروهی و انفرادی برگزار کرده است. وی عضو انجمن هنرمندان نقاش ایران است و یک دوره مدیر کمیتهی آموزش این انجمن نیز بوده است.
ترانه صادقیان در سالیان کاری خویش از پرداخت به هنر سنتی و مینیاتور تا وام گرفتن از ادبیات و داستانهای اساطیری در آثارش و حتی برگزاری رویدادهای هنر تجسمی را تجربه نموده. شاید بتوان نمود تجاربش در نقاشی سنتی را در تکرار فرمها و اصرارش بر لزوم رعایت تقارن در ترکیببندی و استفاده از تزئینات درهمپیچیده در حاشیه آثارش، مشاهده کرد.
اگرچه در نمایشگاه «داربست» بهروشنی دغدغه مندی و رویکرد او به محیط زندگی و مسائل اجتماعی منعکس شده است؛ برای مخاطبانی که با دورههای هنری ترانه صادقیان آشنایی داشتند، تحول در شیوه قلمزنی و اجرا، همچنین گذر از فضاهای اساطیری به سمت فضاهایی واقعگرایانه، در این آثار امری بدیع و دور از ذهن به نظر میرسید.
البته برای خود هنرمند، این آثار در تداوم مسیر قبلی بیان هنریاش شکلگرفته و این تفاوت را امری ظاهری و به عنوان بخشی از روند معمول پرداخت به موضوعات اجتماعی و نشاندهنده دغدغهاش به شهر تهران به واسطه حضور و زندگیاش در این کلانشهر میداند. درواقع آثار این نمایشگاه حاصل برداشت از تغییر و تحولات سالهای اخیر و منعکسکننده تحولات بافت و فضای شهری تهران است.
ترانه صادقیان در شعری برای نمایشگاه «داربست» از آزردگی اجتماعی تا نابسامانی بافت و فضای شهری میگوید؛ از بیکیفیتی زندگی شهری و شهروند سرگشته توأمان میسراید! در تابلوها که اغلب با تکنیک آکریلیک کشیده شدهاند با اتکا به رنگهای آبی و زرد و در طیف غالب خاکستری، رخوت و خمودگی و گمگشتگی را نهفقط در فضا بلکه در آدمها به تصویر میکشد! سازههای اسکلتی و نمادهای شهرداری برای تفکیک فضای تردد شهروندان از سازههای بهظاهر متمدنانه و بختک وار داربستهای فلزی، از زوایای مختلف در پرتو نورافکنها نقاشی شده است.
پرسپکتیو عمودی و ایستای اغلب آثار به جای تعالی، حس عدم تعادل و نیستی را متبادر میکند و به جای عمران و آبادانی، سمتوسوی ویرانی و نیستی را نشانه گرفته؛ که در ترکیببندی رعبآور، زیباییها و هویت شهری و بالندگی زندگی یکایک شهروندان را تهدید میکنند. در این فضاها آدمها شبح وار و خموده و خاکستری محو شده در این هجمه آهن و آسمانی دودآلود و آسفالتی سرد و سخت، زیست شهری خود را مستأصل و بدون کورسوی امیدی ادامه میدهند. در ضمن آثار این نمایشگاه با تیرآهن/ ستونهای لخت و بی پیراهن فضای گالری هم سنخیت یافته و چیدمان همگونی به فضا دادهاند.
ترانه صادقیان میگوید که به بافت شهری سالهای اخیر تهران نگریسته و عکاسی کرده ولی در اجرا، فقط با اتکا به تصاویر باقی مانده در پس ذهنش، قلمش را به خاطرات شهریاش سپرده و آثاری بسیار آشنا، خصوصاً برای ما مخاطبان تهرانی پدید آورده است. ما ساکنین تهران در همنشینی با فضاهای مالامال از بیسلیقگی که در آن زندگی میکنیم و زشتی که قالب رایج هر منظر شهرمان شده است؛ جنبههای نامتوازن توسعه شهری را زندگی میکنیم و شاید این ماییم که عجین شدهایم؛ با این سازههای آخرالزمانی، در این غربت فراگیر و بیثباتی نهادین، بیپناه و ناامید از یافتن گریزگاه!
داربست به روایت ترانه صادقیان
زمین جای خیابان و اسمان جای شب است
حلبیها آهن زنگزده درها به نور و نه تاریکی
و چشم که جای زنگ هاست و جای فرار زن در کوچه باریک جای تنهایی
با خرمن جا جایی بیرون شهر جای کاه سوخته
هرجا
که بوده ای که خواهی بود
جا که خانه ای باشد یا خود غربت هیچ جا
اتاقی فراخ جایی تنگ
همه جا
مکان
که می خواهدت درجایی از جاها
بی که ببیندت بی که بخواهدت
حسی ست بی جایگزین اندوهی بی سرپناه همواره منتشر
که نمی توانی ش در دست بگیری
لمس ش کنی بپوشانی ش درگوشه ی خاطرات
بگذاری لای کتاب
جا بدهی در خانه زیر تخت
و خود
قرار کنی در بستر.
در برفی همه جا بی کران
چیست آن حس بی مکان
که می بینددت به بند بی قرار؟
حتی در بیایان خانه های تو در تو حس غریبگی
نیست مگر
از آنرو که گمان برده ای جای دیگری هم هست؟
به همین قلم بیشتر بخوانید:
منصور قندریز: درد و تنفر که زیاد میشود، مرگ فراموش میگردد
اسطوره و زن معاصر در آثار پردیس شفیعیون با مجموعه والایش
اردشیر محصص راوی ژرفنای تلخکامی و درد و رنج انسانی
ریشههای بیپایان | مروری بر کارنمای سیراک ملکنیان
پرویز شاپور هنرمند نازکاندیشی که هیچ صدایی از طراحیاش درنمیآمد!
هایده زرین بال و تنیدهگی در سپهر پهناور هستی
محمد احصایی بیش از نیمقرن تداوم همنشینی سنت و مدرنیته
در همین ارتباط دنبال کنید:
یادداشتهایی بر نقاشیهای پایان قرن
رونق؛ پولهای زیاد، ابر دیلرها و صعود هنر معاصر
نقد نمایشگاههای دیگر را ببینید: