حیدر زاهدی، تندیس: نمایشگاه آثار امین آقایی با عنوان «از پشت شکاف در به تو نگاه میکنم»، از ۱۸ اردیبهشت تا ۶ خرداد ۱۳۹۴ در گالری آن برقرار است. آقایی در این نمایشگاه نگاهی به جنگ هشت ساله ایران و عراق و تبعات ماندگار آن دارد. از نظر او جنگ نه تنها بر شهرها بلکه بر روح انسانها نیز تاثیراتی عمیق بهجا میگذارد.
آثار امین آقایی در این مجموعه تنها از لکههای رنگی تشکیل شده؛ لکههای رنگیای که به گفته خودش شکافهای برای دیدن گذشته هستند. او درباره فرم کارش میگوید: «فرم در این کارها برایم بسیار مهم بود و از آن گذشته ترتیب چیدمان کارهای این نمایشگاه به گونهای است که در آغاز لکههای رنگی بسیار کم بسامد هستند و تنها به شکل رنگهایی بدون ارتباط با هم دیده میشوند، اما در ادامه آهسته آهسته چیزهایی بیشتر از رنگ دیده میشود و مخاطب میتواند تکههایی از فیگورها را پیدا کند.»
او درباره تابلوی شماره یک در نمایشگاهاش میگوید: «مخاطب میخواهد بیشتر ببیند و میل به بیشتر دیدن و درک پشت این لکهها را دارد. در آغاز برایش این درک اتفاق نمیافتد. در واقع او کنش و رنگ بیشتری میخواهد و این بیشتر خواستن از یک لذتجویی نشات میگیرد. من در این سلسله کارها، مخاطب -که این زیادهخواهی در درونش هست- را در نقطهای قرار میدهم که حالا که در درونش بیشتر میخواهد، بیشتر هم ببیند. این میل به زیادهخواهی در درون همه انسانها، از عوامل شروع یک جنگ و جنگ افروزی است.»
او در ادامه میگشوید: «مخاطب بدون اینکه بداند، در درونش جنگ افروزی است. چون پس از شلیک هر ترکش است که لکهای گذاشته میشود و شکافی گشوده میشود. البته در پی آن بسیاری آدم کشته میشوند. آتش جنگ در مسیر چیدمان این نمایشگاه شعلهور میشود. جالب است چیزی که در آغاز با آن روبرو هستیم و آسیب کمتری دارد، برای ما خوشایند نیست. این میل و زیاد خواستن لذت در نهاد انسان است و وقتی این انسان زیادهخواه به قدرت میرسد، در نهایت منجر به جنگ هم میشود؛ یک تناقض بین حرف مخاطب و عمل او.»
آقایی در این نمایشگاه در کنار بقیه کارها یک قطعه ویدئو آرت هم به نمایش گذاشته است. این ویدئو آرت هم مثل بقیه کارها تصاویری را به ما نشان میدهد که تنها از چند شکاف قابل دیدن هستند. او پیش از این نیز در نمایشگاههایش از ویدئو آرت در کنار کارهایش استفاده کرده است. آقایی میگوید: «ابزارهای هنری برای من اهمیت ذاتی ندارند و من برای رساندن مفهوم از آنها استفاده میکنم. من قبل از این در نمایشگاه «پیکان خودروی ملی» اینستالیشن هم انجام دادهام. اگر مجبور بشوم، برای رساندن مفهوم، حتا کاری عملی انجام خواهم داد. به نظر من، هنرمند میتواند از همه امکانات ممکن بهره ببرد. با این حال باید بگوی که نقاشی به تنهایی، برایم حس دیگری دارد و این مدیا را بسیار دوست دارم.»
از او میپرسم که آیا این نگاه از پشت شکاف به تنفرش از جنگ مربوط میشود و او در جواب میگوید: «من متولد ۱۳۶۱ هستم و البته که سالهای کودکی بسیار تاثیرگذار هستند. من بعد از جنگ هم به فضاهای جنگ زده رفتهام؛ چه در ایران و چه در کشورهای دیگر. با این حال نقطه شروع این نمایشگاه از تنفر من از جنگ نشات نگرفته است. بلکه بیشتر این بیان چیزی است که من به آن رسیدهام. اگر شما به خرمشهر و آبادان بروید میبینید دیوارهایی هستند که هنوز ترکش دارند. پس در واقع آثار فیزیکی جنگ همچنان مشهود است و حتا خیلی جاها در جهان، این آثار جنگ را حفظ میکنند تا خیلی چیزها یادشان باشد. از طرفی این تاثیرات جنگ در درون آدمها هم هست و روی آنها هم حک شده است و فقط در ظاهر دیده نمیشود و نمایان نیست.»
تابلوی آخر این نمایشگاه «من» نام دارد. او درباره این تابلو میگوید: «شما من را میبینید که خیلی سالم، رنگارنگ و با لبخندی روی لب هستم. اما به واقع آن تصویر آخر من هستم و آن درونم است. در واقع این چهره درونی موقعی واضح میشود که کسی بخواهد کنکاش کند تا به آن برسد. این مجموعه به گونهای برای من اتفاق افتاده و گویی کنکاشی در من است. این چیزی بوده که حساش کردم.»
تابلوهای دیگری با نام «نیما» و «مادر» در این مجموعه به چشم میخورد و آقایی در مورد آنها میگوید: «مادرم مرا در دوران جنگ باردار بوده است و من در دوران جنگزدگی به دنیا میآیم. نیما یکی از دوستانم است که پدرش بر اثر شیمیایی در جنگ فوت کرده است. او مشکلات فراوانی دارد؛ حتا مشکلات جسمی. این فضا از من دور نیست و این نمایشگاه تلفیقی از کنکاش شخصی و جهان بیرون من است. من سعی کردم این را نشان بدهم. البته شاید در نگاه اول به نظر برسد که اینها مسایل شخصی من هستند اما معتقدم این تصویرهای من برای تمام مردم جنگزده و تمام سرزمینهایی که جنگی در آنها رخ داده، به نوعی اتفاق افتاده است.»
امین آقایی میگوید: «وقتی جنگ تمام میشود، ما از آن فاصله میگیریم و زندگی دوباره شکل میگیرد. کمکم از آشوب به آرامش نسبی میرسیم. حتا مردم به سمت مصرف لوکس میروند. ما لبخند میزنیم و لباسهای رنگی میپوشیم و ظاهرمان بهتر میشود؛ اما باطن قضیه این نیست و این رنگها ظاهر ماجرا هستند. ما فضایی رنگی و قشنگ داریم اما باطن آدمها پارهپاره است. این دو وجه را من در تقابل رنگها و تصاویر نشان دادهام.»