شمایلنگاری و شمایلشناسی | خلاصه کتاب معنا در هنرهای تجسمی
اروین پانوفسکی ترجمه ندا اخوان اقدم، نشر چشمه، ۱۳۹۵
شمایلنگاری و شمایلشناسی (درآمدی بر مطالعۀ هنر رنسانس) | بخش پنجم
سایت تندیس: تلخیص نیلوفر تقیپور
شمایلنگاری[۱] شاخهای از مطالعات تاریخ هنر است که به مضمون یا معنای آثار هنری در تقابل با فرم آن میپردازد. معنای واقعی به سادگی از راه تشخیص فرمهای خاص مشهود است و همراه با ابژههای خاص به کمک تجربۀ عملی شناخته میشوند. آنها از طریق شناختِ تغییر در روابط، کنشها و رخدادهای خاص دریافت میشود. اینک ابژهها و رخدادهایی که به این طریق شناسایی شدهاند به طور طبیعی واکنشی را ایجاد میکنند؛ تفاوتهای ظریف روانشناسی به اشارات آشنا معنای بیشتری خواهد بخشید که آن را میتوان اشارات بیانی نامید که با موضوع مبتنی بر واقعیت متفاوت است زیرا نه با تشخیص ساده بلکه با حس همدلی دریافت میشود.
پانوفسکی در خلال مثالهایش به یک رخداد عملی یا اشارۀ بیانی که میتواند نشانگر مفهومی باشد اشاره میکند و معتقد است برای درک بهتر باید با دنیاهای کاربردی ابژهها و رخدادها بلکه بیشتر با دنیای معنای مرسوم و سنتهای فرهنگی خاص هر فرهنگ آشنا شد. او در مثالی که برای این بخش میآورد، بیان میکند: آگاهی نسبت به دلالتهای ضمنی میتوانند همراه با واکنش باشند، حتی دارای معانی ثانویه و قراردادی که با معانی ذاتی و اولیه متفاوت است. آن معنا به جای آنکه محسوس باشد قابل فهم است اما معنا آگاهانه به کنش عملی منتقل شده و با آن بیان میشود. نتیجه آن است که معنایی که دریافت میشود میتوان معنای ذاتی یا محتوا نامید. معنای اثر در شرایطی پدیدار میشود که دوگونۀ دیگر معنا یعنی ذاتی(اولیه) یا قرارادادی(ثانویه) موجود است. میتوان آن را به مثابه یک قاعدۀ هماهنگکننده تعیین کرد که این معنا اساس و توضیحی برای وقایع مشهود است و اهمیت قابل فهم آن است و حتی مشخصکننده فرمی است که در آن وقایع مشهود شکل میگیرند. به طور طبیعی این معنای ذاتی یا محتوا همان اندازه فراتر از خواست آگاهانه قرار دارد که معنای بیانی مادون آن است.
پانوفسکی با تحلیل از حوزه زندگی روزمره مضمون را در سه لایه شناسایی میکند:۱٫ مضمون طبیعی یا اولیه: به دو بخش معنای مبتنی بر واقعیت و معنای بیانی تقسیم میشود و با تشخیص فرمهای ناب دریافت میشود. او معتقد است میتوان از کیفیتهای بصری هر اثر به مثابه تصاویری از ابژههای طبیعی کمک گرفت و با تشخیص ارتباطات متقابل آنان به مثابه روخداد و فهم ویژگیهای بیانی، جهان فرمهای ناب را حامل معنای طبیعی یا اولیه دانست.
۲٫مضمون قراردادی یا ثانویه: برای فهم این اصطلاح باید بین بنمایههای[۲] هنری و ترکیبات عناصر را با موضوعات یا مفاهیم پیوند بزنیم. بنمایهها به مثابه حاملان معانی ثانویه و قراردادی میتوانند تصاویر و ترکیبات تصویری تولید کنند. همان چیزی که نظریهپردازان باستانیِ هنر آن را اینونزیونی میگفتند و ما به عادت آنها را داستان و تمثیل میخوانیم. تشخیص این تصاویر در حوزه شمایلنگاری قرار میگیرد. در واقع وقتی با مسامحه از مضمون در تقابل با فرم حرف میزنیم بیش از هر چیز منظورمان حوزۀ مضمون ثانویه یا قراردادی است. به عبارت دیگر جهان مفاهیم یا موضوعات خاص نمایان در تصاویر، داستانها، تمثیلها در تقابل با حوزۀ مضمون طبیعی یا اولیۀ نمایان در بنمایههای هنری است. از دیدگاه ولفین تحلیل فرمی اساساً تحلیل بینمایهها و ترکیبات آنان است.
۳٫معنای ذاتی یا محتوا: این معنا با روشنشدن عواملی اساسی دریافت میشود که نمایانگر نگرش اصلی یک ملت، یک دوره، یک طبقه، یک نحلۀ فلسفی یا مذهبی توسط فردی است که آن را توصیف و در یک اثر خلاصه میکند. این عوامل از طریق روشهای ترکیبی و معنای شمایلنگارانه نمایان و پرتویی بر آنان افکنده میشود. کشف و تفسیر ارزشهای نمادین که اغلب برای خود هنرمند ناشناخته است و حتی به یقین میتواند از آنچه او قصد بیانش را دارد متفاوت باشد، همان چیزی است که در مقابل شمایلنگاری از آن تحت عنوان شمایلشناسی نام میبریم.
[۱] Iconography
[۲] موتیفها
شماره های قبلی این پرونده را در لینکهای زیر مشاهده کنید:
[su_posts id=”54022″ tax_operator=”0″ order=”desc”][su_posts id=”47315″ tax_operator=”0″ order=”desc”][/su_posts]
[su_posts id=”54118″ tax_operator=”0″ order=”desc”][su_posts id=”47315″ tax_operator=”0″ order=”desc”][/su_posts]
[su_posts id=”55060″ tax_operator=”0″ order=”desc”][su_posts id=”47315″ tax_operator=”0″ order=”desc”][/su_posts]
[su_posts id=”55495″ tax_operator=”0″ order=”desc”][su_posts id=”47315″ tax_operator=”0″ order=”desc”][/su_posts]