سرگئی دیاگیلف: باله روس، زمان و نمایشگاهها، درباره پاویونها و ماراتونها
خلاصه کتاب شیوههای هنرگردانی | بخش بیست و دوم
هانس اولریش اوبریست | ترجمهی کتایون یوسفی | انتشارات حرفههنرمند
مجله هنرهای تجسمی آوام: تلخیص نیلوفر تقیپور
پادشاه اسپانیا یک بار از سرگئی دیاگیلف[1] خالق کمپانی «باله روس» پرسیده که «واقعا تو در این گروه چه کارهای؟ کارگردانی که نمیکنی، نمیرقصی، نمینوازی، پس نقشت چیست؟» دیاگیلف پاسخ داد: اعلیحضرت، بنده مثل شما هستم، کار نمیکنم، دست به سیاه و سفید نمیزنم، اما حضورم ضروری است.»
اوبریست در این قسمت به بهانه یادآوری «ایستگاه اتوپیا» که تلاشی برای گردهم آوردن تمام رشتهها کنار هم بود، به معرفی چهرهای در عرصه هنر میپردازد که مانند پیشگامان دیگر کارنامهای پربار از فعالیتهای متنوع در هنر دارد. سرگئی دیاگیلف که یکی از بزرگترین مدیران برنامههای چند رشتهای قرن بیستم بود. اوبریست معرفی را از دوران کودکی و کشف و شهودی که با دیدن لئو تولستوی برای او اتفاق افتاد شروع میکند و در ادامه توضیح میدهد که اساس بیشتر فعالیتهایش، قابلیت خیرهکنندهاش در معاشرت و رفاقت بود و به واسطه هنرگردانی، او به سرعت با بزرگان هنر، ادبیات و موسیقی رابطه پیدا کرد و دوستیهایی ساخت که تا آخر عمر برایش ماند.
دیاگیلف نیز مانند فلیکس فنئون رویکردی کل نگر نسبت به هنرها داشت که در طول زندگیاش تغییر مسیرهای زیادی را از سر گذراند. زمان زیادی گذشت تا دیاگیلف وارد کار باله شود که به بزرگترین میراث او تبدیل شد و در دوران خود شور و حال بیسابقهای به پا کرد. او در طول بیست سال تا زمان مرگ نابههنگامش در ۱۹۲۹، در بحبوحه جنگها و بحرانها باله به صحنه برد. اغلب، هر فصل نمایش را در اوج بیپولی آغاز میکرد و استاد چربزبانی و رو انداختن به این و آن بود تا بلند پروازیهای افسانهایش را عملی کند. تولیدات رویابینانهاش تاثیری دو چندان داشت. از یک سو بهترین هنرمندان بینالمللی را در روسیه مطرح کرد و از سوی دیگر، اوانگارد روسی را در نظر غربیها آورد. شیوه هنرگردانی دیاگیلف، شیوهای کاملا میان رشتهای بود، هرچند که در آن زمان با این نام شناخته نمیشد. او در درجه اول مجموعهدار حساسیتهای هنری بود و عالم هنر برایش رنگارنگ بود.
اوبریست در بخش «زمان و نمایشگاهها» از عطش هنرمندان به برنامههای زنده مینویسد. به مقاله فیلیپ پارنو به نام«زمان پستچی» اشاره میکند که در آن مفهوم زمان در نمایشگاهها مورد بررسی قرار گرفتهاست. هنرهای بصری به طورمعمول مدت زمانی که یک بیننده باید در مقابل اثر سپری کند را دیکته نمیکنند. شاید یکی از ویژگیهای معرف هنر در موزهها و گالریها همین باشد: به بازدیدکننده اجازه میدهند تا بر زمان خود کنترل داشتهباشد. خودش میتواند قضاوت کند که هر تابلو چقدر ارزش زمان او را دارد پس نمایشگاهی گروهی از هنرهای بصری که وابسته به زمان باشد، تجربهای جدید خواهد بود. از مکالمههای چند سالهاش با پارنو درباره گرداوردن یک نمایشگاه گروهی زماندار مینویسد: قاعده بازی این بود که به جای اینکه به هر هنرمند، فضا در موزه یا گالری اختصاص دهیم، سهمی از زمان بدهیم. گروهی از هنرمندانی که به مسئله زمان پرداخته بودند را گردهم آوردیم… در ادامه اوبریست به توضیح ایدهها، تجربهها و آثار اجرایی هنرمندان میپردازد و نتیجه میگیرد: تنوع کارها حیرتآور بود. هنر روال خطی ندارد و تاثیر چنین تجربههایی به سرعت نمایان نمیشود؛ بلکه آنها به تدریج رخنه میکنند، چنین پروژههایی هم تاثیر آنی دارند و هم تاثیر ماندگار. نمایشگاهها همیشه بذری را میکارند، شاید در عرض پنج یا ده سال هنرمند جوانی ظاهر شود که آن نمایشگاه بخصوص، جرقهای برای استعدادهایش بوده باشد.[2]
اوبریست بخش «درباره پاویونها و ماراتونها» را با توضیحی درباره نقل مکانش به لندن، آشنایی با جولیا پیتون-جونز و گالری سرپنتاین شروع میکند و از تجربه همکاری با پیتون-جونز در پروژهء «مرا ببر» و فعالیتهای او برای تبدیل سرپنتاین به موسسهای بینالمللی مینویسد: پیتون-جونز هرگز ترسی از شراکت نداشت و جمله محبوبش این است:«یک بعلاوهء یک میشود یازده». درباره ایده پاویون موقت سرپنتاین که سالانه در هر تابستان توسط یک معمار طراحی میشد توصیح میدهد که بعدها چگونه جرقه گسترش ایده گفتگوها و تبدیل ان به ماراتونی از مصاحبه شکل گرفت. به نظر میآمد میتوان چهرهء یک شهر و اجزاء تشکیلدهنده آن را از طریق مکالمهها با شهروندان، هنرمندان، معماران، کارگردانان، دانشمندان و غیره ترسیم کرد. مصاحبهای که بیست و چهار ساعت طول بکشد. ایده اوبریست با همکاری پیتون-جونز، رم کولهاس، سیسیل بالموند اجرایی شد و بعد از بیست و چهار ساعت و مصاحبه با هفتاد و دو شهروند لندن با پیام اضطراری دوریس لیسینگ دربارهء اکولوژی به پایان رسید. ماراتون ها به صورت مجموعه در آمد و در سالهای بعد ایدههای جدیدی به آن اضافه میشود. «ماراتون تجربه»، «گوشه سخنرانان»، «ماراتون مانیفست»، «ماراتون شعر» … که هر کدام با ایدهای جدید تبدیل به تجربه خاص میشدند.
«ماراتونها» فقط دربارهی زمان و مکانِ حاضر نیستند، بلکه به اکنون، از منظرِ حافظه اشاره دارند؛ به قول اریک هابزبام، «شوریدن علیه فراموشی» که منجر به «ماراتون حافظه» در اکتبر ۲۰۱۲ و ساخت پاویون باستان شناسی و خاطره شد که پناهی برای اندیشیدن بود. هابزبام در اول اکتبر آن سال درگذشت و «ماراتون حافظه» به شکل غیر رسمی به او تقدیم شد.
پینوشت:
[1] Sergei Diaghilev
[2] https://vimeo.com/channels/performatik2015/123822176
قسمتهای قبل از خلاصه کتاب شیوههای هنرگردانی را اینجا دنبال کنید:
[su_posts id=”76492″ tax_operator=”0″ order=”desc”][su_posts id=”47315″ tax_operator=”0″ order=”desc”][/su_posts]
[su_posts id=”76165″ tax_operator=”0″ order=”desc”][su_posts id=”47315″ tax_operator=”0″ order=”desc”][/su_posts]
[su_posts id=”74953″ tax_operator=”0″ order=”desc”][su_posts id=”47315″ tax_operator=”0″ order=”desc”][/su_posts]
[su_posts id=”74074″ tax_operator=”0″ order=”desc”][su_posts id=”47315″ tax_operator=”0″ order=”desc”][/su_posts]
[su_posts id=”73776″ tax_operator=”0″ order=”desc”][su_posts id=”47315″ tax_operator=”0″ order=”desc”][/su_posts]
[su_posts id=”73388″ tax_operator=”0″ order=”desc”][su_posts id=”47315″ tax_operator=”0″ order=”desc”][/su_posts]
[su_posts id=”72523″ tax_operator=”0″ order=”desc”][su_posts id=”47315″ tax_operator=”0″ order=”desc”][/su_posts]
[su_posts id=”71446″ tax_operator=”0″ order=”desc”][su_posts id=”47315″ tax_operator=”0″ order=”desc”][/su_posts]
[su_posts id=”71304″ tax_operator=”0″ order=”desc”][su_posts id=”47315″ tax_operator=”0″ order=”desc”][/su_posts]
[su_posts id=”70331″ tax_operator=”0″ order=”desc”][su_posts id=”47315″ tax_operator=”0″ order=”desc”][/su_posts]
[su_posts id=”69115″ tax_operator=”0″ order=”desc”][su_posts id=”47315″ tax_operator=”0″ order=”desc”][/su_posts]
[su_posts id=”67502″ tax_operator=”0″ order=”desc”][su_posts id=”47315″ tax_operator=”0″ order=”desc”][/su_posts]
[su_posts id=”61056″ tax_operator=”0″ order=”desc”][su_posts id=”47315″ tax_operator=”0″ order=”desc”][/su_posts]
[su_posts id=”61056″ tax_operator=”0″ order=”desc”][su_posts id=”47315″ tax_operator=”0″ order=”desc”][/su_posts]
[su_posts id=”58164″ tax_operator=”0″ order=”desc”][su_posts id=”47315″ tax_operator=”0″ order=”desc”][/su_posts]
[su_posts id=”58083″ tax_operator=”0″ order=”desc”][su_posts id=”47315″ tax_operator=”0″ order=”desc”][/su_posts]
[su_posts id=”58033″ tax_operator=”0″ order=”desc”][su_posts id=”47315″ tax_operator=”0″ order=”desc”][/su_posts]
[su_posts id=”56020″ tax_operator=”0″ order=”desc”][su_posts id=”47315″ tax_operator=”0″ order=”desc”][/su_posts]
[su_posts id=”50928″ tax_operator=”0″ order=”desc”][su_posts id=”47315″ tax_operator=”0″ order=”desc”][/su_posts]
[su_posts id=”48918″ tax_operator=”0″ order=”desc”][su_posts id=”47315″ tax_operator=”0″ order=”desc”][/su_posts]
[su_posts id=”46668″ tax_operator=”0″ order=”desc”][su_posts id=”47315″ tax_operator=”0″ order=”desc”][/su_posts]
[su_posts id=”44934″ tax_operator=”0″ order=”desc”][su_posts id=”47315″ tax_operator=”0″ order=”desc”][/su_posts]