باور میانه در حصرِ جنگ | نگاهی به نمایش آثار پیمان شفیعیزاده با عنوان «مشت، پشت» درگالری اعتماد
به قلم افسانه جوادپور
به مرز میاندیشیم آنگاه که به وجودی محاط شده میاندیشیم. مرزهایی برای جداسازی کشورها، نشانگذاری درون و بیرون یک مکان، محصور کردن فضا یا دستهبندی عقاید؛ حتی اتفاقها مرز دارند یا لااقل مرزهای موقتی که در تاریخ ثبت میشوند. مشخص کردن برخی مرزها نیازمند تعیین مختصات معین است اما گاهی حدود دقیق مرزها نامشخص یا بحث برانگیز است و هرگونه انسجام فیزیکی یا تمایز کیفی را تحت تاثیر قرار میدهد. خواه تار، خواه مبرهن، طبیعی یا ساختگی هرگاه برای چیزی مرزی مشخص میشود آن را از سایر جهان متمایز میکند. اما آنگاه که موضوع مرز دستمایهی خلق اثر باشد چه؟
در نمایشگاه «مشت، پشت» با دو مجموعه از آثار پیمان شفیعیزاده رو به رو هستیم که عناوین و گزارههای متفاوت دارند اما شباهتهای غیرقابل انکارشان اهمیت هم-نشینی آنها را آشکار میسازد. داستانی از مرز و جنگ که در گالری اعتماد روایت میشود.
در گزارهی مجموعهی نخست، “باور میانه”، مسئلهی هنرمند باور انسانهاست که مستحکم ترین مرز ها را میانشان میسازد. او برای بیان دغدغه اش درباره ی این مرز از نمادهای مرز جغرافیایی بهره جسته است تا مسئله را ملموس تر نمایش دهد و علاوه بر آن گسترهی برخورد با آثارش را نیز فراخ تر نماید. در تماشای این آثار مخاطب با تقلای عبور از حصر مواجه است. هنرمند طراحیهای بازنمایانهاش را میان دو شیشهی به هم چسبیده به دیوار تکیه داده است. طراحیها فنسهایی را نشان میدهند که از هم دریده، شکافته یا بریده شدهاند. اما در امیدواریِ امکانِ رهایی با سایههایی برخورد میکنیم که گواه وجود سطحی در پشت فنسها است. گویی دیواری پشت آنهاست، آیا گذشتن و عبور را ناممکن میسازد؟ فاعل با آگاه شدن به آن از تلاش بازایستاده است؟ نمیدانیم. هنرمند مدام ما را میان پرسشی به پاسخ و از پاسخی به تردید معلق نگه میدارد. قابها را از دیوار برمیداریم، میچرخانیم و بر پشت کاغذ تصویر دیگری مشاهده میکنیم، اینبار از منظرهای باشکوه و نامتناهی. در پسِ حصار دیوار آزادی است که به چرخشی حاصل میشود و مخاطب حق انتخاب دارد تا از هر سوی قاب که بخواهد آن را به دیوار بازگرداند. خود فرد است که میان دیوار و نجات یکی را برمیگزیند. اما آیا واقعا چنین است؟ علاوه بر تجربهی زیسته و گذشته، عوامل دیگری نیز در شکلگیری تفکر افراد دخیل است؛ تاثیر مواردی مانند مذهب، ساختارهای سیاسی و اجتماعی، نظام آموزشی، رسانهها، تاریخ و سنت، عرف، جغرافیا و… بر موجودیت یافتن ارزشها، ضدارزشها و نمادها در جوامع مختلف انکار ناپذیر است که با توجه به ساختار اجتماع و دولت حاکم برخی از این موارد تاثیری بارزتر دارند. تاکید هنرمند را بر برداشتن و در دست گرفتن تابلوها توسط افراد را می-توان اشارهی او به متریال کاغذ دانست؛ در واقع هنگامی که مخاطب طراحیها را برمیدارد و میچرخاند، در حال چرخاندن یک کاغذ است که خود مرزی است میان دو طرح.
بیآنکه بدانیم و گاه بیآنکه بخواهیم تنها به واسطهی تصویری که تبدیل به نمادی خاص شده است واژه یا مفهومی در ذهن پدیدار میشود. حال این اتفاق باعث میشود حسهایی مشترک برای گروهی که در زمانه و مختصاتی خاص زیستهاند ایجاد شود. در اکثر این موارد رسانهها که در اختیار قدرتمندان است، این وظیفه را بر عهده دارند و تواناترین ابزار در عمل کردن به این موضوع است. تابلوهای دیگر این مجموعه چفیههایی دوخته شده به دست هنرمند هستند که برخلاف شکل آشنایی که در ذهن داریم در قسمتهایی از آنها تار و پودها به یکدیگر نرسیدهاند و به جهاتی دیگر تنیده شده-اند؛ در اینصورت شکل شکافهایی ساخته میشوند که بی شباهت به شکاف ایجاد شده درون فنسها نیست. چفیه که خاستگاهی سوری دارد از دهه چهل میلادی قرن بیستم در پی آغاز جنگهای فلسطین به نماد مبارزه تبدیل شد و امروزه تبدیل به نشانهای شده است که ناخودآگاه تداعیگر مفهوم مقاومت است. در اینجا هنرمند اما نه به هدف اشاره به کشوری خاص بلکه با استفاده¬ از نمادی که در حافظهی بسیاری از انسان¬ها مفهومی مشترک را خراشیده است، در پی بیان آن است که حافظهی چند دهه¬ی اخیر دنیا انباشته از واقعیت جنگ و مبارزه است. حتی شکافهای درون چهارخانه چفیهها نیز بر تن پارچه دوخته شده و ثابت هستند. حصار و زندان بر تن و روح ما حک شده است و هر قدر هم که زمینه و جغرافیا را تغییر دهیم از میان نمیرود؛ چراکه ما تفکر آن را با خود حمل میکنیم.
به گفتهی هنرمند :«باور میانه جغرافیایی میان مرزبندیهای فکری انسانهاست. مکانی برای مکث کردن، اندیشیدن ومجالی برای شک.» مکث همان لحظهی تردید است میان آری و نه! لحظهای است که پیمان شفیعیزاده ما را در آن میخکوب میکند و به فراتر از مرز دیوارهای نمایشگاهش رهنمون میشود.
آثار مجموعهی دوم که بوردرز (burders) نام دارد از بازی با ترکیب دو کلمهی burda و borders ساخته شده است و شامل طراحیهایی فیگوراتیو بر کاغذهای مجلهی بوردا است. فیگورهایی که به تبعیت از خطوط اندازه گذاری الگوهای بوردا ترسیم شدهاند. گزارهی مجموعه ماجرای زندگی سراسر جنگ را نقل میکند و انسان-های نقش شده در تابلوها مردمانی در حال مهاجرت، انجام مشاغل سخت یدی، تظاهرات یا درگیری و… هستند. تصاویری آشنا که نشان میدهند دنیا و به خصوص خاورمیانه بیش از پیش از زخم جنگ رنج میبرد. الگوهای مجلهی بوردا برای سنین و سایزهای مختلف طراحی میشوند، استفاده ی هنرمند از این کاغذ برای بیان دغدغهاش را میتوان اشارهای دانست به واقعیتی هولناک؛ جنگ لباسی است که بر اندام هر کس دوخته میشود. فارغ از سن، ملیت، قومیت، شغل و جایگاه اجتماعی. آنگاه که فاجعه آغازشود همه را درون خود میبلعد. هرچند در تناقضی اندوهناک با واقعیت ملموس لباس است، جنگ لباس عریانی است و فرد را از هر آنچه ساخته عاری و جبر به رفتن، تحمل و نداشتن میکند. علاوه بر آن شکل کاغذ بوردا شبیه به نقشه ی هوایی راهها و کشورهاست و این میتواند اشارهی هنرمند به جهان شمول بودن موضوع جنگ را آشکارتر سازد.
باور میانه در حصرِ جنگ | نگاهی به نمایش آثار پیمان شفیعیزاده با عنوان «مشت، پشت» درگالری اعتماد
به قلم افسانه جوادپور