نامه شهریور ماه | فقر فرهنگی و فهم میراث گذشته
چرا خود هنر را فاقد اعتبار برای اعتراض میدانیم
سایت تندیس به قلم جاوید رمضانی
از اوایل سال تا کنون مجال وحالی نبود برای نگارش وجیزهای من باب صحبت با مخاطبان و دوستان عزیز سایت. دلایل این رخوت بسیار است مسائل اقتصادی که دامن اهل ادب و هنر را گرفته بود و کماکان در جریان است، تعطیلی مجله که خود به تنهایی میتوانست آغاز تعطیلی سایت گردد و سالها تلاش ما را برای شکل دادن به مجموعهای پویا و در خور بر باد دهد. از سویی فشار فزاینده اجتماعی باعث تفرق و خشم مضاعف در حوزه تجسمی گردید که شاهد نامهها و تحاشی و موج سواری رسانهای بسیاری بودیم. صد البته با تلاش و پشت کار حسن حامدی و حمایت بعضی از هنرمندان عزیز تندیس دوباره بر روی کیوسکهای مطبوعات بازگشت. من اینجا باید از تمامی دوستان سایت و مجله تشکر کنم که با تلاش بیدریغ بار دیگر از این موج فزاینده تورم و کمبود و افسردگی با اتکا به تعهد و عشق خود به معرفت و هنر و خیر موفق به حرکتی جدید گردیدند. اهمیت به میراث گذشته برای مردمی که در میان گفتمان گذشته و آینده سر گردان است و رو به سوی آینده و ماکت زیستن دیگری دارد فرازی است که در نتیجه حصول به واقع گرایی و استواری به ظرفیت بینهایت انسان خلاق بدست آمده.
تندیس خود میراثی است قابل اهمیت، از منظر من تجربه در روان و ناخوداگاه جمعی شکل میگیرد و تبدیل به اخلاق اجتماعی میگردد. رفتار تقلیدی فاقد ریشههای عمیق در وجدان و اخلاق است اینکه باید میراث غیر منقول و اشیائ تاریخی و غیره را حفظ نمود جای شک ندارد. اما این صیانت از گذشته نزدیک باید آغاز گردد نه بر مبنای مفاهیم از پیش تعریف شده وارداتی گفتمان موزهای چرا که اولین موزه ساخته شده توسط ناصرالدین شاه نه بر مبنای علاقه به معرفت شکل گرفت و تنها تقلیدی بود از آنچه دیده بود. ذات معنایی هر سازوکار علمی و هنری بر اساس نیاز مردمان بانی آن ساز و کار به وجود میآید و آنچه ما تجربه زیسته مینامیم اینجا معنا مییابد. زمانی که فقدان تندیس محسوس گردید در واقع اشارتی بود به فقدان مدارک مکتوب از هنر و فرهنگ گذشته، آنچه رخ داد چه تفاوت داشت با نهضت نگارش زرتشتیان در سده دوم هجری. اقلیم پر تلاطم ایرانی همیشه دچار این آسیب بوده است. در تاریخ ایران تحولات بنیان فکن سیاسی مردان قدرت را درگیر حفاظت از حد اقلهای استقلال و موجودیت سیستمهای قدرت کرده و تهاجم از پیش و پس در این اقلیم وضعیت همیشه بحرانی را شکل داده است (مانند مقابله با عثمانی از غرب و تهدید ازبکها از شرق و حمله پرتغالیها از جنوب در دوره صفوی) امروزه حتی ساز و کار دولتهای مدرن (که بر این حفاظت واجب اگاهند) برای صیانت از میراث انسانی و فرهنگی را دچار سستی میکند.
در بازار کنونی کمبود پوشک و دارو و ملزومات ضروری و تورم بسیار نشات گرفته از تهاجمی خارجی و نبودِ هم دلی داخلی است اما وقتی تنها خبر این اتفاق آمد ما خود دست به احتکار و حفاظت از منافع فردی زدیم اینکه مسائل را به تنهایی و تنها برای خودمان حل کنیم، ناشی از همان فقر فرهنگی و فهم میراث گذشته و عدم اگاهی از اتفاقات اینچنینی در تاریخ است، مگر محاصره اقتصادی و تحریمهای انگلستان دوره مصدق را فراموش کردیم، مگر دوران جنگ را فراموش کردیم، مگر محاصره اصفهان توسط محمود افغان فراموش شده …
دوستان جوانم، هستند کسانی که ان دوران نزدیک را تجربه کردند از انان بپرسید که مردم چه کردند وچه روی داد. دوستان هنرمندم این تجربه زیسته هر روز بهای سنگینی از ملت ما میگیرد آن را ثبت کنید. چرا قبح اخلاقی منفعت طلبی فردی و ضد ملی در حد حرف و پست اینستاگرامی رسیده است. گر چه این ابزارها میتواند وجدان جمعی را قوت بخشد. چرا ابزار اعتراض به گالری و هنرمند نابلد به خشونت کشیده میشود. چرا ما خود هنر را فاقد اعتبار برای اعتراض میدانیم. خشونت همان گفتمان منفعت طلب و بیاخلاقی را قدرت میبخشد و قوام میدهد.
نامه ماه گذشته را اینجا بخوانید: